📌 معلم قرآن...
🔸 پیرزن قدی خمیده و چهرهای خندان و دوستداشتنی داشت.
تصویر درون قاب عکسی که در آغوش داشت را بوسید و قرآن را برداشت.
پرسیدم: «مادر این عکس پسرتونه؟»
چشمانش خیس شد و با صدایی لرزان گفت: «نه دخترم، عکس نوهمه.»
به عکس نگاه کردم؛ چشمان جوان میخندید، جوری که انگار همانجا حضور داشت.
پیرزن سفرهٔ دلش را گشود: «میخواست بره جبهه اما من اجازه نمیدادم. خیلی اصرار میکرد اما راضی نمیشدم. یک روز بهش گفتم: هر وقت بهم قرآن خوندن یاد دادی، میذارم بری. از همون روز شروع کرد و بهم سواد یاد داد. اونقدر قشنگ و باحوصله، که تو یک ماه، همه چی رو یاد گرفتم.»
🔹 آهی کشید و با گوشه روسری، اشک چشمانش را پاک کرد و ادامه داد: «روزی که میخواست بره جبهه، بهم گفت: یادت نره! قول دادی به همه این محله قرآن یاد بدی و بشی معلم قرآن و برای امام زمان سرباز تربیت کنی.»
پیرزن لبخندی زد و قرآن را گشود.
در جواب چشمان مهربانش، لبخند زدم و گفتم: «از اهل محل شنیدم که شما معلم قرآن بینظیری هستید.»
📖 #داستانک
#دلنوشته_های_مهدوی
#امام_زمان
@montazeranezohour
📌 فلسطین کلید رمزآلود ظهور...
🗓 داشت در دفترچه یادداشت چیزی مینوشت، پرسیدم:
- چی مینویسی؟
نگاهش را از روی برگه برداشت و گفت:
دارم فهرست برنامه و محتوای ۲۲ بهمن رو مینویسم. باید با گروه هماهنگ کنم.
- چه جالب! منم یک مطلب در مورد مقاومت چندروزهٔ غزه نوشتم. واست میفرستم اگر خوب بود، تو برنامه قرارش بده.
- خیلی خوبه. پیروزی اونا هم پیروزی ماست. درسته، انقلاب ما زمینهساز، اما فلسطین کلید رمزآلود ظهوره.
📝 #داستانک ویژه روز #غزه
#رجب
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 باب الجواد...
_بابا چرا هر دفعه از باب الجواد وارد حرم امام رضا میشیم؟
+از این در وارد حرم میشیم و خدا رو به باب الحوائج امام رضا قسم میدیم که ان شاءالله حاجت روا بشیم...
_یعنی هر حاجتی داشته باشیم میتونیم بگیم؟
+معلوم پسرم..!
_(سرم رو به سمت حرم چرخوندم و دستم رو به سرم گذاشتم آروم شروع کردم به گفتن آرزوم)
بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلا...
📖 #داستانک ؛ ویژه ولادت #امام_جواد علیهالسلام
@Montazeranezohour
📌 چشمانی که جز زیبایی چیزی نمیدید
▫️ گم شده بودم. در کویری بیآب و علف که تا فرسنگها خبری از آبادی نبود...
سایهای پیدا کردم...
حالم که سرجایش آمد دوباره به راه افتادم.
بعد از چند ساعت دیگر نایی برای حرکت نداشتم؛ پس سر به آسمان کردم و با کنایهای گفتم: «خدایا مگر تو ارحم الراحمین نبودی؟!»
حالا ببین که چگونه از تشنگی میمیرم...
صدای کاروان ادامهٔ حرفم را قطع کرد.
▪️ کاروانی عجیب که همهجور آدمی در آن بود. از زن و بچه و پیر و جوان حتی نوزاد و مریض هم میانشان بود. از همهٔ اینها که بگذریم عجب علمداری داشت...
آب و نانی گرفتم و با فاصله دنبالشان راهی شدم.
▫️ تا منزلگاه آخرشان همراهشان بودم.
