eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
1هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
193 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
دختر خانومای مذهبی @dokhtaran_efaf دخترایی که عاشق عکس و متن های چریکی هستین @dokhtaran_efaf دخترایی که دنبال کلیپ های چریکی و نظامی هستین @dokhtaran_efaf بزنین رو لینک های بالا😉❤️ خب دیگه بیاین تا فعالیت رو شروع کنن فقط منتظر شماهان😉♥️ @dokhtaran_efaf ورود آقایون ممنوع❌
سلام کسی هست بتونه عضو بیاره؟! آیدی @Khadem_shohada_31
-اِسـم‌پِسرتو‌چۍ‌میذارۍ؟! +عَلـۍ -پِسـَربعـدیت؟! +اَمیرعَلـۍ -بَعدیـش؟! +مُحَمـدعَلـۍ -چھـٰارمیـش‌چۍ؟! +عَلۍ‌اَڪبَر -اِۍ‌بابا؛بَعدش؟! +عَلۍ‌اَصغَر -یـِه‌چیـزبِذار‌تـوش‌عَلۍ‌نَبـٰاشِه . .'! +حِیـدَر🕶 (: @montazeran_zohor_13
🌱 مربوط به راهپیمایی امروز(:
شبتون پر از نور و برکت و عشق 💫 یاعلی🌸 🌱!'
🍃رمان زیبای ناحله دیگه نایی برام نمونده بود کلید انداختم و درو باز کردم نبود مامان بابا رو غنیمت دونستم و خیلی تند پریدم تو حموم تو آینه یه نگاه ب صورت زخمیم انداختم و آروم روشو با کرم پوشوندم رفتم‌سمت تخت و خواستم خودمو پرت کنم روش که درد عجیبی رو تو پهلوم حس کردم از درد زیادش صورتم جمع شد دوباره رفتم جلوی آینه وایستادم و لباسمو کشیدم بالا با دیدن کبودی پهلوم دلم یجوری شد خواستم بیخیالش شم ولی انقدر دردش زیاد بود که حتی نمیتونستم درست و حسابی رو تختم دراز بکشم چشامو بستمو سعی کردم به چیزی فکر نکنم .... با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم یه نگا به ساعت انداختم ای وای ۱۲ ساعت خوابیده بودم با عجله از رخت خواب بلند شدم واز اتاق زدم بیرون بابامو نزدیک اتاقم دیدم بهش سلام کردم ولی ازش جوابی نشنیدم مث اینکه هنوز از دستم عصبانی بود بیخیالش شدم و رفتم تو دستشویی. از دستشویی که برگشتم یه راست رفتم تو اتاقمو چادر سفیدمو برداشتم تا نماز بخونم بعد نمازم رفتم جلو آینه و یه خورده کرم زدم به صورتم تا زخماش مشخص نشه بعدشم خیلی تند لباسای مدرسمو پوشیدمو حاضر شدم . رفتم پایین و یه سلام گرم به مامانم کردم پریدم بغلشو لپشو بوسیدم و نشستیم تا باهم صبحانه بخوریم همینجوری که لقمه رو میزاشتم تو دهنم رو به مامان گفتم +ینی چی اخه ؟؟ چرا بیدارم نکردی مامان خانوووممم چرا گذاشتی انقدر بخوابم کلی از کارام عقب موندم مامان یه نگاه معنی داری کرد و گف _اولا که با دهن پر حرف نزن دوما صدبار صدات زدم خانم شما هوش نبودی دوتا لقمه گذاشتم تو دهنمو با چایی قورتش دادم مامان با کنایه گف _نه که وقتی بیداری خیلی درس میخونی با چشای از کاسه بیرون زدم بش خیره شدم و گفتم +خدایی من درس نمیخونم؟ ن خدایی نمیخونم؟ اخه چرا انقده نامردی؟؟؟ با شنیدن صدای بوق سرویسم از جا پریدم و گفتم دیگه اینجوری نگو دلم میگیره مامان با خنده گف _خب حالا توعم مواظب خودت باش براش دست تکون دادم و ازش خدافظی کردم کیفمو برداشتمو رفتم تو حیاط خم شدم تا کفشمو بپوشم که نگام به کفش خاکیم افتاد و همه ی اتفاقات دیروز مث یه خواب از جلو چشام گذشت ... کفشمو پام کردم از راهروی حیاطمون گذشتم نگاه به بوته های گل رز صورتی و قرمز سمت راست باغچه افتاد یدونشو چیدم و گذاشتم تو جیب مانتو مدرسم از حیاط بیرون رفتم در ماشینو باز کردمو توش نشستم به راننده سلام کردم .