eitaa logo
شعر | محسن علیخانی
1.4هزار دنبال‌کننده
498 عکس
43 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذریم...
ماه عزا در راه است... ماه شادی شده طی، ماه عزا در راه است کاروان و علم آل عبا در راه است مرد و زن، پیر و جوان در تب و تابند همه موسم عاشقی و شور و نوا در راه است شیعیان! دست ز شادی و خوشی بردارید سفره‌ی روضه‌ی عباس سقا در راه است اشک‌هامان همگی منتظر روضه‌ی اوست ناله‌هامان ز سَمَک تا به سما در راه است عاشقان حرمش! سینه‌زنان! گوش کنید نوحه‌ی محتشم نوحه‌سرا در راه است اشک‌ها بهر حسین از دل و جان می‌ریزیم چون که غمخانه‌ی او، کرب و بلا در راه است سر خود را تو به دیوار چنان خواهی کوفت! گر بدانی چه ستم‌ها و جفا در راه است سر زینب به سلامت! چه کند با دل ریش؟! مقتلِ خنجر و گودال و قفا در راه است! همچو شمعی ز غم یار بسوزید که باز ماه شادی شده طی، ماه عزا در راه است پ.ن: دوازدهم آبان ۱۳۹۲ برابر با ۲۸ ذی‌الحجه ۱۴۳۲ سروده شد... @MohsenAlikhanySher
هدایت شده از خلوتکده مستان
با رأی خودت اُمید را جاری کن یک بار دگر پاسخ خود آری کن امروز وطن به رأی تو محتاج است با جوهر انگشت بیا یاری کن محسن علیخانی @bagh_abrangi313
هدایت شده از خلوتکده مستان
قسم به خون شهیدان حضور خواهم داشت قسم که در دل میدان حضور خواهم داشت به کوری تو که این خانه را نمی‌خواهی قسم به مادرم ایران حضور خواهم داشت محسن علیخانی @najva_khat
هدایت شده از خلوتکده مستان
خار در چشم عدو بود سلیمانی ما او همان بود که شد مانع ویرانی ما بار دیگر زده‌ای زخم به زخمی کهنه خشک هرگز نشود چشمه بارانی ما تیغ بر یار زدن رسم مسلمانی نیست آیه خواندن نبود رمز مسلمانی ما! مَثَلی را که زدی شرم کنم واگویم! خار در چشم عدو بود سلیمانی ما محسن علیخانی @khalvatkadeh_mastan
با رأی خودت اُمید را جاری کن یک بار دگر پاسخ خود آری کن امروز وطن به رأی تو محتاج است با جوهر انگشت بیا یاری کن محسن علیخانی @bagh_abrangi313
قسم به خون شهیدان حضور خواهم داشت قسم که در دل میدان حضور خواهم داشت به کوری تو که این خانه را نمی‌خواهی قسم به مادرم ایران حضور خواهم داشت محسن علیخانی @najva_khat
تنها دلخوشی ما وجود نازنین ایشونه!😢 سایه‌ات کم نشود از سر ما❤️❤️❤️❤️❤️
در تنگنای حادثه‌ها دست ما بگیر... ای کشتی نشسته به دل‌های ما حسین 😢 @MohsenAlikhanySher
و باز محرم و گریه بر مصیبت‌های آقا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسلم نیا! که کوفه برایت قشنگ نیست نامی برای کوفه به جز «شهر ننگ» نیست باید کسی به دست مسافر گلی دهد در دامنش ولی به جز از پاره‌سنگ نیست مرد دلیر، صحنه‌ی پیکار جای اوست این تنگنای کوچه که میدان جنگ نیست! پیوند خورده روضه‌ی مسلم به مادرم! مسلم! بگو که «کوچه» برای تو تنگ نیست؟! هر کس که با تو شور عزا را شروع کرد دیگر برای اشک محرم که لنگ نیست! سنگین دلی که ماهِ رخت دید و سنگ زد از چیست قلب او اگر از جنس سنگ نیست؟ آن کس که روی ماه تو را خنجرش شکافت رجّاله‌ای است مرده و الا زرنگ نیست باید کسی برای حسین‌ات خبر برد... کوفی وفا نکرده و وقت درنگ نیست! @MohsenAlikhanySher
•پادکست | قشنگ‌نیست •گوینده: •شاعر: ____ ___ ID: @Mr_Sayeh
قشنگ نیست....mp3
1.72M
پادکست | قشنگ‌نیست •گوینده : •شاعر : _ ___ •||https://eitaa.com/Mr_Sayeh
خورشید از بالای آن دارالاماره افتاد بر خاک ای خدا! ناگاه شب شد آن روی ماهش خاک کوفی را که بوسید ننگی به دامان بزرگان عرب شد ای نامیان کوفه! ای نامهربانان! تعدادتان کم گشت تا وقت عمل شد خاکستری بر سر کنید ای میزبانان! مهمان‌نوازی‌هایتان ضرب‌المثل شد مسلم به کوفه آمده چون با هزاران اصرار و دعوت راهی شهر شما شد او یک سلحشور است اما شهر تنگ است مغلوب نیرنگ سیاه کوچه‌ها شد مسلم که جایش روی چشمان است ای وای! هرگز غریبی در غریبی سهم او نیست سرچشمه‌اش آب زلال بندگی‌هاست می‌سوزم! این مهمان‌فریبی سهم او نیست بالای قصریم و زمان معنا ندارد ما را غم جانکاه او تا علقمه برد با دست‌های بسته‌اش مثل علمدار بی‌حائل و لب‌تشنه از بالا زمین خورد @MohsenAlikhanySher
