مۍگفت؛
بہجاۍاینڪہعڪسخودتونوبزاریـد
پروفایلتابقیہبادیدنشبہگناهبیافتن؛
یہتلنگرقشنگبذاریدڪھبادیدنش
بهخودشونبیان'!📮🌿
#شہیدابومھدیالمھندس
<🖤⛓>
تَنِمَنقـٰایِقلَنگرزَدِه
دَرطوفآناَست
خودَماینجـٰا
دِلمَنپیشتوسَرگَردآناَست...
#شهیدمحسنحججی
✳️ تلنگر
..
خونریزےِ شدیدے داشت
داخلِ اتاق عمل دڪتر اشاره ڪرد🤞🏻
ڪه چادرم رو دربیارم،
تا راحت تر مجروج رو جابهجا ڪنم.
گوشہی چادرم رو گرفت🌿
وبُریده بُریده گفت:
"من دارم میرم ڪه چادُرت رو درنیارے"
چادرم تو مُشتش بود
ڪه شهید شُـد...♥️•°
..
..
🧕🏻• به روایت پَرستارِ جنگ:)
🦋• #چادرانہ
#تلنگرانہ
«حٰـاجحٌسِـینیِڪٺامیگٌفت:🌱
یہلَـحظھدیـدَمسَمتِمـون
تیراندازے میڪٌنَن...
گفـتمبخـوابیـن
تا نِشَسٺَمتیـࢪمنـوردڪرد
خوردبہدوستم...💔🙂
ایـنیہلحظـہ
۶۰ساݪمنـوانداخـٺعَـقَب...»❥︎
همونطورکِہدستتتوتایپ
باکیبوردگوشۍتُندومُسلطہ
قرآنروهَممیتونےتندومُسلطبِخونی؟
یانہازبسنَخوندۍنمیتونے . . !
دنیابدجورگرفتمونرِفیق . .💔((:
#بہخودمونبیـٰاییم🚶🏿♂️!'
#تلگرانه
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#ارسالی
نوکَر شَبیهِ ما
کِه زیاد است یا حُسِین..
اربابِ خوب مِثل تو پِیدا نِمی شَود❤
#عزیززهرا
دیگر فرقی ندارد جمعہ
یا شنبہ، فقط بـرگرد💔
گرفتاریم ما از دستِ
این هجرانِ طولانے...
#اللهمعجللولیڪالفرج
┊ʚ📩📌ɞ┊↴
اگرخستہشدیم،
بایدبدونیمڪجاۍِکار
مشڪلدارھ . .
وگرنہڪاربراۍخداڪھ
خستگےندارھ !:)
-شھیدباقری
#شهیدانه
🌷🕊🍃
"وَقَلبڪفےقَلبےیاشهید..." :)
قشنگہها نہ؟😇
قلبیہشهیدتوقلبتباشہ...
باهاشیکےشے
باهاشرفیقشے
اونقدررفیقواونقدرعاشق
واونقدرشبیہ...
کہتهشمثلخودششهیدشی :)❤️
#شهید_محسن_حججی 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایـٰامیشود..؟
درتیترنیـٰازمندۍهاۍ
روزگـٰارتبنویسۍ
بہیڪنوڪرسـٰادھجھت
شَہیدشدننیـٰازمندیم(:
#شهیدانه
#شهید_محسن_حججی
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#ارسالی
یه و سلام و عرض ادب کنیم به حضرت عشق🖐
اَلسَّـلامُعَلَیالْحُسَیْـنِ
وَعَـلیعَلَیِّبْنِالْحُسَیْـنِ
وَعَـلیاَوْلادِالْحُسَیْـنِ
وَعَـلیاَصْحـابِالْحُسَیْـنِ♥️✨
〖🍀🖇〗
بٰازمیخندےومیپُرسی
کہحالتبهتَراست؟!
بٰازمیخَندمکِہخیلـی
گرچہمیدانےکِہنیسـت💔
#برادرشهیدم
#داداشمحسن
#شهیدمحسنحججی
از شھیدھ زینب ڪمایۍ بھ فرشتھ هاۍ محجبھ•☺💖•
چادرٺ رو برندار خواهرم،
حتۍ بھ قیمت اینڪھ دور گلویت بپیچنش ُ خفٺ ڪنن!
نفسشو با چادرش گرفتن شھیدھ زینبِ ڪمایۍ رو میگم•💚•
اللھم الررقنا شھیدھ شدن •💛•
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
بهترین عموی دنیا عباس💚 #عباس #زن_عفت_افتخار #مرد_غیرت_اقتدار #لبیک_یا_خامنه_ای
ارباب دلیرم ابالفضل 😍 جوووونم فداااااااات اقاااااااا ♥️😍😍
💠خلاصه ای از زندگی :
سلام بر تمام دنبال کنندگان علم و عاشقان و عاملان پیشرفت و آبادانی ایران اسلامی . من حسن طهرانی مقدم متولد محله ی سرچشمه ی تهران هستم .
