دستی سپر مقابل ارباب کرده بود
با دست دیگرش طلب آب کرده بود
لب تشنه بود! حرمله او را نشانه رفت
او را سه شعبه یکتنه سیراب کرده بود!
داغ علی اصغر مولا چه تازه کرد
تیری که باز حرمله پرتاب کرده بود
یک دست بیشتر که ندارد؛ چگونه پس
دور عموش حلقه و قلاب کرده بود؟
آغوش باز و گرم عمو را خدای من!
وقت هجوم و حادثه محراب کرده بود
میسوخت مادر از غم هجران و عمه را
هجران و غصه این همه بیتاب کرده بود
روضه تمام گشته و تکرار میکنم:
دستی سپر مقابل ارباب کرده بود...
#محسن_علیخانی
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_حسن_علیهماالسلام
@MohsenAlikhanySher
وقتی عمو در گیر و دار جنگ تنهاست
باید زره بر تن کند یاری رساند
حتی زره اصلا اگر اندازهاش نیست
باید خودش را تا دل لشکر کشاند
خون پدر جوشیده در رگهای فرزند
انگار تاریخ جمل تکرار گشته است
یک قاسم دیگر به میدان آمده باز
شاید که احلی من عسل تکرار گشته است
آمد عمویش را میان لشکر «نحس»
یاری کند اما مگر شمشیر دارد؟
کودک که جایش در میان معرکه نیست
اصلا مگر خنجر، سپر یا تیر دارد؟!
از لابلای گرد و خاک سمّ اسبان
با چشمهایش دید شمشیری بلند است
صبر و توان روضه مکشوف داری؟
یعنی چه کاری میکند شمشیر با دست؟!!
افتاد عبدالله در آغوش مولا
آهی کشید از درد و «بابا» را صدا کرد
آتش گرفت از نالهاش ارباب و ناگاه
تیری برادرزاده را از او جدا کرد...
#محسن_علیخانی
#عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم
@MohsenAlikhanySher
از خیمه بیرون زد نگاهش رو به آقاست
قاسم به احلی من عسل امّیدوار است
در کارزار رقص خون، آهنگ شمشیر
او نیز مثل دیگران در انتظار است
هر چند پایش تا رکابش هست کوتاه
اما مگر از قصد خود کوتاه آمد؟
قاسم میان چشم مولا جلوه کرده است
یا اینکه انگاری حسن از راه آمد؟!
چون زهره در چشمان مولا میدرخشید
با «ان یکادی» یادگارش را فرستاد
از میسره تا میمنه را درنوردید
جنگی نمایان کرد آه از اسب افتاد
هر چند احلی من عسل هم گفته باشد
باید سم اسبان شکافد پیکرش را؟
از لابلای خاک و خون ای قوم بدکار!
دیدید اصلا اشکهای مادرش را؟!
از زیر سمها ناله زد، گفت «ای عمو جان»
فریاد از این نامهربانان! آه فریاد!
آمد عمو یکباره چون باز شکاری
افتاد بر بالین او ناگاه جان داد...
#محسن_علیخانی
#قاسم_بن_الحسن_علیهالسلام
#شب_ششم
@MohsenAlikhanySher
ای قهرمان نسل درخشان چه کردهای!
یابن الحسن! میانهی میدان چه کردهای؟!
با حربهی تو ازرق شامی هلاک شد
با پهلوان قلدر آنان چه کردهای!
احلی من العسل شده مردن به پیش تو
در پیشگاه حضرت جانان چه کردهای!
ای نوجوان وارث ایمان مرتضی!
با رزم خویش در دل آنان چه کردهای!
بعد از قتال چونکه عدو قابلت نبود
با سنگهای داخل دامان چه کردهای؟
سنگی شکست چهرهی چون ماه کاملت
با نالهی شکستن دندان چه کردهای؟
جانم فدای لرزش دستت میان رزم
با سوز و درد تیزی پیکان چه کردهای؟
از ماجرای رزم نمایان که بگذریم
قاسم! بگو که با لب عطشان چه کردهای...
