🔰🔰کرامات
#_شیخ_جعفر_مجتهدی_تبریزی
جناب شیخ جعفر مجتهدی در اول بهمن ماه 1303 هـ.ش در خانوادهای متدین و مرفه در شهر تبریز دیده به جهان گشودند.
خانوادهای كه از نظر نجابت و اصالت جزء خانوادههای مشهور آن سامان به شمار میآمد.
هدایت شده از مهدی کرار
سؤال كننده: حميدرضاطيبي
توضيح سؤال: اخيرا دوكتاب با نام هاي درمحضر لاهوتيان ولاله اي از ملكوت را مطالعه كرده ام كه باعث ايجاد سوالات زيادي درذهنم شده است.ايا مباحث مطرح شده در اين دو كتاب واقعيت دارد.آياشيخ جعفر مجتهدي اين چنين قدرتي داشته است؟
هدایت شده از مهدی کرار
پاسخ:
باسمه تعالي
در روايت صحيح در كتاب كافي از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل كرده: خداوند متعال مي فرمايد: بنده اي در اثر عمل به وظائف ديني مخصوصا به نوافل به مرحله اي مي رسد كه من چشم بينا وگوش شنوا وزبان گوياي او مي شوم يعني چشم و گوش او به عالم ملكوت گشوده مي شود و بسياري از ناديدنيها را مي بيند و ناشنيدني ها را مي شنود.
وما يتقرب إلي عبد من عبادي بشئ أحب إلي مما افترضت عليه وإنه ليتقرب إلي بالنافلة حتى أحبه فإذا أحببته كنت إذا سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها ، إن دعاني أجبته و ‹ صفحه 353 › إن سألني أعطيته . الكافي ، ج 2 ، ص 352 .
هدایت شده از مهدی کرار
عارف بزرگوار شيخ جعفر مجتهدي در يك مرحله اي از عبوديت حق تعالي قرار داشت كه داراي چشم برزخي بودند و خيلي از مسائلي كه باور كردن آن ها براي افراد عادي مشكل هست، آن هارا مي ديدند.
هدایت شده از مهدی کرار
اشراف بعد از وفات
از جمله مراسمی كه بعد از رحلت آقای مجتهدی برگزار شد مراسم شب هفت ایشان بود كه در مسجد محمدیه قم برگزار گردید. كه بسیار مجلس استثنایی و غير قابل توصیفی بود و آن مجلس اصلاً به مراسم فاتحه شبیه نبود بلكه یك جلسه توسل پر شور و حال و عجیب بود كه اشراف روح آقای مجتهدی در آن كاملاً مشهود بود و كسانی كه در آن جلسه حضور داشتند معترف به این مطلب بودند. و همچنین خادم مسجد محمدیه اظهار داشت كه در سی سال اخیر چنین مجلسی در این مسجد بی سابقه بوده است.
در آن شب واعظ شهیر جناب حجـت الإسلام حاج شیخ مرتضی اعتمادیان جهت منبر دعوت شده بودند و بیش از یك ساعت و نیم سخنرانی و توسل پرشور و حال ایشان طول كشید.
هدایت شده از مهدی کرار
ایشان نقل كردند:
مدتی بعد از این مراسم دیدم درب منزل را می زنند ، وقتی درب را باز كردم، دیدم دو نفر ناشناسند، از من پرسیدند: آقای اعتمادیان شما هستید؟
گفتم: بله، مجدداً پرسیدند: شما در مراسم شب هفت آقای مجتهدی منبر رفتهاید؟ گفتم: بله.
هدایت شده از مهدی کرار
در این موقع یكی از آنها پاكتی پول به من داد، سؤال كردم: جریان چیست؟
همان آقایی كه پاكت را به من داده بود، گفت:
بنده ساكن تهران هستم و تعریف آقای مجتهدی را خیلی شنیده بودم و بسیار آرزو داشتم كه ایشان را زیارت كنم، اما موفق نشدم تا اینكه خبر رحلت ایشان را شنیده و قلبم بسیار جریحهدار شد و از اینكه موفق نشده بودم ایشان را ببینم بشدت خود را سرزنش میكردم، پس از گذشت هفتمین شب ارتحال ایشان، در عالم رؤیا خدمت آقا رسیدم و ایشان مطالبی به من فرمودند، از جمله در حالی كه به شخصی اشاره میكردند، فرمودند:
« ایشان در مجلس ما منبر رفتهاند و كسی از ایشان تشكر نكرده است. شما از ایشان تشكر كنید. »
هدایت شده از مهدی کرار
بنده در خواب مبلغ بیست هزار تومان به شما دادم، بعد از آن خواب به مدت یك هفته به دنبال آن بودم كه چه كسی در مراسم شب هفت آقای مجتهدی منبر رفته است، تا اینكه نام شما را فهمیدم و هم اكنون موفق شدم شما را پیدا كنم.
آقای اعتمادیان میگفتند: شخص همراه به عنوان تبرك مبلغ ده هزار تومان از پولی كه در دستم بود را گرفته و خود مبلغ صد هزار تومان به من داد كه جمعاً مبلغ صد و ده هزار تومان شد.
اینجا بود كه از این واقعه بسیار متأثر گشته و انگشت حیرت به دهان گرفتم كه بعد از وفات هم تا چه حد روح بلند آقای مجتهدی حاضر و ناظر است كه از جزئیترین امور آگاهی دارند و به سادگی از آن نمیگذرند!!
هدایت شده از مهدی کرار
آقای مجتهدی پیوسته در پی انجام اوامر حضرات معصومین (علیهمالسلام) از این شهر به آن شهر و از این دیار به آن دیار هجرت میكردند و بسیاری از اوقات را در بیابانها به عبادت، توسل و چله نشینی مشغول بودند.
خانه بدوشی
ایشان میفرمودند:
زمانی كه به دستور حضرت مولا قریب به بیست سال در بیابانها به سر میبردم ، به دستور حضرات ائمه (علیهمالسلام) شانزده مرتبه با پای پیاده به مشهد مقدس مشرف شدهام.
هدایت شده از مهدی کرار
آقای مجتهدی میفرمودند:
زمانی كه در بیابانها ساكن بودم، هنگام توسل كلمه شریفه (یاحسین) را با انگشت روی خاك مینوشتم و آنقدر میگریستم تا اینكه كلمه یا حسین كه بر روی خاك نوشته بودم تبدیل به گل میشد و محو میگشت، مجدداً آن نام مقدس را روی گلها مینوشتم و به حدی گریه میكردم كه بیتاب گشته و از هوش میرفتم.
هدایت شده از مهدی کرار
ایشان فرمودند: یك روز عاشورا كه در بیابان بودم بسیار منقلب گشتم در این هنگام خطاب به آسمان كرده و گفتم؛
آسمان خجالت نكشیدی ناظر كشته شدن حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) بودی؟! سپس خطاب به زمین نموده و گفتم؛ ای زمین خجالت نكشیدی كه حسین فاطمه (علیهما السلام) را بر روی تو سر بریدند؟! و متصل یك خطاب به آسمان و یك خطاب به زمین میكردم كه ناگهان ندایی آمد. جعفر از اینجا دور شو.
وقتی از آن مكان فاصله گرفتم، آسمان درهم ریخت و صاعقهای آتشبار به قطعه زمینی كه به آن خطاب مینمودم اصابت كرد و آنجا را شكافت.