eitaa logo
مولتی کانال فرزندان انقلاب
100 دنبال‌کننده
1هزار عکس
531 ویدیو
7 فایل
انقلاب را باید صادر کنیم. این سخن امام خمینی (ره) هدف گروه ماست و هر کس می تونه با عضویت و نشر محتویات ما در صادر کردن انقلاب ما رو یاری کنید. ادمین تبادل ادمینی و بنری : @mhshabani انتقادات و پیشنهادات را به آیدی زیر ارسال کنید : @Mhmadrezaaslane
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊حاج احمد🕊 دلتنگی‌های😰 ما از رخت بر بستن قوت قلب‌هامان 💔به جایی رسیده است که آرزوی مرگ می‌کنیم نه آرزوی شهادت. دنیا🔮 برای راحت طلبان جای بسیار خوبی است؛ جایی نرم، گرم و تمیز. با پاییز عاشق 😍می‌شوند و با بهار فارغ😕. اما ما از عشق‌های❤️ ازلی‌مان دست نکشیده‌ایم. آخ که این روزها دلتنگ هم‌سنگرت😭 هستیم. حاج قاسم رفیق گرمابه و گلستان‌ات. کسی که در حرف‌هایش فقط به تو غبطه می‌خورد؛ به اخلاصت، به ایمانت💗، به شجاعتت. آخ که دل می‌گیرد و از دست✍️ جز نوشتن بر نمی‌آید. چه خوب دست رفیقت را گرفتی مثل خودت سوخت ، ارباً اربا شد و در عبای ولی‌اش کفن شد😭 دل‌هامان❣️ خون است از کسانی که راهمان را انکار می‌کنند از کسانی که ملامت می‌کنند. حاج قاسم رسید به تو🥀، به تویی که آرزویش😍 بودی. مرام و منش تو خیلی ها را آسمانی🕊 کرده، یادم است از محسن حججی که می‌خواندم؛ گفته بود، کارش را از موسسه تو آغاز کرده و هرهفته با موتورش می‌آمد و سر مزارت🥀، سرساعت به تو سلام می‌داد. همه از آخرالزمان فرار می‌کنند. آنها که بال🕊 شهادت دارند می‌پرند، آنها که پای دویدن 👣دارند می‌دوند. اما حاج احمد، ترکش گناه، من را قطع نخاع کرده؛ نه دستانم و نه پاهایم هیچکدام طاقت تحمل بار سنگینم را ندارند؛ چه برسد در راه تو رفتن😞 و پریدن از قفس تن. @moltekanal
🌸🌷 بوی عطـــر عجیبی داشت... نام عطر را که میپرسیدیم جواب سر بالا می داد، شهید که شد در وصیت نامه اش نوشته بود: " به خدا قسم هیچ گاه عطری به خود نزدم، هر وقت خواستم معطر بشم از تــــه دل میگفتم: " السلام علیک یا ابا عبد الله الحسیـــــن علیه السلام...❤️" @moltekanal
🍃شرط گمنامی سکوت است. نه فریاد خوبی ها... هرگــز نـه معـطل پر پـروازند نه چشـم به‌راه فرصـت اعجازند مردان خدا، براے زیبا رفتـن هربـار مسـیر تازه‌اے می‌سازند 🍃هرجا که باشی میتونی ، به شرط اینکه ... 🕊 @moltekanal
فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر زمین خلاصه می‌شود به این؛ مادر شهید پیش از آنکه مادر شهید می‌شود شهید می‌شود... @moltekanal
❇️ شهید حـاج قـاسـم سلیمانے: جامعه‌ی ‌ما ارزش فداکـ🌷ـاری‌ها را دارد برای‌ این لباس را پوشیدیم برای‌ این در میدان وجود داریم حالا چه کسی می‌گوید مهم نیست اینکه در خط باشیم ‌اهمیت دارد @moltekanal
با شخصی درباره صحبت کرده بود، آن شخص به او گفت که تا آن لحظه هیچ حق الناسی نکرده. مصطفی به او گفت: مطمئنی که تا حالا حق الناس نکردی؟ او اطمینان خاطر داشت...دوباره از او پرسید: حق الناس فقط این است که مال مردم را نخوری و مردم رو اذیت نکنی و...آن شخص همچنان اطمینان داشت که هیچ حق الناسی بر گردنش نیست. مصطفی ادامه داد: اما یک به گردن توست. نه تنها تو بلکه به گردن من هم هست!! آن شخص تعجب کرد و پرسید که چه حق الناسی است که به او و خودش مرتبط است؟! مصطفی در جوابش گفت: حق الناس یعنی بخاطر من و تو یک نفر دیگر نتواند را ببیند! الناس یعنی با هر من و تو چندین روز امام زمان (عج) به تعویق می افتد و ما حق کسانی که گناه نمیکنند تا زودتر ظهور کند را زیر پا میگذاریم. 🌸🌷 @moltekanal
باهم‌رفتیم‌قم🚶🏿‍♂⃟🗝 جلوضریح‌بهم‌گفت‌: احمد،آدم‌بایدزرنگ باشہ،ماازتهران‌اومدیم‌زیارت بایدیہ‌هدیہ‌بگیریم گفتم‌چےمیخواے گفت‌شهادت🥀 @moltekanal
🌹🌹🌹 خشاب ایمانم, خالی شده, سقف سنگرم, چکه می کند! دیگر در برابر گناه ایمن نیستم! عطش نفس, امانم را بریده... قادر به تحمل نفس کشیدن در هوای،بی هوای گناه نیستم... کمی هـــــــــــــــوا لطفا!! آی شهدا با شمایم! نیروهای جامانده در خاکریز دنیا،از نفس افتاده اند... 🎀الـــتماس دعــاے شهـــــــادت وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @moltekanal
