eitaa logo
ماه 💫بهارستان
230 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
108 فایل
رسانه ای در جهت: 💎اخبار 📍اطلاع رسانی 💎گزارشات 📍تبلیغات و... برای مردم خوب بهارستان💐 « صدای مردم» ✍️ارتباط با ادمین @sana888666✍️ A media for the good people of Baharestan "Voice of people" 🌐 آدرس کانال📩
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺شناسنامه رأی‌دهندگان ممهور نمی‌شود کارگر، رئیس سازمان ثبت احوال: 🔹️ شناسنامه رأی‌دهندگان ممهور به مهر انتخابات نمی‌شود اما سابقه رأی‌ فرد رأی‌دهنده در پایگاه اطلاعات هویتی سازمان ثبت احوال ثبت می‌شود. 🔹در حین برگزاری انتخابات احراز هویت رأی دهندگان با سرعت انجام می شود و اصالت آنها تایید می شود تا رأی دهندگان بتوانند به راحتی و با اطمینان در انتخابات مشارکت داشته باشند. ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
15.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مبلهاتو اینجوری تمیز کن امسال ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظران: 🔷داستان «بهار خانوم»🔷 ✍️قسمت پنجم 🔺بازداشتگاه مهرداد، دست بسته، بی حوصله، تا حدودی ترسیده، پشت میز بازداشتگاه نشسته بود و با کسی که روبرویش نشسته و در حال تکمیل پرونده بود صحبت میکرد. -میتونید همکاری نکنید. اما اگر همکاری کنید تا نقاط ابهام پرونده برای من روشن بشه، ممکنه بشه با قرار وثیقه و به صورت موقت آزاد بشید. -من تا حالا اینجور جاها نیومدم. الان نمیشه وکیلمو ببینم؟ -نه. اما هر وقت از نظر قانونی حق شما بود که به وکیلتون دسترسی داشته باشید، این حق را به شما یادآوری میکنم. -خب سوالاتی که دارید، ممکنه نیاز به سیستم و مدرک خاصی داشته باشم که حرفمو باور کنید. الان دستم خالیه. واسه اون چیکار کنم؟ -مسئله من به چیزی برمیگرده که شما در سیستم شرکتتون ثبتش نکردید. وگرنه مطمئن باشید اگر غیر از این بود، کل سیستم شرکت رو به دستور مقام قضایی ضبط و ثبت میکردم. -باشه. درخدمتم. فقط میشه آب بخورم؟ -بله. چرا که نه. چند لحظه دیگه هم چایی و بسکوییت میارن. مهرداد سر بطری آب را باز کرد و مقداری در یک لیوان ریخت و سر کشید. وقتی تمام شد، بازجو شروع به حرف زدن کرد. -شما به اندازه 220 کیلومتر ... البته اگر بیشتر باشه، من تا این ساعت اطلاع ندارم ... من الان آمار 220 کیلومتر آهن آلات از مسیر راه آهن فرسوده دارم که شما بدون هیچ مجوز قانونی و مزایده، برداشتید و به دستور مستقیم شما جابجا شده و حتی به پنجاه و چند نفر فروخته شده! -رفتم پیچ و مهرشو باز کردم و وقتی کسی حواسش نبوده، یه نیسان آبی گرفتم و 220 کیلومتر آهن که خدا میدونه با اون جنس آهن، چند صد و بلکه چند هزار تن میشه، سر خود برداشتم؟ -خب قطعا نه! شما چنین توانی ندارین. مخصوصا این که به جز سه چهار تا مسافرتی که در طول یک سال اخیر داشتید، جای دیگه نرفتید و حتی با هیچ دلال آهن رابطه نداشتید. من از حرف خودتون شروع میکنم. شما سر خود برنداشتید. درسته؟ -من اصلا برنداشتم. به من ربطی نداره. چه سر خود و چه سرِ ناخود! -ببینید جناب سلطانی! ما نمیخوایم کُشتی بگیریم. الان اسناد و مدارک اعم از تماس تلفنی و پیام های فضای مجازی و پیامک ها و اسناد واریز از اون تعدادی که گفتم و همه و همه را داریم و اینجا ... تو پرونده تون ثبت شده. اصلا ما این پولشوییِ بزرگ و سرسام آور را میذاریم پای رفاقت و کار خیر و هر چی شما اسمشو بذارین. من الان سوالم دو تاست. یکی این که سر خود برنداشتید. به دستور کی و یا چه کسانی این کارو کردید؟ -حالا به فرض که من برداشته باشم، شما که آمار همه تماس و پیام و رفت و آمدم رو دارید. خب لابد یکی از اوناست. الان لنگِ این هستین که از من حرف بکشین؟ ینی من بگم، حله؟ به علاوه این که ببخشیدا... اصلا آره... من برداشتم... فروختم... پولشو زدم به جیب... چرا اون سه چهار برابری که آهن وارد کردم و ریختم تو این مملکت و ذره ای پورسانت نگرفتمو نمیگین؟! -خب اون که بدتره! چون هیچ آگهی مزایده ای برای رقابت سالم نبوده و من باید کشف کنم که شما چی دادین و چه کردین که بدون مزایده، پروژه به شما واگذار شده؟ شما سرمایه گذاری در مسیر ترمیم شده راه آهن کردید اما چرا هیچ سندی به نام شما نیست؟ یک ریال پورسانت نگرفتید و شرط شفاهی شما جمع آوری تمام مسیر فرسوده بوده! که خودش به اندازه چند برابر درآمد ناخالص داخلی کل کشور میشه. آقا سلطانی! من با اینا مشکل دارم. ممکنه شما اصل کاری نباشید. همون طور که من از پنجاه نفر بازجویی و تحقیق کردم تا به شما رسیدم. یا اقرار کنید و کل ماجرا را تشریح کنید و یا اسم نفر اصلی که شما را به این پروژه وصل کرد، بنویسید و پس از یه سری راستی آزمایی ها پرونده شما با جرم سبک تر ارجاع میدم به دادسرا. کدومش؟ همان لحظه در زدند و یک سرباز، با یک سینی که دو تا لیوان چایی و یک بشقاب بسکوییت داشت، وارد شد. مهرداد در بد مخمصه ای گیر کرده بود. کسی که بازجویی میکرد، مشخص بود که گشته و گشته تا رسیده به مهرداد و قصد ندارد به همین راحتی و مفت و مسلّم از او بگذرد. -جواب نمیدید؟! -من کار خلافی مرتکب نشدم. اگر مزایده نشده، خب برید گردن اون جایی رو بگیرید که باید مزایده میذاشته! اگه پول درشتی جابجا شده، خب همش که به حساب من ریخته نشده. برید گردن کسی رو بگیرید که بیشترین پولو گرفته! به من چه؟ به من گفتند که آهن الات مرغوب میخوایم. گفتم چشم و فقط با یک تماس دو دقیقه ای و به صورت شرایطی براشون جور کردم. گفتن که باید از شر این آهن های فرسوده خلاص بشیم. بازم گفتم چشم و اونم با دو تا تماس یک دقیقه ای حلش کردم. تمام. چیکار کردم مگه که کله صبح، مامور میفرستید دمِ خونه پدر زنم و آبرومو میبرین و کت بسته میارینم اینجا؟! راستی شما چطور فهمیدید من اونجام؟! چرا نیومدید در خونه خودم دنبالم؟! وقتی این را گفت، برای چند لحظه با بازجو چشم در چشم یکدیگر دوختند. 🔺دو روز بعد-هلدینگ شهسود
پنج شش نفر به همراه علیپور در اتاق جلسات جمع شده بودند و درباره مشکل پیش آمده برای مهرداد صحبت میکردند. آن پنج شش نفر که مشخص بود خیلی به هم ریخته اند، تند تند حرف میزدند. علیپور که در صدر جلسه نشسته بود، حرف خاصی نمیزد و فقط به سخنان آن چند نفر گوش میداد. نفر اول: «علتشو که به ما نمیگین! حداقل بگین تا آخر این هفته آزاد میشه یا نه؟ ناسلامتی قراره نماینده شرکت اماراتی بیاد و قرار نهایی رو ببندیم.» نفر دوم: «امضای تمام مکاتبات ما مونده. دو روز دیگه موقع پرداختِ حقوق هست و مردم میریزن رو سرمون. نقدینگی داریم خدا رو شکر. اما باید جناب سلطانی باشه تا امضا کنه و چکو بفرستیم بانک!» نفر سوم: «من با ایناش کاری ندارم. حتی واسم مهم نیست که چند ماه حقوق نگیریم. من بخاطر اعتبارمون میترسم. میترسم خبرش رسانه ای بشه و دیگه جمع کردنش سخت بشه. ما همین طورش کم بدخواه نداریم. تکلیف چیه ؟» نفر چهارم: «علیپور! تو چرا کاری نمیکنی؟ چرا به جای این که اینجا بشینی، نمیری دنبالِ آزادی آقا؟! ناسلامتی وکیلشی؟» علیپور: «من در حد شماهام. آقا در حد پاس کردن چند تا چک برگشتی منو بازی میداد. ماشالله تا احمدی داره و کارای بزرگو با اون میبنده، من چه کاره ام؟» نفر پنجم آمد حرف بزند که ناگهان یک صدا آمد که گفت: «خاک عالم تو سر هلدینگی که وکیلِ رسمیشو بازی نده و مدیرش کفشایِ احمدیِ طاغوتی رو جفت کنه!» همه برگشتند تا ببینند که چه کسی است؟ که... علیپور با دستپاچگی از سر جا بلند شد و گفت: «سلام جناب تبار! (شریک مهرداد) خوش آمدید!» تبار که مردی لاغراندام و قد بلند و حدودا چهل و چهار پنج ساله با تیپ و قیافه و موهای رنگ کرده و زیبا بود، از کنار دست همه رد شد و خودش را به صدر مجلس رساند. همین طور که بلند میشد، همه دست به سینه، جلوی پایش بلند میشدند و سلام میکردند. علیپور کنار رفت و تبار روی صندلی نشست. با نشستن تبار، بقیه هم نشستند و همه سرها پایین بود و کسی حرف نمیزد. تبار قهوه ای که روی میز بود را برداشت و سر کشید و با غرور خاص خودش گفت: «خوشحالم که پس از سه چهار سال، دوباره دور هم میبینمتون! عوض نشدید. همتون همون جوری موندید.» همه سرها پایین و سکوت مطلق! تبار گلویش را صاف کرد. سیگارش را از جیبش درآورد. روشن کرد و دو تا پُک زد و همین طور که دودش را بیرون میفرستاد گفت: «مهرداد فعلا نمیاد. من از روز اول که دستگیر شد میدونستم. چهل و هشت ساعت به علیپور و شماها فرصت دادم تا ببینم چیکار میکنین! اما دیدم هیچ خبری نیست و عرضه بالا کشیدن دماغتون هم ندارین. دیشب با پرواز آخر از کیش اومدم. از صبح تا حالا هم تو شرکتم. شما حتی خبر ندارین دور و بر خودتون چه خبره؟ همه کارمندا میدونن که مدیر عامل هلدینگی که تریلی اسمشو نمیکشه، زندانه و حالا حالاها باید آب خنک بخوره. اون وقت شماها نشستین و حرفای بی ارزش میزنین.» نصف سیگارش را کشید و بقیه اش را روی شیشه میز فشار داد و خاموش کرد. تبار رو به علیپور کرد و گفت: «کارای انتقال امضایِ حسابِ شرکتو از مهرداد به یکی که خودش قبول داره انجام بده و خبرشو تا فردا به من بده! نمیشه که شرایط اینجوری بمونه.» علیپور دستش را روی سینه گذاشت و گفت: «چشم آقا!» تبار ادامه داد: «ضمنا! هیچ قراری با هیچ طرفِ داخلی یا خارجی به هم نزنین. همه چیز باید طبق روال عادی ادمه پیدا کنه. هر پروژه ای که زمین بمونه و یا به تاخیر بیفته، جریمشو از شماها میگیریم و به حساب شرکت میزنم.» همه زیر لب گفتند: «چشم... چشم...» تبار لم داد روی صندلی و گفت: تا این را گفت، همه از سر جا بلند شدند و جلسه را ترک کردند. تبار انگشتش را روی دکمه تلفن گذاشت و وقتی منشی برداشت گفت: «ناهارمو همین جا میخورم.» این را گفت و قطع کرد. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام خدمت شما سروران گرامی 🌹 تخفیف ویژه ثبت‌نام دوره های آموزشی به مناسبت افتتاحیه آموزشگاه و اعیاد شعبانیه فقط تا پایان سال ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️آنکه امروز را از دست می دهد 🌲فـردا را هرگز نخواهد یافت! ❄️هیچ روزی 🌲با ارزش تر از امروز نیست ❄️آرزوهایت را صدا بزن 🌲خوشبختی نزدیکت است ❄️مهربانی را به قلبت بسپار ❄️الهی امـروز براتون 🌲برکت ، شادی ، آرامش ❄️و خوشبختی را 🌲به همراه داشته باشـه ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗞 چهارشنبه ۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ شماره ۴۷۸۴ 🔺نقش فضای مجازی در سلامت انتخابات 🔺سرمربی نرفته برگشت! 🔺 انتخابات و اقتصاد ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B
«روزنامه_اصفهان_زیبا؛_۹_اسفند_۱۴۰۲».pdf
2.74M
🛑پی دی اف کامل  روزنامه اصفهان زیبا را مطالعه کنید ━═━⊰❀🌸❀⊱━═━ 🌱 به کانال ماه🌙 بهارستان بپیوندید 🌱 https://eitaa.com/Month14B