راه را به رویشان بستند آب را هم همینطور...
اما کسی شکایتی نمیکرد.
دوباره سر به آسمان کردم که شکایت کنم،
صدایی عجیب به گوشم خورد که میگفت جز زیبایی چیزی نمیبینم.
کدام زیبایی؟ منظورش چه بود؟
چیزی از آن کاروان با شکوه باقی نمانده بود...
نمیدانم... شاید او از آینده خبر داشت.
شاید روزی را میدید که انتقام این ظلمها گرفته خواهد شد...
📖 #داستانک ویژه وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیها
@Montazeranezohour
📌 اتحاد مردم...
🇮🇷 دههٔ فجر بود و اردوی کاخ نیاوران، چشمم به آینهکاریها افتاد. تکههای آینه کنار هم چه زیبا بودند. شاید هر کدامشان به تنهایی ارزشی نداشتند، اما با هم چه جلوهای به کاخ داده بودند. درست مثل مردم... یکباره متحد شدند و طاغوت را نه فقط از این اتاقِ آینه که از کشور بیرون کردند.
🔅 با خودم فکر کردم اگر فقط یکبار دیگه مثل همونروزها دلهامون با هم یکی بشه و همه بخوایم، این بار میتونیم ظهور رو رقم بزنیم.
📖 #داستانک ویژه ی #دهه_فجر
#امام_زمان
#انتخابات
#دهه_فجر
#ماه_رجب
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 جشن تولد..
🎉 لباس نو پوشیدم، عطر زدم،
مثلاً لبخند هم گوشهٔ لبام نشسته!
اما وقتی نمیتونم ببینمت، جشن تولدتم که باشه، بازم دلم غم داره!
📖 #داستانک ویژه ی #نیمه_شعبان
#امام_زمان
#میلاد_امام_زمان
#انتخابات
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 هدیهی ارزشمند...
🌙 مادرم همیشه میگفت: هیچوقت دستِ خالی به مهمانی و خانهٔ کسی نرو.
هرچه گشتم، هدیهای ارزشمندتر از قلبی که منتظر و تسلیم امام زمان باشد، برای ورود به مهمانی خدا پیدا نکردم.
📖 #داستانک ؛ ماه #رمضان
@Montazeranezohour
📌 رویای شیرین...
🔸 کنار سفرهٔ افطار، چشمانتظار اذان بود.
داشت دعای سلامتی امام زمان را میخواند که زنگ خانه به صدا درآمد.
- بله؟
+ سلام. مهمون نمیخوای، صاحبخونه؟
صدا را شناخت. با عجله به استقبال مهمان عزیزش رفت.
- خیلی خوش آمدید آقا! بفرمایید داخل یا اباصالح!
با صدای اذان از خواب پرید. به یاد آن رویای شیرین، با اشک افطار کرد.
📖 #داستانک ؛ دوازدهمین روز سال
✅️ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran
#امام_زمان
#رمضان
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 کوفیمسلک...
🎤 مداح، روضهٔ حضرت مسلم میخواند. روضه که به تنهاییِ مسلم رسید، گریه امانش را برید و مردم بیوفای کوفه را لعنت کرد.
مجلس که تمام شد، دوستانش برای ثبت نام و رفتن به جبهه، به پایگاه بسیج رفتند، اما او بهانه آورد و به خانه رفت...
کوفیان را لعنت میکرد، اما خودش کوفیمسلک بود!
📖 #داستانک ؛ ویژه ورود حضرت مسلم به کوفه
✴️مطالب #مناسبتی را از اینجا برداشت بفرمایید و حتی با نام خودتان، ناشر باشید⬇️
@Montazeranezohour
📌 لبخند رضایت...
🔸 دستهای پینهبسته و عرق روی پیشانی، خبر از سختی کارش میداد.
آفتاب هم پوست صورتش را سوزانده بود.