کشتی به ساحلی پُرِ ماتم، بلا رسید آری حسین قافله‌اش کربلا رسید منزل به منزل از پی چشمش گذشت تا آخر به سرزمین پر از ابتلا رسید پرسید این زمین بلا نام او چه هست؟ از هاتفی به او خبر از نینوا رسید اشکی نشست گوشه‌ی گلگون گونه‌اش این ماجرای غربت او تا سما رسید آتش گرفت عرش خدا هم ز غصه‌اش خاکستری ز ماتم او تا خدا رسید! آن سروری که زیر گلو جای بوسه داشت با جور روزگار به طشت طلا رسید دستی که سایه‌سار گدایان شهر بود انگشترش به زور به آن اشقیا رسید این جامه‌های شاد خود از تن درآورید آماده‌اید موکب ماتم‌سرا رسید؟! بر بام خانه‌ پرچم او را علم کن و با مطربان بگو که زمان حیا رسید یک یا حسین گفته، مودب بایستیم مهدی منتقم؛ خود صاحب عزا رسید @MohsenAlikhanySher
«خدایا چنان کن سرانجام کار» که در روضه جان را سپارم به یار😭 @MohsenAlikhanySher
هدایت شده از کانال علامه طهرانی
یا مبدّل السیئات بالحسنات.mp3
6.05M
😭 یا مبدل السیئات بالحسنات... 💬 مکاشفهٔ عجیب مرحوم آیت‌الله انصاری همدانی 🏴 قسم به خون شهیدان به کربلا به حسین 🏴 خدا به حشر ببخشد گناه ما به حسین 🎙استاد وکیلی (حفظه‌الله) 🆔 @allame_tehrani
دردانه‌ای سه ساله به دنبال زینب است از تشنگی و خستگی و غم، لبالب است از بس که پا برهنه به صحرا دویده است تاول به پا نشسته وُ در آتش تب است ای کاش لال می‌شدم اما خدای من این دختر سه‌ساله نفس‌هاش بر لب است در گوشه‌ی خرابه‌ خدا جلوه کرده است جمعی نشسته زمزمه‌شان ذکر یا رب است تا با خبر شد از سرِ بابا بلند گفت: عمه چرا خرابه‌ی ما نامرتب است؟! با پرسشی، شکایتِ از غم شروع شد: بابای من! ببین سر وُ وضعم مرتب است؟ زخم زبان مردم شامی چه سوز داشت! انگار نیش زخم زبان، نیش عقرب است دیگر پدر! محافظ رأست نیاز نیست تنها رقیه لایق این جاه وُ منصب است ای آفتاب زندگی‌ام بیشتر بتاب! بعد از تو روز من به خدا ظلمت شب است... @MohsenAlikhanySher
دنبال زینب می‌دود پای پیاده از ترس دشمن لرزشی در پای دارد تاول زده پای نحیف کوچک او خاری به پا و بر لبش «ای وای» دارد رویش کبود از سیلی و دلتنگ باباست بغضی گلوی نازکش را می‌فشارد آهسته بر گوشش که دردی سخت دارد از ترس دشمن دست خود را می‌گذارد بُعد مسافت! پای زخمی! جای سیلی!! دیگر رمق در تن برایش هیچ مانده؟! دیگر برای طعنه‌ و دشنام شامی جایی میان قلب پرخونش نمانده! هق‌هق امانش را بریده در خرابه حتی صدایش خواب از دشمن ربوده است از کودکی آغوش او گهواره‌اش بود اینقدر دوری از پدر اصلا نبوده است! اینبار بابا سر به دامان رقیه است چشمش به چشمان پدر ناگاه افتاد سر گوشه‌ای افتاد و دختر ناله‌ای زد دیگر رقیه از دهانش «آه» افتاد @MohsenAlikhanySher
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی😭 @MohsenAlikhanySher
آهسته سر به دامن مولا سپرد و رفت چشمان خود به آبی دریا سپرد و رفت سبقت گرفت از همه یارانِ سابقش در راه عشق آبرویش را سپرد و رفت وقتی که دید خاطر زینب مکدر است خود را به تیغ تیز؛ دریغا! سپرد و رفت دل کنده بود از همه دنیا به عشق یار او هر چه داشت جمله به اعدا سپرد و رفت هرچند بر حسین علی راه بسته بود جان را ولی به زاده زهرا سپرد و رفت یک جان که بیشتر به‌ خدا در کفش نبود! آن هم به وقت حمله به یغما سپرد و رفت وقتی که رفت شعله‌ی آتش به سینه داشت نامی نکو به خاطر دنیا سپرد و رفت لب تشنه بود و خسته و در پیش آفتاب آن پیکرش به غربت صحرا سپرد و رفت... @MohsenAlikhanySher
صدا پیچیده‌ شد یک لحظه در ایوان سلطانی صدا‌ی ناله‌ها بر پا شد از ناموس ایرانی میان شاه و مردم دوستی باید حَکَم باشد! کجا شد راه و رسم و شیوه‌ و آیین سلطانی؟! پرستویی میان صحن گوهرشاد پرپر شد چرا؟ چون ننگ می‌داند امورات رضاخانی! چراغانی نشد هرگز پس از این ماجرا صحنش اگر هر چند هم باشد حرم دائم چراغانی چه قامت‌های رعنایی که یک‌یک بر زمین افتاد! چه خون‌هایی چکید از دست دژخیمان شیطانی! پریشان شد حرم مانند آن که خیمه‌ها می‌سوخت و زینب فکر معجر، چادر و غوغای میدانی میان حادثه اما عجب صبری خدا دارد! که خونریزی کند گرگی درون صحن جانانی! حجاب ای آرمان دین! برایت ریخت خون حتی سپهبد قاسم آن سردار دل‌های سلیمانی @MohsenAlikhanySher