6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀نوکر بودن...
فقط واسه حسین فاطمه خوبه!
#عزیز_برادر
[ @montazeran_zohor_13 ♥️🌱]
💌🌿ـحرفحق
💬شهدایے زندگے ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایےنیست...
اینڪه همون شهیدے ڪه من عڪسشو پروفایلمو📲 گذاشتم←↓
🌱 چے میگه مُهمه...
🌱چے از من خواسته مُهمه
🌱راهش چے بوده مُهمه
🌱چطور زندگے میڪرده مُهمه
🌱با ڪے رفیق بوده مُهمه
🌱دلش ڪجا گیر بوده مُهمه
🌱چطور حرف میزده
🌱چطور عبادت میڪرده
🌱چطوربوده قلب، روح و جسمش مُهمه
💯اره! من ڪه با یه شهید، رفیق میشم، باید اینا و خیلے چیزاے دیگهی اون شهید رو درنظر بگیرم؛ نَه فقط دَم بزنم...
#ٺݪـݩـگࢪآݩـہ #شایدبصیرتی
[ @montazeran_zohor_13 ♥️🌱]
🕊شهیدان را شهیدان میشناسند!...
#شــهـیدانهـ
#مکتبشهیدعباسدانشگر
فاطمیه....
#فاطمیه #لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان
دیوار و در داره میسوزه تو معرکه کجا وایسادی؟
یا بنده هستی یا آزادی ...
اون طرف در همه جا سیاهه اینطرفش حی الی فلاحه...بی طرفی بزرگترین گناهه !...
فاطمیه داستان هرروز
———⃟💛⃟🌻⃟🌙⃟————
[ @montazeran_zohor_13 ♥️🌱]
مادر، دو بخش است: ما و در
و قصه یتیمی ما از کنار در شروع شد...💔
[ @montazeran_zohor_13 ♥️🌱]
شهید حمید سیاهکالی مرادی متولد ۱۳۶۸ قزوین و کارشناسی رشته حسابداری بود. در سال ۱۳۹۱ با فرزانه سیاهکالی مرادی ازدواج کرد. این شهید بزرگوار در پنجم آذرماه سال ۱۳۹۴ پس از رشادت های فراوان در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) در نبرد با تروریستهای تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید.
کتاب«یادت باشد» روایتی عاشقانه از زندگی دو جوان دهه هفتادی است، ماجرای آشنایی و زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی و همسرش اکنون به عنوان عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم شناخته می شود.
ماجرای خواب همسر شهید
«یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم
حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میزارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»