اما از خیلیها مقاومتر بود. اینهمه کوشش از او کوهی ساخته بود. مقاوم بود در برابر تندباد مشکلات…
🔹 شاید هم راز این همه ایستادگی در این بود که این گونه فکر میکرد: آیا تلاش من، لبخند رضایت بر لبان امامم مینشاند؟
📖 #داستانک ؛ ویژه روز جهانی کار و کارگر
#امام_زمان
#حجاب
#طرح_نور
✴️مطالب #مناسبتی را از اینجا برداشت بفرمایید و حتی با نام خودتان، ناشر باشید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 هیچ چیز عجیب نیست...
- تو فکری؟
+ به «شیخ صدوق» فکر میکردم. آخه چطور میشه، کسی توی ۷۵ سال عمر، حدود ۳۰۰ اثر علمی نوشته باشه؟!
- در مورد کسی که با دعای امام زمان به دنیا اومده، هیچ چیز عجیب نیست. سربازی امام زمان، به عمر آدم برکت میده.
📖 #داستانک ؛ ویژه روز بزرگداشت شیخ صدوق
@Montazeranezohooor
💥 تردید در زندهبودنِ امام زمان...
▫️ یکی از حُکّام بغداد که از دشمنان آل رسول بود، وقتی عظمت و شکوه بارگاه کاظمین را میبیند نمیتواند عشق و علاقهٔ شیعیان و محبین اهل بیت را تحمل کند و دستور به تخریب قبور مطهر امامین کاظمین را میدهد. در همین حال، اطرافیان حاکم از اعتقاد شیعیان بر سالمماندنِ پیکر مطهر امامانشان برای او میگویند.
▪️ به این ترتیب، او به انجام این کار بیشتر راغب میشود و میگوید، اگر چنانچه این ادعا درست نباشد، حرم باید تعطیل شود. به او پیشنهاد میکنند که قبل از تخریب قبور کاظمین، این عمل را با قبر یکی از علمای شیعه به نام «محمدبن یعقوب کلینی» که شیعه به او ارادت زیادی دارد، امتحان کنند؛ چنانچه پیکر وی نپوسیده بود، دیگر احتیاج به تخریب و تعمیر قبور حرم نیست!
▫️ قبر مرحوم کلینی را کندند و دیدند که بدن آن عالم جلیلالقدر بدون تغییر و تازه مانده و مانند پیکر فردی است که یک ساعت پیش دفن شده است. پس حاکم از کار خود پشیمان شد و امر به تعظیم آن قبر کرد. سپس بر روی قبر، قبه عظیمی بنا کرد و آنجا محل زیارت مؤمنان شد. در حالی که خداوند از پیکرِ دوستداران خود حفاظت میکند، هنوز افرادی بر زندهبودنِ امام زمان دچار تردید میشوند…
📆 ۱۹ اردیبهشت روز بزرگداشت شیخ کلینی
📖 #داستانک #امام_زمان
✴️مطالب #مناسبتی را از اینجا برداشت بفرمایید و حتی با نام خودتان، ناشر باشید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 فقط به عشق علی...
🔹 ترمز شدیدی کرد. سپس سرش را از شیشهٔ خودرو بیرون آورد و داد زد: مگه کوری؟
پیرمرد رفتگر آرام گفت: ببخش پسرم، حواسم به اینا بود که نیفته!
🔸 بعد از توی زنبیلش لقمهٔ نان و پنیری بیرون آورد و به طرف راننده گرفت و گفت: بفرمایید. نذر عید غدیره، ببخشین اگه سادهاس. آخه مادر بچهها هر سال عید غدیر، نون پنیر و سبزی نذر داره… نوش جونت...
🔹 راننده نذری را گرفت و کاغذ چسبیده به آن را خواند. نوشته بود: «فقط به عشق علی...»
سپس دستش رو از شیشه بیرون آورد و با لبخند گفت: یاعلی!
🔸 پیرمرد گفت: علی نگهدارت پسرم... یادت نره برای فرج مولامون دعا کنی… و صدای «اللهم عجل لولیک الفرج» در فضا پیچید.