#محسن_علیخانی
#شب_ششم
#قاسم_بن_الحسن_علیهماالسلام
@MohsenAlikhanySher
نورخدا جان حسینست وبس
معدن ایمان حسینست وبس
عالم فانی بخدامرده است
زنده فقط جان حسینست وبس
علت ایجاد تمام جهان
لطف فراوان حسینست وبس
حکمت اگرگمشده مؤمن است
دردل برهان حسینست وبس
منبع قدسی همه عارفان
چشمه جوشان حسینست وبس
راه نجات بشرازنفس خود
کشتی ایمان حسینست وبس
نعمت بی حصروحدولایزال
سفره احسان حسینست وبس
تاج مزّین به وفاومرام
برسریاران حسینست وبس
سرخی نابی که به جام بلاست
خون درخشان حسینست وبس
تشنگی عارف وعامی ورند
ازلب عطشان حسینست وبس
آن بدن پاک وپرازچاکچاک
پیکرعریان حسینست وبس
آن بدن زیرسم اسبها
پیکربیجان حسینست وبس
شمس حقیقت زبلندای نی
چهره تابان حسینست وبس
ظلمستیزی،شرف وبندگی
معنی قرآن حسینست وبس
وعظ وسخن گفتنِ ازروی نی
رزم نمایان حسینست وبس
کشتی افتاده به طوفان غم
گوش بفرمان حسینست وبس
پرچم این کشتی طوفانزده
زلف پریشان حسینست وبس
غمزدهتر بین همه کاروان
زینب نالان حسینست وبس
تلخی غم برسربازارشام
بغض یتیمان حسینست وبس
آه ازآن لحظهای که خیزران
بر لب ودندان حسینست وبس
سرّسرمنکسرزینبش
آن لب خندان حسینست وبس
مجلس غم کنج خرابه شده
شام غریبان حسینست وبس
مایه آرامش آن دخترش
روضه سوزان حسینست وبس
هرکه شنیداین غم جانکاه را
بی سروسامان حسینست وبس
عارف اگروصل براوسهل شد
دست بدامان حسینست وبس
مدعی معرفت راستین
تشنه عرفان حسینست وبس
راه شفابر همه بیمارها
نسخه درمان حسینست وبس
هر که براوقطره اشکی بریخت
یکسره مهمان حسینست وبس
عاشق اوشعله نسوزاندش
چون بگلستان حسینست وبس
آنکه چنین شعرتَری راسرود
جیرهخورخوان حسینست وبس
#محسن_علیخانی
@MohsenAlikhanySher
شعر | محسن علیخانی
نورخدا جان حسینست وبس معدن ایمان حسینست وبس عالم فانی بخدامرده است زنده فقط جان حسینست وبس علت ایجاد
حضرت علامه آیتالله سید محمدحسین حسینی طهرانی اعلی الله مقامه الشریف قطعهای با همین ردیف و وزن دارند که در کتاب شریف #لمعات_الحسین_علیهالسلام درج شده است.
حقیر جسارت کرده و غزلی در #استقبال از شعر ایشان سیاهه نمودم.
انشاءالله سیاهه حقیر، مخاطبین را به قطعه زیبای مرحوم حضرت علامه طهرانی رهنمون سازد و الا ما کجا و مقام علمی و عرفانی ایشان کجا؟؟!
ضمنا علت رعایتنکردن نکات دستوری و ویرایشی و همچنین حذف فواصل تا حد امکان در سیاهه حقیر، بخاطر محدودیت پیام در ایتاست که به سختی توانستم کل غزل را در یک پیام جایگذاری کنم.
به امید دستگیری حضرت سیدالشهداء علیهالسلام از حقیر در دنیا و آخرت😢
امسال هم ماتم به اوج خود رسیده
یکبار دیگر اضطرابِ اصغر و تیر
ای کاش از این غصه آخر دق کنم تا
دیگر نبینم خون اصغر را سرازیر
از آن طرف یک اضطراب دیگری نیز
هر سال خیمه میزند بر جان ماها
آن اضطراب مادر و نوازد خونین
از پا درآورده خدا این غصه ما را
ای کاش در مقتل نبود این ماجرا که
تیر آمد و سر را برید از گوش تا گوش
سر واژگون شد آه اصغر دست و پا زد
مولا عبایش را برایش کرد آغوش
از داغ اصغر میرود این سوی و آن سوی
میلی به سوی خیمهها دیگر ندارد
اصغر امانت بود در دستش خدایا
پاسخ برای پرسش مادر ندارد
در پشت خیمه دورتر از چشم مادر
میگشت تا پیدا کند یک خاک نرمی
میکَنْد قبری کوچک آقا با دلی خون
آهسته چون دشمن ندارد هیچ رحمی...
#محسن_علیخانی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم
@MohsenAlikhanySher
وقتی که تیر، قدرت خود از کمان گرفت
وقتی گلوی نازک او را نشان گرفت
وقتی که قطره قطرهی خون از گلو چکید
وقتی که خون ریخته را آسمان گرفت...
...دنیا به پیش چشم ربابش سیاه شد!
