eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
997 دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
200 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
قدرتی که در اغتشاشات آبان ۹۸ به رخ کشیده شد مصطفی، نیروی کادری پلیس بود، اما پشت میز، بند نمی‌شد. خانم شایگان همسرش می‌گوید: «برایم تعریف می‌کرد که در اغتشاشات سال ۸۸ به عنوان یک بسیجی آن‌هم با ۱۵ سال سن وسط میدان بود. پدرش هم پلیس بود و مصطفی با روحیه نظامی بزرگ شده بود. توان و قدرتش را اما درست یک سال پیش نشان داد. او در اغتشاشات آبان ۹۸ به عنوان یک نیروی داوطلب ناجا، برای حفظ امنیت راهی منطقه خانی‌آباد شد. در شرایطی که فضای منطقه بسیار ملتهب شده بود و بسیاری از نیروها به دلیل درگیری با افراد اغتشاشگر آموزش‌دیده، آسیب دیده بودند و یا از معرکه خارج شده بودند. مصطفی با چند نیروی موتورسوار دیگر منطقه را حفظ کردند و امنیت را به شهر بازگرداندند. مصطفی پایش در این درگیری‌ها شکست، اما شد مدافع امنیت.» غریب گیر آوردنش! مادر این شهید هم در توصیف این حادثه می‌گوید: «در این درگیری‌ها، مصطفی را غریب گیر آوردند، موتورش را آتش زدند و خودش نیز بر اثر درگیری پایش شکست، اما بازهم روی پا ایستاد و با این اغتشاشگران که اهل آن محل نبودند و افراد آموزش دیده بودند تا شهر را ناامن کنند، مبارزه کرد و امنیت شهر را حفظ کرد.»
حُسن‌رفتار و عشق به اهل بیت، مردم را به سویش جذب می‌کرد مادرش هم می‌گوید: «در این گروه جهادی، ۳۰۰ خانواده را زیر پوشش داشت و به صورت ماهانه برای آن‌ها کمک‌هایی ارسال می‌کرد. با شروع کرونا هم تولید الکل و ماسک و پخش آن‌ها را در مناطق و محلات محروم تهران انجام می‌داد. برای کمک به زندگی مردم هم ۱۰۰ هزار بسته اقلام غذایی تهیه کرد. برای پرداخت اجاره‌بهای منزل مردم هم که مرد خانواده از کار بیکار شده بود، مبالغی را پرداخت می‌کرد. پول‌های زیادی کمک می‌کرد، پول‌هایی که مردم از روی اعتماد، امام حسینی بودن و حُسن رفتارش به او می‌دادند.»
خانوادگی ۱۰ هزار ماسک دوختیم تهیه ماسک و مواد ضدعفونی در ایام کرونایی کار اصلی گروه‌های جهادی بود، اما مصطفی، خانواده را هم همراه کرده بود و با برقراری ارتباط با ستاد اجرایی فرمان امام خمینی(ره)، پارچه تهیه می‌کرد و با کمک اعضای خانواده، کِش به پارچه‌ها می‌دوختند تا برای نیازمندان ماسک تهیه کنند. این خانواده سرجمع، ۱۰ هزار ماسک تهیه کردند. همسرش می‌گوید: «بعدها فهمیدیم که آقامصطفی علاوه بر انجام تمام این کارها، برای تغسیل اموات کرونایی نیز به عنوان داوطلب به بهشت زهرا می‌رفته است. برای بیماران کرونایی و کادر درمان گل می‌بُرد و پرچم حرم امام رضا(ع) را هم برای تبرک به بیمارستان‌ها می‌بُرد. او با کمک اعضای گروه جهادی، آبمیوه طبیعی تهیه می‌کرد و به بیمارستان‌ها می‌برد.»
روی تخت بیمارستان هم به داد مردم می‌رسید مصطفی نهایتاً نه خودش و نه خانواده‌اش، نفهمیدند از کجا و چگونه به کرونا مبتلا شد. او در ابتدای شیوع ویروس کرونا به ضدعفونی سطوح و مناطق مختلف شهر می‌پرداخت که بر اثر این کار و تهیه موادضدعفونی که خودش شخصاً مواد غلیظ را رقیق می‌کرد تا مایه لازم تهیه شود، ریه‌اش آسیب دیده و تخریب شده بود. همسرش می‌گوید: «ریه‌های مصطفی به محض ابتلا به کرونا، درگیر شد. ۵۰ روز در بیمارستان بستری شد اما در این مدت هم مدام به فکر مردم و نیازمندان بود. هربار که با او تماس می‌گرفتیم، می‌گفت خانواده‌ای به او پیام داده و نیاز به بخاری دارد و یا خانواده دیگری گفته دست فرزندش شکسته و نیاز به عمل دارد. او روی تخت بیمارستان هم  برای آن‌ها پول کارت به کارت می‌کرد و یا می‌گفت ما کاری انجام دهیم.»