#داستانک #غدیر
#امام_زمان
#انتخابات
#جلیلی
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 اعلام وفاداری...
🔸 خیابانها، چراغانی و با ریسههای رنگی، تزیین شده بود. نوجوانها هم با شربت و شیرینی از عابرین پذیرایی میکردند.
آتشبازیِ میدان اصلی، آسمان شب را مانند روز روشن میکرد و شور و هیجان جشن را دوچندان کرده بود.
در تمام عمرم، مراسمی به این باصفایی ندیده بودم.
مردم شهر با خوشحالی، در سالروز واقعهٔ مهم و بزرگی که هزاران سال قبل رخ داده بود، برای اعلام وفاداری خود، به یکدیگر هدیه میدادند و شادباش میگفتند تا خود را #FollowerOfAli معرفی کنند...
🔹 توی فرودگاه، منتظر اعلام پرواز فرانسه یعنی وطنم بودم و خاطرات خوش اولین سفرم به ایران را مرور میکردم. با خودم فکر کردم: مهماننوازی، مهربانی و چهرههای شادی که با دوربین عکاسی ثبت کردم، کوچکترین یادگاری من از این سفر به یادماندنی است.
🔸 من در ایران، گمشدهٔ قدیمیام را پیدا کردم. در سفر کاری کوتاهم در ایران زندگی کردم و فهمیدم چیزی که تمام عمر در جستوجوی آن بودم، مدرک تحصیلی، خانهٔ زیبا، شغل خوب و درآمد بالا، ماشین شیک و همسر و حتی فرزند نبود. زیرا با وجود همهٔ اینها، باز هم آرامشی عمیق و پایدار نداشتم.
🔹 سفر کاری اخیرم که با جشن عید غدیر شیعیان مصادف شده بود، پُردستاوردترین سفر زندگیام بود.
من در این سفر، چهرهٔ زیبا و دوستداشتنی شیعیان و منجی آنان را دیدم. چهرهای که هالیوود، آن را برای من وارونه جلوه داده بود. من مهربانی منجی را در چهرههای آرام و امیدوار منتظرانش دیدم.
📝 #داستانک ؛ ویژه #عید_غدیر
#امام_زمان
#انتخابات
#جلیلی
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 میراث گوهرشاد
🔸 چشمان دختر کوچکم از شوق برق میزد. برای اولین بار به زیارت امام رضا آمده بود. در صحن مسجد گوهرشاد، پرچمهای مشکی دیده میشد.
پارچهنوشتهای توجهم را جلب کرد. روی آن نوشته شده بود: «یاد شهدای گرانقدر قیام مسجد گوهرشاد گرامی باد».
حس غریبی به سراغم آمد. درست ۸۸ سال پیش و درست در همینجا، هزاران نفر از زائران امام رضا در راه دفاع از حجاب و آرمان مقدس انبیاء یعنی زمینهسازی ظهور منجی به شهادت رسیدند.
🔹 با خودم فکر کردم، آیا من هم از آرمانهای امام زمانم دفاع میکنم؟
چشمم به دخترم افتاد و دلم کمی آرام شد. دختر کوچکم، چادر گلدارش را با عشق در آغوش کشیده بود و غرق تماشای گنبد طلایی امام رضا بود.
📖 #داستانک ؛ به مناسبت سالروز حمله به مسجد گوهرشاد و کشتار مردم توسط رضاخان
#امام_زمان
#محرم
#امام_حسین
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
🎤 نشسته بودم میون روضه و خداخدا میکردم کاش مداح برگرده بگه آی جماعت، دروغ خوندم.
از نشستن یک دست کوچیک رو شونم، به خودم اومدم.
برگشتم نگاهش که کردم،
دنیا رو سرم خراب شد.
دخترک، میون خانمهای گریهکن،
گِرِه روسریش رو محکم گرفته بود تا کمتر موهای طلاییش به چشم بیاد!
به بالای مجلس نگاه میکرد.