به علت شغل پدرم ، آقا محمود ، که به پیشه خیاطی مشغول بود، به محله شکوفه و سپس به محله بهارستان نقل مکان کردیم و من نیز مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراندم .
در مسجد محله ی سرچشمه ، به همراه برادرانم در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کردم . این گروه سرود ، هسته اصلی گروه سرودی بود که در روز ۱۲ بهمن 1357 در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از امام (ره) به اجرای برنامه پرداخت .
پس از پایان دوره تحصیلات متوسطه در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شدم . همزمان با اوج گیری فعالیت های انقلابی ، تحت تاثیر برادرم ، محمد ، به صف انقلابیون پیوستم و به اتفاق دوستانم در فعالیت های زیرزمینی ، نارنجک های دستی میساختم که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید میشد .
در سال ۱۳۵۸، در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع و در دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران پذیرفته و به اخذ مدرک مهندسی در این رشته موفق شدم .
در ۲۱ سالگی و در ابتدای شکل گیری رسمی سپاه پاسداران ، به عنوان مسئول اطلاعات منطقه ی ۳ سپاه شمال ، مشغول به فعالیت شدم .
شهریور ۱۳۵۹ که کشور در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفت ، حداکثر توان رزمی سپاه ، تعداد معدودی گردانهای رزمی بود که با روش های چریکی و غیر کلاسیک ، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند .
سنگین ترین سلاحی که در آن دوران در اختیار سپاه بود ، تعدادی خمپاره انداز و آرپیجی و تیربار بود ، در حالی که در همین وضعیت ، ضد انقلابیون در کردستان ، حتی به توپخانه نیز مجهز بودند .
بعد از عملیات ثامن الائمه که منجر به رفع محاصره آبادان شد ، از جمله غنائم به دست آمده از عراق ، یک آتش بار توپخانه ۱۵۵ میلیمتری کششی بود که از جانب دشمن در شمال آبادان ، بین دارخوین و پل مارد مستقر بود . این آتش بار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه ، علیه دشمن به کار گرفته شد .
سه ماه بعد در عملیات فتح بستان ، مجددا یک گردان توپخانه ۱۳۰ میلیمتری و یک آتشبار ۱۰۵ میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی سازماندهی شده و در عملیات فتح المبین در پشتیبانی از گردان های مانوری بسیجی مبادرت به اجرای آتش کرد .
این دو اتفاق ، مبدا شکل گیری توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد .
بعد از عملیات ثامن الائمه ، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شدم ، مدتها روی این موضوع فکر کردم و سرانجام در پاییز ۱۳۶۰ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره اندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کردم .
در عملیات فتح المبین ۱۴۸ قبضه انواع توپ های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود . قرار شد برویم آن توپها را بیاوریم و سازماندهی کنیم . شهید حسن شفیع زاده اولین نفری بود که رفتم دنبالش و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند ، به انضمام شهید ناهیدی . این بچه های نخبه باهوش را جمع کردم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم .
پدرم در سال ۱۳۶۱ از دنیا رفت و من با وجود مشغله فراوان در جنگ با اصرار خانواده ، زندگی مشترک را آغاز کردم .
آبان سال ۱۳۶۲ به من ماموریت راه اندازی و سازماندهی فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه محول شد و شلیک توپ به سمت بصره در بهمن 1362 توسط من و همرزمانم انجام گرفت . هنگامی که حضرت امام با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند ، جمهوری اسلامی ایران فاقد سامانه موشکی بود و مقابله به مثل ، تنها در سطح توپخانها صورت می گرفت و اولین موشک به سمت عراق در اسفند 1363 شلیک شد .
پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران ، من در سال ۱۳۶۴ به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شدم .
در سال های ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ نیز به راه اندازی یگان موشکی حزب الله در لبنان کمک کردم .
بعد از پایان جنگ نیز موفق به ساخت موشک شهاب سه و در سال ۱۳۸۴ جانشین نیروی هوا فضای سپاه شدم . من وظیفه مدیریت بر پروژه ساخت چند موشک را در واحد موشکی سپاه برعهده داشتم ، بدین خاطر برخی از همکارانم به من لقب پدر موشکی ایران را دادند .
من تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول سازمان سپاه در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیربنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بودم و در روز 21 آبان 1390 در پادگان امیرالمومنین علیه السلام شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشکی آماده می شدم ، بر اثر انفجار زاغه مهمات ، به همراه شانزده پاسدار دیگر ، به یاران شهیدم پیوستم .