لبخندی که هیچ زمان محو نشد در میان اهل محل، دوستان و خانواده، مصطفی به خوش‌رویی و لبخند، شهره بود. هیچ‌کس در هیچ‌ شرایطی او را ندیده بود که لبخند بر لب‌هایش نداشته باشد. زمانی هم که در بیمارستان بود و از پشت شیشه‌های ICU، خانواده او را می‌دیدند، این لبخند به وضوح مشخص بود. مادر این شهید می‌گوید: «مصطفی دل در گرو امام حسین داشت و بسیار اهل ایمان بود. برای همین همیشه لبخند روی لب داشت. او در ایام ماه رمضان که جلسات شب‌های قدر برگزار شد، هر هیأت و مسجدی که نیاز به ماسک و دستکش داشت، به صورت جهادی تهیه می‌کرد و می‌رساند تا کار لنگ نماند و برگزار شود.» مصطفی پسرش را ندید مصطفی در نهایت ۲۷ مهرماه ۹۹ براثر ابتلا به کرونا پر کشید و به خیل شهیدان پیوست. یادتان هست که ابتدای گزارش از جَنَم خاص جهادگران سلامت گفتیم؟ مصطفی علیدادی زمانی برای کارهای جهادی و کمک‌رسانی به خانواده‌های آسیب‌دیده از کرونا آستین‌ بالا زد و به بیمارستان‌ها رفت که همسرش باردار بود. مصطفی ۲۷ مهرماه از دنیا رفت و سه روز بعد در اول آبان‌ماه، یادگارش (پسرش) به دنیا آمد. همسرش می‌گوید: «زمانی که در بیمارستان بود، همه‌اش نگران حال من بود و روزهای آخر، استرس بیمارستان و رزرو اتاق عمل را داشت. مصطفی رفت و پسرش را ندید، اما همانطور که به هم قول داده بودیم نام پسرمان را محمدهادی گذاشتم. مصطفی زمانی که شاهین نجفی ملعون، آن شعر توهین‌آمیز را خواند، تصمیم گرفت نام پسرش را هادی بگذارد و در زمان ازدواج این را به من گفت.»
شهیدی که بالاخره مدافع حرم شد شهید مصطفی علیدادی دوست داشت در زمره مدافعان حرم باشد و حتی قبل از ازدواج این را به همسرش گفته بود که با مخالفت خانواده مواجه شد. به دوستانش گفته بود مادرم دِق می‌کند من به سوریه بروم و برنگردم. باید از خودم یادگاری به جای بگذارم و بعد شهید شوم. همسرش می‌گوید: «فردای روز شهادتش عمویش خواب دید که مصطفی در کنار حرم حضرت زینب (س) سنگری به پا کرده و در حال دفاع است. همراه پیکر مصطفی، پرچم حرم حضرت زینب (س) و انگشترش که سنگ حرم این بانوی دمشق بود هم در خاک گذاشته شد.»  
*شهیدی که با دهان روزه به شهادت رسید*🕊️ *شهید حمید رضا دستگیر*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۱ / ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۵ / ۲ / ۱۳۶۷ محل تولد: ایلام محل شهادت: قلاویزان 🌹همرزم←حمید همیشه و در هر زمانی از شبانه روز رزمنده ها رو با وجود خطر در بین راه سوار ماشین میکرد🌷من بهش تذکر دادم که این کار خلافه. حمید هم یه داستان برام تعریف کرد *واز من قول گرفت تا روزی که زنده ام برای کسی تعریف نکن*🌷 او گفت: یه روز هنگام غروب در منطقه عمومی دهلران کنار جاده به یه بسیجی که شال سبز رنگی به گردنش بود برخوردم💚 توقف کردم واونم سوار شد . انگار که منو میشناخت.منو به اسم صدا زد و یه سری از مشخصات شخصیمو گفت🌷 *بعدش هم گفت:من سید مهدی‌ام*🌼،بسیجی های منو هر کجا دیدی سوار کن و نگران نباش.بعدش هم بهم دست داد و از ماشین پیاده شد.گرمای دستشو حس کردم.🌼وقتی به خودم آمدم هر چه اطرافمو نگاه کرده کسی رو ندیدم *یا صاحب الزمان (عج)*🌼💚. این فرمانده *در ماه مبارک رمضان و با زبان روزه*🌷، در حالی که سرگرم خنثی کردن مین در منطقه ی قلاويزان بود، *بر اثر انفجار مین به شهادت رسید.*🕊️ *شدت انفجار به حدی بود که پیکر مبارکش متلاشی شده بود.* 🥀🖤 با این حال و با وجود این که *بدنش تکه تکه شده بود🖤* اما با خنده ای بر لب به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️🕋 *سردار شهید حمیدرضا دستگیر* *شادی روحش صلوات*💙🌹