تابش چراغ سبزی که مجلس رو روشن نگه داشته بود، خیلی به چهرهٔ ظریف و معصومانهاش میومد.
▪️ چشماش از ابرهای بهاری هم بارونیتر بود. سعی میکرد مانع بارش اشکهاش بشه تا بتونه جمعیت رو واضح ببینه.
بغضم ترکیده بود؛ همیشه از تصور روضهها فراری بودم.
با تمام توان، صدام رو جمع کردم و گفتم: «چی شده قربونت بشم؟»
ایستاده بود ولی من هنوز هم باید سرم رو خم میکردم تا صداش رو بشنوم.
با لکنت میگفت: «ما...ما...نَ...مم...»
گفت و رفت تا باز دنبال مادرش بگرده.
▫️ دستش رو از روی شونم برداشته بود ولی انگار وزنهای از غم، روی قلبم جا گذاشته بود.
تازه کمی درک کردم شنیدن کِی بوَد مانند دیدن!
یا بقیةالله...
📖 #داستانک ؛ به مناسبت شهادت #حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#امام_زمان
#محرم
#امام_حسین
#اربعین
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 شهید سپیدپوش
▫️ نمیخواهم گریه کنم. دوست دارم تمام امشب را خیالبافی کنم. مثلاً خیال کنم که الان خانه پُر از رفت و آمد است. بچهها از در و دیوار بالا میروند و بزرگترها گُل میگویند و گُل میشنوند...
▪️ آبجی مریم غذای مورد علاقهات را درست کرده و خانه پُر شده است از عطر خوش قرمهسبزی... همهجا را چراغانی کردهایم تا همسایهها بدانند حاجی داریم.
▫️ فردا شب هم که از راه رسیدی، چمدانت را باز میکنی و نوهها دورت حلقه میزنند تا سوغاتی بگیرند. دوست دارم فکر کنم تو زنده هستی بابا و من فردا به فرودگاه میآیم تا تو را به خانه برگردانم.
▪️ اما... اما واقعیت چیزی جز همهٔ اینهاست... راستش این چند روز خواستم به خدا شکایت کنم، اما دائماً یادم میافتد که خودت اینطور خواستی.
▫️ هیچوقت دوست نداشتی کوچک بمیری...
همیشه مرگ بزرگ میخواستی و به آن رسیدی... آرزویت این بود که خانهٔ خدا را ببینی. میگفتی میخواهم بروم… شاید مهدی فاطمه را در صحرای عرفات ببینم...
▪️ یادم نمیآید روزی دعای عهدت را نخوانده باشی و به این فراز که میرسیدی، اشک نریخته باشی: «اللّٰهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ...»
▫️ هنوز هم صدایت در گوشم میپیچد...
حتم دارم که او را دیدهای و روزی هم با آقا برمیگردی... کاش باشم و آن روز را ببینم. برایم دعا کن بابای شهیدم. من هم دوست دارم بزرگ زندگی کنم و بزرگ بمیرم...
📖 #داستانک ؛ به مناسبت روز بزرگداشت فاجعه منا
#امام_زمان
#هفته_دفاع_مقدس
#طبس
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
🦯 چشمِ دل...
🟡 سلام حضرت پدر! امروز که با دوستم به مسجد جمکران آمدیم، تو را دیدم و میدانم تنها کسی هستی که حرفم را باور میکنی.
🟡 خیلی از آدمها فکر میکنند چون نمیتوانم آنها را ببینم، پس دیدن تو هم محال است! اما نمیدانند تماشای تو، چشمِ دل میخواهد نه چشمِ سر...
📖 #داستانک ؛ به مناسبت روز جهانی نابینایان
#امام_زمان
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق
#حضرت_معصومه
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 برای دانشآموزان، برای آینده
▫️ -علی رو ندیدی؟ از دیروز که با هم تو تجمع بودیم، دیگه ندیدمش. میگم نکنه…
سرم رو پایین انداختم و گفتم: احتمالش هست…
بغض گلوی هر دویمان را گرفته بود. از نگرانی رنگ به رومون نمونده بود.
