✍ #ایستگاه_تفکر
❤️🍃هرگاه #عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه کسی دیگری...
چون تغییر آن دست من است!❗️
👈کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود...
👈اما گزینه دوم #غیبت ♨️ است و مرا در تاریکی نگه میدارد...🕳
👈چرا موقعی که چیز منفی در کسی
می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهیم؟❓😒
👌جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد :
👈"اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"👉
👌بر خود تطبیقش دهیم تا #غیبت از میانمان از بین برود!‼️
@Montazranmahdi1401
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╰─────┅⊰🌺⊱┅─────╯
📝..¦°° عواملی ڪه ما رو برای ظهور امامزمان«عجلاللهتعالےفرجہ» ارواحنا فداه آماده میڪنند...
🎤¦...اسـتادپناهیان
╭─────┅⊰🌺⊱┅─────╮
🌤 #امام_زمان «عجلاللهتعالےفرجہ»
╮🤲﴿أللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالْفَرَجْ
@Montazranmahdi1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله ناصری رحمة الله
🔸اصرار در توسل به امام زمان عجل الله...
👌کوتاه و شنیدنی
👈حتما ببینید و نشر دهید.
@Montazranmahdi1401
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حجت الاسلام والمسلمین عالی:
موضوع:👇
🔸️ویژگی لذتها در عالم برزخ
#عالی
@Montazranmahdi1401
🌺ندبه های انتظار🌺
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷)
🔵نزاع مجرمان
✅حرفهايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشدهاند.
🔅نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن.
❎ وقتي گوش سپردم صداي آنها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آنها خطاب به گروهي ديگر ميگفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن ميشديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم.
♨️ آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ ميخواستيد ايمان بياوريد.
🔥ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که ميگفت: مگر نميبينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟
⚡️ وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند:
خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن.
💥هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آنها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت.
🌑 پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاههاي عميق سقوط کرد...
🔵سرعت عبور
✅مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد.
🔅حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت.
☘سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدتهاست در اين غار راه ميپيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم.
گفتم: اينها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره ميپيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس...
⛔️هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چالهها فرو غلطيد.
♻️گفتم: آخر چه ميشود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد.
🌟 وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد.
وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟
🌻 نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود.
🍁من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس ميخورم.
✨از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسانتر عبور کنم.
🍃مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشنتر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟
🌸گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي.
💎آنگاه ادامه داد:
براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نميتواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد...
🌼با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نميشناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟!
نيک همانطور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت ميکردي مسير کوتاهتري نصيبت ميشد...
✍ادامه دارد..
@Montazranmahdi1401
منتظران حضرت مهدی عجل الله 313
🌺ندبه های انتظار🌺 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷) 🔵نزاع مجرمان ✅حرفهايم که تمام شد خودم را
قسمت (۱۷)
سرگذشت ارواح در عالم برزخ ☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
🔴مومن واقعی هستیم یا مسلمان ظاهری؟؟
✍ بعضیها به حدی بدبخت هستند که چیزهایی را که طرف مقابل هیچ نقشی در داشتنِ آن ندارد، به رخش میکشند؛ مثل زشتی، کچلی، مریضی.
اینها به طرف مقابل خود می گویند: مادرت اینطوری و پدرت آن طوری است.
🔷اینها چه ربطی به این بنده خدا دارد؟ یا می گویند چرا جهیزیه ات اینطوری بود؟یا می گویند برادرت معتاد است!
یا سواد پایین او را به رخش میکشند. به خاطر این نیش و کنایهها مدتها و سالها باید شخص در جهنم بماند.
🔴پس در واقع هر چیزی که نفس را فشار میدهد، یا تو به وسیله آن، به نفس شخص دیگری فشار میدهی، برای خودت تولید فشار قبر و عذاب قبر میکنی.
💫 توجه کنید در کنار مؤمن، همه راحت هستند و امنیت دارند.
برای همین است که میگویند مؤمن مثل عسل شیرین است.
چون کسی از او فشار نمیبیند. خودش هم نمیگذارد به خودش فشار وارد شود.
🔆پس هر کسی که ظاهر مذهبی داشت مؤمن نیست، مومن را از نشانه های رفتاری و اخلاقیش بشناسید نه از ظاهرش.
📕از بیانات استاد محمد شجاعی
@Montazranmahdi1401
آیة الله مرعشی نجفی فرمود كِ :
زمانی که در نجف بودیم روزی هنگام ظهر، مادرم به من گفت :
برو پدرت رو صدا بزن تا برای صرف نهار بیاد.
من به طبقه بالا رفتم و دیدم پدرم در حال مطالعه خوابیده است ، نمیدونستم چه کنم؟!
از طرفی باید امر مادر را اطاعت میکردم و از طرفی میترسیدم با بیدار کردن پدر باعث
رنجش خاطر او گردم.
خم شدم و لب هایم رو کف پای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم تا این که در اثر قلقلک پا پدرم از خواب بیدار شد و دید من هستم.
وقتی این ادب و احترام رو از من دید گفت:
شهاب الدین ! تو هستی ؟! عرض کردم :
بلی آقا! دو دستش رو به سوی آسمان بلند کرد
و گفت :
پسرم! خداوند عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمان اهل بیت علیهم السلام قرار دهد و من هرچه دارم از برکت همان دعای پدرم است که در حق من نمود و به مرحله اجابت رسید
اگر رضایتشونو به دست بیاریم این شکلی میشیم ان شاءالله!:)
@Montazranmahdi1401