گاهی خیال میکنم از من بریدهای ؛
بهتر ز من برایِ دلت ، برگزیدهای !
از خود سوال میکنم آیا چه کردهام ؟!
در فکر فرو میروم از من چه دیدهای؟!
فرصت نمیدهی که کمی ، درددل کنم !
گویا از این نمونه مکرر شنیدهای !
از من عبور میکنی و دم نمیزنی ؛
تنها دلم خوش است که شاید ندیدهای !
یک روز میرسد که در آغوش گیرمت ؛
هرگز بعید نیست ، خدا را چه دیدهای !
- آشفتگیهبایدببخشید -
من؟! مجموعهای از دردهای بدون اسم و همهیِ خوابهای آشفته و غیرراحت !
من؟!
به دور از تب دستاتُ رخ به رخ با مرگ .