▪️ یک دفعه مردی دست گذاشت رو شونههامون و گفت: چتونه؟ این چه حال و روزیه؟ آینده روشنه. قوی باشید. از چی میترسین؟ ما صاحب داریم. ما نمیبینیمش، ولی هست و کمکمون میکنه. پیروزی بزرگ در انتظار ماست. باید تلاش کرد. پس برای آینده هم که شده قوی باشید.
▫️ حرفهاش آروممون کرد و امیدوار. همون موقع تلفنم زنگ خورد. علی بود...
📆 ۱۳ آبان روز #دانش_آموز گرامی باد.
📖 #داستانک
#امام_زمان
#وعده_صادق
#ایران
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 طعنه شنیدن...
💻 معلم بود. با وجود داشتن سه تا بچه قد و نیم قد و کلی مشغله، هر روز اخبار فضای مجازی رو رصد و در صفحات شخصیاش وقایع روز رو تحلیل میکرد و به شبهات پاسخ میداد.
✍️ همیشه به شاگردانش میگفت: دو تا پست تو فضای مجازی گذاشتن و طعنه شنیدن که چیزی نیست، حضرت زهرا در راه دفاع از امام زمانشون، فرزند و جانشون رو تقدیم کردند.
بچهها از مادر الگو بگیرید؛ مبادا برای امامتون کم بذارید...
📖 #داستانک ؛ ویژه #فاطمیه
✴️مطالب #مناسبتی را از اینجا برداشت بفرمایید و حتی با نام خودتان، ناشر باشید⬇️
@Montazeranezohour
📌 بانوی قهرمان...
🥀 مزد رسالت پدرش را زودتر از آنچه فکر میکرد، با سیلی دریافت کرد. هیچچیز مانع دفاع بانوی قهرمان ما از امام زمانش نمیشد.
📖 #داستانک ؛ ویژه #فاطمیه
#حضرت_زهرا
#وعده_صادق
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 پیروزی جبهه حق...
✅ زن بود و فقط ۱۸ سال داشت، اما بهتر از ۱۰۰ مرد جنگی هنگام هجوم دشمنان به خانه امام زمانش از او دفاع کرد و از تحریف حق جلوگیری نمود.
و با این کار، پیروزی جبهه حق در آخرالزمان را تضمین کرد.
📖 #داستانک ؛ ویژه #فاطمیه
#امام_زمان
#وعده_صادق
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 دعا...
🤲 در بستر بیماری و با بازوی شکسته هم دست از دعا برای همسایگان برنمیداشت.
هنوز به عاقبت بخیر شدن مردم این شهر با حمایت از امام زمانشان امید داشت.
📖 #داستانک ؛ ویژه #فاطمیه
#امام_زمان
#وعده_صادق
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 سیلی...
📄 وقت امتحانات پایانترم بود، اما دولت، ورود زنان و دختران باحجاب رو به مراکز آموزشی و دانشگاهها ممنوع کرده بود.
جلوی ورودی دانشگاه، به خاطر مقاومتکردن برای حفظ حجاب و برنداشتن روسریاش، سیلی خورد و از امتحانات محروم شد.
خم به ابرو نیاورد. لبخند زد و گفت: امام زمان! شاگرد خوبی برای کلاس درس مادرتون بودم؟
📖 #داستانک ؛ ویژه #فاطمیه
#امام_زمان
#وعده_صادق
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8
📌 نجات...
_استاد چرا حضرت زهرا بین در و دیوار به جای امیرالمومنین، حضرت مهدی رو صدا کردند؟
+ چون در اون لحظه هم به فکر شیعیان شون بودند. میدونستد فقط فرزندشون مهدی میتونه همه مردم جهان رو از ظلم نجات بدن.
📖 #داستانک ۸ ؛ ویژه #فاطمیه
#امام_زمان
#وعده_صادق
#فاطمیه
https://eitaa.com/joinchat/3172335659C7dc453acb8