-سایہماھ🌙-
و منی که دلم میخواد الان جای کوله پشتی بابام بودم
کاش جای اون کوله بودم
میومدم پیشت آقام..!
فقط اون آقایی که جلوم بود و داشت با تلفن صحبت میکرد و میگفت احمد دو روز، دو روز دیگه کربلام....
-سایہماھ🌙-
باشه ولی
دلم میخواست میرفتم پیش تک تکشونو بهشون میگفتم عازمید ان شاءالله؟
و ازشون میخواستم که برام دعا کنن:)