رنگ بهار زندگیاش را خزان گرفت
نزدیک بود خاک جهان زیر و رو شود
انگار قطره قطرهی خون هاش جان گرفت...
در گیر و دار جنگ خدا لحظهای گریست
وقتی حسین نو گل خود در میان گرفت
اصغر بدون آب تلظّیکنان شده است
دشمن چگونه از لبش آب روان گرفت؟
دیگر بس است روضه اصغر تمام کن!
از سوز روضه ات دل صاحب زمان گرفت
آمد که باز روضهی اصغر ادا کند
دستی ز غیب دامن آن روضهخوان گرفت
آمد که ناله سر دهد از نالهی علی
از آه مادرانه، زبان بر دهان گرفت
در حین روضه شبنم غم گونهاش نشست
از آسمان چه بارش غم ناگهان گرفت!
چشمان مادرش پُرِ اشک است؛ ای خدا!
با روضههاش گریهی او بیامان گرفت
شوری به پا گرفته از این ماتم عظیم!
باید که روضه در همه جای جهان گرفت...
#محسن_علیخانی
#شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
@MohsenAlikhanySher
این حکم فقهی سوال توست ای جانم!
اما «ادب» یک داستان دیگری دارد...
#بداهه
#محسن_علیخانی
#ادب
@MohsenAlikhanySher
شعر | محسن علیخانی
وقتی که تیر، قدرت خود از کمان گرفت وقتی گلوی نازک او را نشان گرفت وقتی که قطره قطرهی خون از گلو چک
شما را نمیدونم ولی من هر سال شب هفتم، خیلی برام سخته!😭😭😭
قلبم میخواد از جا کنده بشه!😭
هر سال شب هفتم اضطراب منو میگیره و فقط میخام زود تموم بشه!😔
امان از دل رباب!
امان از دل ارباب!😭😭😭
یا علی اصغر😭😭😭
هر سال شب هفت محرم غوغاست
در سینه ما بلکه به عالم غوغاست
این غصه مرا میکُشد آخر یک روز
من مضطربم در دل تنگم غوغاست😭
#علی_اصغر_علیهالسلام
#محسن_علیخانی
#شب_هفتم
@MohsenAlikhanySher
جانم فدای نعش علی اکبر حسین
مُردم برای نعش علی اکبر حسین
پرپر شدن همیشه چرا قسمت گل است؟!
جانها فدای نعش علی اکبر حسین
دق میکند میان سرودن ز ماتمش
نوحه سرای نعش علی اکبر حسین
از تشنگیِ پیکر پرخون بگویمت؟
یا دست و پای نعش علی اکبر حسین؟!
مغرب که شد صدای اذانی بلند شد
از لابلای نعش علی اکبر حسین
میآید از میان بدنهای چاکچاک
آری صدای نعش علی اکبر حسین
در ماتمش زمین و زمان گریه میکنند
حتی خدای نعش علی اکبر حسین
آهنگِ گوش ما شده فریاد العطش!
از جایجای نعش علی اکبر حسین
این کهکشانِ روی زمین است ای خدا؟
یا پارههای نعش علی اکبر حسین؟!
باور نما که مُردهی ما زنده میکند
دارالشفای نعش علی اکبر حسین
در زیر بار بارش غمها پناه ماست
ماتمسرای نعش علی اکبر حسین
امشب ندای عالمیان گشته یکصدا:
«جانم فدای نعش علی اکبر حسین...»
#محسن_علیخانی
#شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
@MohsenAlikhanySher
امشب شب آه و ناله و احساس است
چشمان همه به روضهاش حساس است
بر سر زنم و نالهکنان میگویم:
ای وای دوباره روضهٔ عباس است😭😭
#یا_قمر_بنی_هاشم
#محسن_علیخانی
@MohsenAlikhanySher
دستی که بر کرانهی دریا گذاشتی...
یا پیکری که بر کف صحرا گذاشتی...
یا قطرههای آب که شرمندهی تو اند...
یا حسرتی که بر دل دریا گذاشتی...
یا مشک پاره پاره که بر خاک دشتها...
با صد هزار تیر جفا جا گذاشتی...
...داغی است پر گدازه و دردی است جانگداز
این آتشی که بر دل ماها گذاشتی
آغوش باز کرد به دیدار تو فرات
هر موج را ولی به تمنا گذاشتی
آبآوری بلای تو در دشت نینواست
نام خودت برای چه سقا گذاشتی؟!
