eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
1هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
192 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
محسن حججی کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
شهادتت‌ مبارک ای بزرگ مرد❤️ حججی کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
بزرگداشت شهدای مدافع حرم را گرامی میداریم ❤️ کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
به هر که هرچه داشتی بخشیدی حتی تیر‌ها هم از پیکرت خون نوشیدند🖇🥀 کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ ز کودکی خادم این تبار محترمم🥀 حرم حججی کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
از جنگ نرم غافل نشوید ، جنگ نرم مرد میخواهد .. شهید محسن حججی کانون شهید دانشگر استان یزد @Montazeran_zohor_13
✍ چهار ذکر ارزشمند 💠امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمی‌برد؟ 1⃣ در شگفتم برای کسی که بر او غلبه کرده، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ】 ⇦سوره آل عمران، آيه ۱۷۱ 2⃣ در شگفتم برای کسی‌که است، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنْ الظَّالِمِینَ】 ⇦سوره انبيا، آيه ۸۷ 3⃣ در شگفتم برای کسی‌که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد】 ⇦سوره غافر، آیه ۴۴ 4⃣ در شگفتم برای کسی‌که طالب و زیبایی‌های دنیاست، چگونه به این ذکر پناه نمی‌برد! 【مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ 】 📓 من لا یحضره‌الفقیه، ج۴ 🍃ذکر روز چهارشنبه : صدمرتبه یا حی یا قیوم
بوسه رهبرمعظم انقلاب بر تابوت شهید پاسدار محسن حججی 🌷۱۸مرداد سالروز شهادت محسن حججی در سال ۱۳۹۶ به دست تروریست‌های داعش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الࢪحمن الࢪحیم شࢪوع زندگینامه شهید محسن حججی عزیز . 😍💝 💢از زبان همسر شهید💢 هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه سال91. نمایشگاه بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود. 😯 من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه غرفه دار بودیم. من توی قسمت خواهران و او توی قسمت برادران. چون دورادور با موسسه شهیدکاظمی ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست.. . برای انجام کاری ، شماره تلفن موسسه را لازم داشتم. با کمی استرس و دلهره رفتم پیش محسن😇 گفتم: "ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟" محسن یه لحظه سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. دستپاچه و هول شد. با صدای ضعیف و پر_از_لرزه گفت: "ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟"🙄🤔 گفتم: "بله." چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم. . از آن موقع، هر روز من ومحسن ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم.😌 سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان. . با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم. 😇😌👌🏻 با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم. 😰 . یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: "زهرا، یه خبرخوش. توی دانشگاه_بابل قبول شدی."😃 حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم.😍✌🏻 . گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران. 👀 یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است. سرش را باناراحتی پایین انداخت. موقع رفتن بهم گفت: "دانشگاه قبول شدید؟" گفتم: "بله.بابل." گفت: "می‌خواهید بروید؟" گفتم: "بله حتما" یکدفعه پکر شد. مثل تایری پنچر شد! 😔 توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم.😢 💟ادامه دارد…💟 کانال ایتا☺️ 👇👇👇👇👇 @montazeran_zohor_13