من بسیار آدمِ ؛
[ نکنه پیام بدم، بگه اَه باز این پیام داد ] ای هستم .
- آشفتگیهبایدببخشید -
صداشوووو بچم !( ؛
عمه بهم گفتی که بابام پیش خداست (((((((((( :
هدایت شده از ‹ حِـرمـٰان ›
یهروز خدا میشینه جلوت، فیلمِ زندگیِ ایدهآلتو پلی میکنه،پوزخند میزنه و میگه :
جهنمی در کار نیست ، بشین تماشا کن چجوری میتونستی زندگی کنی ولی صرفِ آدمای بیخود کردی .
ببین چجوری میتونستی آزاد باشی ولی خودتو درگیر چیاکردی .
ببین چقد میتونستی خوشحال باشی ولی حسرت خوردی!
جهنمِ واقعی اینه ...
#هپروت
غنچهی دلتنگ امشب میزبان شبنم است
حرف بسیار است اما فرصت صحبت کم است ؛
آنکه مدت هاست از من چشم میپوشد تویی
آنکه میگیرد سراغ از خلوتم هر دم غم است .
جای حیرت نیست گر در پای عشقت سوختم
عاشقی میراث ما از دودمان آدم است . .
اشک میریزد مدام از چشم هایم ، بعد تو
آنچه میبینم فقط تصویرهایی مبهم است ،
از دلیل رفتنت چیزی نمیگویم به غیر
دردِدل دارم ولی آیینه هم نامحرم است !