کتاب زیستمو از تو کیفم در اوردم که یه نگاه بهش بندازم این اواخر از بس که این کتابا رو خوندم حالم داش بهم میخورد از همه چی هر کاری کردم که بتونم تمرکز کنم نشد هر خطی که میخوندم از اتفاقای دیروز یادم میومد از پرت شدن خودم رو آسفالت تا رسیدن امدادای غیبی خدا از لحظاتی که ترس و دلهره همه ی وجودمو فرا گرفته بود زمانیکه دیگه فکر کردم همه چی تموم شده و دیگه بایدبا همه چی خداحافظی کنم خیلی لحظات بدی بود اگه اونایی که کمکم کردن نبودن قطعا الان من اینجا نبودم تو اون کوچه ی تاریک که پرنده پر نمیزد احتمال زنده بودنم 0 درصد بود . وای خدایا ممنونتم بابت همه ی لطفی که در حق من کردی تا اینکه برسیم هزار بار خدارو شکر کردم و یادم افتاد من تو اون شرایط حتی ازشون تشکرم نکردم کل راه به همین منوال گذشت و همش تو فکر اونا بودم و حتی یک کلمه درس نخوندم دریغ از یه خط ... وقتی رسیدم مدرسه سوییشرتمو در آوردم و رو آویز آویزون کردم و نشستم رو صندلیم کیفمم گذاشتم رو شوفآژ ، کنار دستم . عادت نداشتم با کسی حرف بزنم از ارتباط با بچه ها خوشم نمیومد مخصوصا که همشون از خانواده های جانباز و شهید و شیمیایی بودن یا خیلی لات و بی فرهنگ یا خیلی خشک و متحجر یا ازین ور بوم افتاده یا از اون ور بوم افتاده ولی خب من معمولا خیلی متعادل بودم نه بدون تحقیق چیزیو میپذیرفتم و نه تعصب خاصی رو چیزی داشتم ترجیح هم میدادم راجع به چیزایی که نمیدونم بدون ادعا بخونم و اطلاعات بدست بیارم برا همینم اکثر معلما تو قانع کردن من مونده بودن . خب دیگه تک‌دختر قاضی بودن این مشکلاتم داره کتابمو گرفتم دستم و مشغول مطالعه شدم که ریحانه رسید بغل دستی خوش ذوق و خوش اخلاقم بود با اینکه چادری واز خانواده مذهبی بود ولی خیلی شیطون بود یه جورایی ازش خوشم میومد میشه گفت تو بچه های کلاس بیشتر با اون راحت بودم همینکه وارد کلاس شد و سلام علیک کردیم‌متوجه زخم روی صورتم شد زخمی که حتی مامانمم اول صبح متوجهش نشده بودچشاش و گرد کرد و گفت _وایییی وایییی وایییی دختر این چیههه رو صورتت ؟ خندیدم و سعی کردم بپیچونمش دستشو زد زیر چونش و با شوخی گف +ای کلک!!!شیطون نگام کرد و گفت شوهرت زدت ؟دسش بشکنه الهی ذلیل شده با این حرفش باهم زدیم زیر خنده... :فاطمه زهرا درزی و غزاله میرزاپور ✔️کپی بدون ذکر نویسنده شرعا حرام میباشد ادامه رمان👇 @roman_sara13🦋
تیکه ای از رمان زیبای ناحله
🌸🍃ختم‌ 14000صلوات 🌸🍃 🌸🍃هدیه به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجهم الشریف🌸🍃 صلواتهای خود را هدیه میکنیم به امام هادی ع و مادر بزرگوار امام زمان عجل ا.. حضرت نرجس خاتون و مادر مظلومان حضرت زهرا س🌸🍃 هدیه به چهارده معصوم علیه السلام 🌸🍃 هدیه به حضرت زینب س🌸🍃 هدیه به حضرت رقیه خانم س🌸🍃 هدیه به حضرت ابوالفضل العباس ع🌸🍃 هدیه به هفتاد و دوتن از یاران باوفای امام حسین ع 🌸🍃 هدیه به شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرمین، شهدای امنیت و سلامت ، شهید سردار حاج قاسم سلیمانی وابومهدی المهندس و همرزمانش 🌸🍃 برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج ا..‌.🌸🍃 سلامتی رهبر عزیزمان🌸🍃 برای شفای بیماران روحی و جسمی 🌸🍃 برای سلامتی مدافعین حرمین و مدافعین امنیت و آرامش کشور.🌸🍃 برای ازدواج جوانان و رفع مشکلات 🌸🍃 برای آمرزش گناهان و آمرزش پداران و مادران اسیر خاک🌸🍃 برای پایان یافتن فتنه های نافرجام دشمنان داخلی و خارجی 🌸🍃 برای نابودی آل‌سعود و وهابیت و سرنگونی دشمنان اسلام ان شاءالله 🌸🍃 و برای رفع تمام مشکلات و حاجت روایی اعضای محترم کانال و شرکت کنند در ختم🌸🍃 دوستان تعداد صلوات خود را ثبت بفرمایید👇 🎖https://eitaa.com/Namiraa313 🌼
هدایت شده از " عمود³¹³ "
270 تایی شدیم 😍❤️ مبارکمون باشه 🥳 مرسی از تک تکتون😇💙 ♥️⃟😍 بماند به یادگار 💖✨ پیام ادمین :😍❤️بمونید برامون😉 حمایت ها همچنان ادامه داره دیگه .... 🙈❤️😉 ⛓@pelak1001😎 همسایه ها تقدیمی نمی‌دید؟! 🙃🍀✨
هدایت شده از حسبی الله
170 تایی شدنت مبارک 😍❤️✨ • نامیرا ³¹³ • جانم 💙🦋 بالا بالا ها ببینمت خفنم 😇💛 از طرف : ☺️ @pelak1001 💖 تقدیم به : ⛓@NAMIRA_ORG 😎