شهید عباس دوران پس از پایان دوره وظیفه و در سال ۱۳۵۱ به دلیل علاقه زیادی که به یادگیری خلبانی داشت، وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از طی دوره مقدماتی پرواز در ایران، برای ادامه تحصیل و فراگیری دوره تکمیلی خلبانی به آمریکا اعزام شد . شهید عباس دوران با شروع جنگ ایران و عراق در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیات فرماندهی پایگاه سوم شکاری مشغول خدمت شد و پس از مدتی، برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شد. شهید عباس دوران برای جلوگیری از تشکیل کنفرانس سران غیر متعهدها در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت داشت تا پایتخت عراق را ناامن کند. در ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ شش خلبان نیروی هوایی با سه فروند هواپیمای جنگنده برای این عملیات آماده شدند که یکی ا آنها شهید دوران بود. شهید دوران با صرف نظر کردن از خروج اضطراری، هواپیمای فانتوم صدمه دیده خود را که در آتش می‌سوخت، با هدف ناامن جلوه دادن شهر بغداد، به هتل محل برگزاری هفتمین دوره اجلاس سران جنبش غیر متعهدها کوبیده و مانع از برگزاری این اجلاس می‌شود که باعث شهادت وی شد. این عملیات تحت عنوان عملیات بغداد نام گرفت. @moltekanal
ط اولین بار که با هم صحبت کردیم از طریق تلفن بود. سجاد به من گفت : زندگی کردن با یک نظامی سخت است. باید خودتان را برای روزهای سخت و هر اتفاقی در آینده آماده کنید.☝️ من هم در پاسخ به سجاد گفتم : من زندگی حضرت فاطمه (س) را الگوی خودم قرار دادم و دوست دارم و سعی میکنم تا جایی که میتوانم فاطمه گونه زندگی کنم . 😊 وقتی این را گفتم اشک در چشم های سجاد جمع شد و گفت: خوشحالم که این انتخاب را داشتم. ✅ من خودم خیلی کم توقع بودم و شرایط مالی سجاد را درک میکردم. سجاد همان کسی بود که من می‌خواستم. انسانی مذهبی، خوش اخلاق و اجتماعی. در حقیقت بیشتر با خدا بودنش من را مجذوب کرده بود. اعتقاد داشتم کسی که با خدا باشد می‌توان به او اعتماد کرد و تکیه‌گاه محکمی برای زندگی می‌شود💔 شهید مدافع حرم سجاد دهقان🌹 @moltekanal
یعنی ما بارها شده به خدا گفتم خدایا! به ما توفیق توبه نده من همین رضا سنجرانی رو دوست دارم با همین مدلی که هست چمیدونم لاته الواته؛هر چی که هست ؛همینو دوست دارم دوست هم دارم موقع شهادت همینجوری شهید بشم که تو به بقیه ثابت کنی که بابا هر خری؛میتونه لحظه آخر درست بشه اگه همه قدیس بشن که دیگه دست نیافتنی میشه ...... 🌹«شهید مدافع حرم حضرت زینب رضا سنجرانی»🌹 @moltekanal
شهید محمدرضا دهقان امیری بعداز شهادتش حسرت به دل ماندم که به خوابم بیاید. بلاخره آمد. نزدیک های صبح بود. خواب دیدم که پشت یک میز ایستاده ام و شخصی پشت آن نشسته و به امور دانشجویی رسیدگی می کند. کارت دانشجویی ام را می خواستم که ناگهان صدایی را شنیدم. به من گفت: برای من هم کارت میگیری؟! رویم را برگرداندم و را دیدم. لباس سفیدی تنش بود و انگار قدش بلند تر شده بود. در خواب می دانستم که شده است. گفتم تو جان بخواه و بغلش کردم. محکم گرفتمش و شروع کردم به گریه کردن و حرف زدن. پرسیدم که مرا شفاعت می کنی؟! لبخندی زد و گفت: این حرف ها چیست، معلوم است. مطمئن باش!! این بار محکم تر بغلش کردم و گریه هایم بیشتر شد. @moltekanal
خدایا تو می دانی که در تمامی حمله هایی که ما بودیم فقط نام تو را بر زبان آوردیم و با یاد تو و به کمک تو و با نیروهای غیبی تو و امام زمان (عج) تو کار را شروع کردیم ، در شبهای تاریک در سنگر فقط تو نگهدار ما بودی و در شبهای تار تو مونس دردها و غمهایم بودی . پرروردگارا از آنچه که انجام داده ام اجر نمی خواهم ، به خاطر کارهائی که کرده ام فخر نمی فروشم و از تو هیچ چیزی نمی خواهم ، زیرا هر چه کرده ام تو داده ای ، همه استعداد های من ، همه کارهای من ، همه وجود من زاده اراده توست.... « اللهم عجل لولیک الفرج » @moltekanal
یکبار که بال هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار می گیرد و کنترل هواپیما از دستش خارج می شود متوسل به خانم فاطمه الزهرا (س) می شود و نام ایشان را از اعماق وجود صدا می زند و از ایشان کمک می خواهد ، در همان لحظه انگار شخصی به او می گوید ، شما می توانید راحت به پرواز ادامه دهید و مصطفی بار دیگر کنترل هواپیما را در دستش می گیرد گویی هیچ اتفاقی نیافتاده ، بی اختیار اشک می ریزد و های های برای مظلومیت خانم فاطمه الزهرا (س) گریه می کند.... 📕 امام سجاد و شهدا ، ص71 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @moltekanal