رفتی تو از شریعه که باران بیاوری
داغی عجیب بر دل مولا گذاشتی
هنگام رفتنت قد زینب شکسته شد
او را غریب در دل اعدا گذاشتی
با رفتنت رقیه عمویی ندارد و
او را میان قافله تنها گذاشتی
امشب عزای توست علمدار کربلا
پا در عزا و مجلس زهرا گذاشتی
خوش آمدی به محفل دلهای چاکچاک
بر چشم اشکبار جهان پا گذاشتی
#محسن_علیخانی
#شب_نهم
#حضرت_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
@MohsenAlikhanySher
دل ما در طلب طلعت زیبارویش
چشم و خال و لب و لبخند و کمانابرویش
زلف بر باد دهد هیچ نماند از ما
وه از آن پیچش پر تاب و خم گیسویش
یوسف و لیلی و مجنون و زلیخا هستند
همه مشتاق و خریدار رخ دلجویش
زور بازوش تداعیگر حیدر باشد
شدهام محو همان دست و همان بازویش
در بلندی قدش نقل شده چون که نشست
روی اسبی، برسد تا سر او زانویش
در وفاداری او هیچ کسی نیست شبیه
چون که آورده به میدان همه نیرویش
پیروی کردنِ او شد مَثَل عامی و خاص
جز حسین بن علی نیست کسی الگویش
هر چه گویم ز کمالات و جمالش کم هست
همه تصویر گلی هست نه هرگز بویش!
چه بگویم که نچرخید فلک وفق مراد
نیزه و سنگ عدو آه رها شد سویش!
چون حریفش کسی از لشکر نامرد نبود
تیزی تیر سهشعبه شده پاسخگویش
قصه کوتاه کنم چهره زیباش چه شد؟!
چه شد آن چشم و لب و لعل و قد جادویش
ما ندیده رخ او عاشق رویش شدهایم
دل ما در طلب طلعت زیبارویش...
#قمر_بنی_هاشم_علیهالسلام
#محسن_علیخانی
@MohsenAlikhanySher
لبتشنه هست و یار ندارد خدا! حسین
گشتهاست در میانهی صحرا رها؛ حسین
یک روزگار دوش نبی جای او نبود؟
افتاده زیرِ تیغِ عدو پس چرا حسین؟!
این حجمِ از مصیبت او ناشنیدنی است
از کوفیان کشیده خدایا چهها حسین!
آتش گرفت از غم تنهایی و عطش
میسوخت از گدازهی «ادرک اخا» حسین
بر سینهاش نشسته حرامی ولی نخواند
در زیر لب، قسم به خدا! جز دعا حسین
لبخند میزند که مگر منصرف شود!
دارد از این بلا و ستمها رضا؛ حسین
زینب کجاست؟! کاش نبیند که میزند
در زیرِ تیغِ تیزِ عدو دست و پا حسین!
میگفت زینبش ز بلندای تلّ بلند
از ابتدای «حادثه» تا انتها «حسین»
خواهر چگونه دل ز برادر جدا کند؟
زینب وداع میکند از دور با حسین
...
پیچیده در زمان و مکان؛ شهر و روستا
امشب نوای ما همه «لبیک یا حسین»
در تنگنای حادثهها دست ما بگیر!
ای کشتی نشسته به دلهای ما؛ حسین...
#حضرت_اباعبدالله_الحسین_علیه_السلام
#محسن_علیخانی
#شب_دهم
@MohsenAlikhanySher
در تنگنای حادثهها دست ما بگیر...
ای کشتی نشسته به دلهای ما حسین 😢
#محسن_علیخانی
#سفینةالنجاة
@MohsenAlikhanySher
بر داغ غمفزای تو من گریه میکنم
سر مینهم به پای تو من گریه میکنم
اشکم امان نمیدهد از ماتمت، حسین!
در مجلس عزای تو من گریه میکنم
بر داغ جانگداز تو هیچ التیام نیست
از عمق جان برای تو من گریه میکنم
دریای اشک چشم من امشب به جوشش است
بر نعش سر جدای تو من گریه میکنم
از عمق فاجعه کمرت خم شدهاست؛ آه!
بر قد انحنای تو من گریه میکنم
بعد از تو نیز آتش دشمن چه ها نکرد!!
بر دخت باحیای تو من گریه میکنم
آتش به دل شد از سر بی جسم و جان تو
بر تشت از طلای تو من گریه میکنم
هم گریم از برای یتیمان تو و هم
بر روضهی قفای تو من گریه میکنم
....
دوری برای عاشق شیدا کشنده است
در هجر کربلای تو من گریه میکنم...
#محسن_علیخانی
#عاشورا
پ.ن: در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۹۳ سروده شد.
@MohsenAlikhanySher