eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم_المحسن: @Bisimchi_hojaji #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
مقابل من نشسته بود ...سه ماه قبل از تولد دو سالگے زینب ...  دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علے نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علے نیومد ... این بار هم گریه مے ڪردم ... اما نه به خاطر بچه اے ڪه دختر بود ...  به خاطر علے ڪه هیچ ڪسے از سرنوشتش خبرے نداشت ... تا یه ماهگے هیچ اسمے روش نگذاشتم ... ڪارم اشک بود و اشڪ ... مادر علے ازمون مراقبت مے ڪرد ...  من مے زدم زیر گریه، اونم پا به پاے من گریه مے ڪرد ...  زینب بابا هم با دلتنگے ها و بهانه گیرے هاے ڪودڪانه اش روے زخم دلم نمڪ مےپاشید ...  از طرفے، پدرم هیچ سراغے از ما نمے گرفت ...  زبانے هم گفته بود از ارث محرومم ڪرده ...  توے اون شرایط، جواب ڪنڪور هم اومد ... تهران، پرستارے قبول شده بودم ... یه سال تمام از علی هیچ خبرے نبود ...  هر چند وقت یه بار، ساواڪی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، مے ریختن توے خونه ...  همه چیز رو بهم می ریختن ...  خیلے از وسایل مون توے اون مدت شکست ...  زینب با وحشت به من مے چسبید و گریه مے کرد ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولے بعد از یڪے دو روز، ڪتڪ خورده ولم مے ڪردن ... روزهاے سیاه و سخت ما مے گذشت ...  پدر علے سعے مے ڪرد ڪمڪ خرج مون باشه ولے دست اونها هم تنگ بود ... درس مے خوندم و خیاطے مے ڪردم تا خرج زندگے رو در بیارم ... اما روزهاے سخت ترے انتظار ما رو می ڪشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر ڪلاس نشسته بودم که یهو ساواڪی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ...  اول فڪر می ڪردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... چطور و از ڪجا؟ ...  اما من هم لو رفته بودم ...  چشم باز ڪردم دیدم توی اتاق بازجویے ساواکم ... روزگارم با طعم شڪنجه شروع شد ...  ڪتڪ خوردن با ڪابل، ساده ترین بلایی بود ڪه سرم مے اومد ... چند ماه ڪه گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ...  به خاطر یه شک ساده، ڪارم به اتاق شڪنجه ساواڪ کشیده بود ... اما حقیقت این بود ... همیشه مے تونه بدترے هم وجود داشته باشه ...  و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ...  توی اون روز شوم شڪل گرفت ... دوباره من رو ڪشون ڪشون به اتاق بازجویے بردن ...  چشم ڪه باز ڪردم ... علے جلوے من بود ...  بعد از دو سال ...  ڪه نمی دونستم زنده است یا اونو ڪشتن ... زخمے و داغون ... جلوے من نشسته بود ... نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علے حسینے ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 علامه طباطبایی (رحمه‌الله علیه) 🔸 برای این که خیر و برکت وارد زنـدگی شما بشود و گرفـتـاری‌ها از زنـدگی شما بـیـرون برود، دائــم در هر جا که هستید سـوره توحـیـد را بخوانید و هدیه کنید به امام زمان ارواحنا له الفداه🌱 🎙 (رحمه‌الله‌علیه)
حی علی الصلاه نمازتون سرد نشه:)
شهید نام و نام خانوادگی: محمد حسین معز غلامی نام پدر : علی اکبر محل تولد : امیدیه - خوزستان تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۱/۶ تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۱/۴ محل شهادت: حماه- سوریه مدت عمر: ۲۳ سال محل مزار : گلزار شهدای بهشت ​​زهرا تهران قطعه و ردیف و شماره : ۱۸ - ۱۱۶ - ۵۰ کتاب مربوط به این شهید: سرو قمحانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫✨ آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو، سهم‌مان بی خبری بود نمی دانستیم... آسمان نشینم:) محسن حججی🌷 『@Mohsendelha1370
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا 🌸 به نیابت شهید نوید صفری🌷
چهره‌هایِ گرد آلود و خاک گرفته بچه‌هایِ جبهه را که می‌دید آن‌ها را در آغوش گرفته و خود را به آن‌ها تبرک می‌کرد..!
تو آدم نیستی این را خدا در گوش من گفته ببین بیرون زده از زیر چادر بالِ پروازت..! | امید صباغ نو |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370