+ نه والا ، با مرحوم نسبتی ندارم .
ولی اگه توی قیمتش فرق داره برای بابام میخوام .
اصلا برای خودم میخوام . پیشخرید ندارین ؟
خندید و گفت :
اتفاقا یکی از آشناها اومد برای خودش خرید ،
اما بعد که فوت شد خبر شدم بچههاش اون
سنگ رو نذاشتن واسش .
شروع کرد به قیمت دادن .
غر زدم که :
+ قیمتا چه زیاده بابا !
با این پولا میشه خونه ساخت .
قیمتها رو پرسیده بودم ، کاری نداشتم .
داشتم میرفتم که چشمم خورد به یک سنگ قبر
که فقط یک کلمه گوشهی بالای سمت راست آن
نوشته شده بود : [ همین ؟ ] وقت نبود که چیزی بپرسم .
چیز زیادی هم برای پرسیدن نبود ، برگشتم .
توی راه به این فکر کردم که دوست دارم سنگ قبرم
مثل همین سنگ آخری باشه ،
اما نوشتهش به جای گوشهی سمت راست بالا ،
گوشهی سمت چپ پایین باشه .
علامت سؤال رو هم بردارم .
اون لحظه دیگر سوالی نمیماند .
حتی دلم خواست قبرم کنار همین قبر بیفته :
[ همین ؟ ]
[ همین ! ] .