✨ 🍂پسر جوان، و مدافع حرم من که از بچگی بسیار پرانرژی و پرپتانسیل بود البته من و عارف جان فاصله سنی زیادی با هم نداشتیم و به همین دلیل به نوعی با همدیگر دوست بودیم. ویژگی خاص عارف از کودکی، بود. پسرم از همان دوران خردسالی با اینکه خیلی پرانرژی و شلوغ بود، همیشه ا داشت و من و پدر و خواهرش را با الفاظی همچون مامان جان، بابا جان، آبجی جون، صدا می‌کرد و این ادب را در هنگام رفتار با دوستان همسن و سالش هم رعایت می‌کرد. عارف جان همیشه خوش پوش و مرتب و منظم و بود و هیچکس فکرش را نمی‌کرد که این پسر تا این حد به خدا و ائمه اطهارش معتقد باشد که حاضر شود قدم در راه آنان بگذارد، اما پسرم همیشه به دنبال این بود که به سمت کمال برود.‌ نمی‌گویم که پسرم از کودکی معصوم بود، چون هیچکس بی عیب و ایراد نیست، ولی همواره در تلاش بود که به پیشرفت و کمال برسد و توانست به این خواسته خود دست یابد.🍃 @moltekanal
🌱💌 کـاش دَر صَحراے مَحـشَر وَقتی خُدا پُرسید بَندِه مَن روزِگآرَت رآ چِگونه گُذَراندے مَهدی فآطِمه بَرخیزَد وگویَد مَن بود ❤️ @moltekanal
مولتی کانال فرزندان انقلاب
سلام رفقا می خواستم یه کتاب عالی برای افراد علاقمند به مدیریت و کسایی که از تغییرات اطرافشون ترس دارند معرفی کنم. این کتاب کتابی بسیار کوتاه و داستانوار است و بسیار جذاب . روی من که خیلی تاثیرگذار بود. اسمش📚چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟📚 است و PDF هم ارسال می کنم ان شاء الله مطالعه کنید و ازش لذت ببرید. 📚 @moltekanal
🔴 ‏‎ سرکرده گروهک تروریستی تندر که از آمریکا عملیات خرابکارانه در ایران را هدایت می‌کرد توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد. وی در سال ۸۷ عملیات انفجار در حسینیه سیدالشهدا شیراز را طراحی و هدایت کرد که در آن اقدام تروریستی، ۱۴ نفر شهید و ۲۱۵ نفر از عزاداران حسینی @moltekanal
حتما بخونین خیلی قشنگ و دردناکه ✅ !) ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ : .... ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ !💤 📺 (!) ﺯﻧﺎ ﺁﻣﺪ : .... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ ❌ (!) ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ : .... ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ !💰💵 (!)ﻣُﺪ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ!👯‍♀ (!) ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪ : ... ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ !🌮🍔 (!) ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﻖ ﺭﻓﺖ !💸 (!)ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ: ... ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ!⏰ (!) ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ : .... ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ !🛍 (!) ﻗﻮﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ ..: ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ !❌ (!) ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ ...: ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻓﺖ !📡 (!) ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻭ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﻣﺪ ...: ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ !📪 (!) ﺗﻠﻔﻦ ﺁﻣﺪ ...: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ!☎️ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ ‼️ ﭼﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ،ﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ ⁉️ ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ 👿 ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ😭 ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ✊ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ.☠ چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟ 😴 ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟ 🕒 چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟😩 اما برای خوندن کتابهای ديگه هميشه سرحاليم؟ 🤩 چرا تعداد کسانی که خدا رو عبادت می کنند هر روز کمتر و کمتر ميشه؟ ⬇️ اما تعداد بار ها و کلوب ها رو به افزايشه؟⬆️ یعنی ارتباط با خداوند انقدر سخته‼️❌ در موردش فکر کنيد 🧐 قال رسول الله : ◄ ??قـــبـــر هـــر روز پنـــج مرتبـــه انسان را صـــدا مي زند : ??1- من خانه فقر هستم با خودتان گنج بياوريد ??2- من خانه ترس هستم با خودتان انيس بياوريد ??3- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بياوريد ??4- من خانه تاريکي ها هستم با خودتان روشنايي بياوريد ??5- خانه ريگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش (زير انداز) بياوريد 1) گنج : لا اله الا الله💰 2) انيس : تلاوت قرآن😌 3) پادزهر: صدقه , خيرات 🍬 4) چراغ : نماز نماز شب 💡💡 5) فرش : عمل صالح 🔲 اللهم صلي علي محمد و آل محمد اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌ @moltekanal
❣️رنگ عشق ❣️ 1️⃣ خواستگاری توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه ... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن ... توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد: - خانم همیلتون! می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ کنجکاو شدم ... پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟ دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه ... بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم ... ما تا قبل از این، یک بار هم با هم برخورد مستقیم نداشتیم ... حتی حرف نزده بودیم ... حالا یه باره پیشنهاد ازدواج ... ؟ پیشنهاد احمقانه ای بود ... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم. بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما ... . پرید وسط حرفم ... به خاطر این نیست! در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد ... دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم ... برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم ... شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید ... رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم ... همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم ... تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه ... دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش ... . - تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم، پیشنهاد میدی؟ ... من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ... . از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ... . اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ... اومدی به من پیشنهاد میدی؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط می کنی ... فکر کردی کی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ... یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... . و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ... هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... . خدای من ... باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ... با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ... . اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... . باورم نمی شد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ... . ادامه دارد... هر روز با ما همراه باشید با داستان زیبا و آموزنده " رنگ عشق" 🌹❤️ @moltekanal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عباسی: 🎬 توضیحات بسیار مهم استاد در مورد طوفان توییتری عید غدیر 🗓 جمعه، ١٧ مردادماه ⏰ ساعت ۲٢ الی ۲۴ 👈 از همین الآن توییت‌هاتون رو به زبان‌های مختلف، با این هشتگ‌ها آماده کنید: 💢 باز هم طوفان بپا میکنیم... ⭕️ 🆕 @moltekanal
هیچ وقت از شکست نا امید نشوید. 🌐 @moltekanal