eitaa logo
مشفقون
3.7هزار دنبال‌کننده
590 عکس
543 ویدیو
12 فایل
"و هُم مِن السّاعةِ مُشفِقون" هدف عمل به وظیفه است... و یقین داریم آنچه میدانیم در مقابل آنچه نمیدانیم مثل قطره ای از اقیانوس است والله المستعان طلبه ای در قم محمد صالح مشفقی پور طالقانی👇 (https://eitaa.com/MoshfeghipourSaleh )
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانی بظاهر زیبا اما ساختگی و دروغ که در فضای مجازی منتشر شده است:👇👇👇 ⬅️«قنبر كیست؟ جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت عمو جان من عاشق دخترت شده ام آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هرچه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدیها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو اسمش چیست؟ گفت: اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند. جوان فورا اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها شد. به بالای تپه شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟ گفت: تو را با علی چکار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت مگر علی را میشناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟ گفت: قدی دارد به اندازه قد من، هیکلی هم هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی من را شکست بدی تا علی را به تو نشان بدهم، خب چی برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش. جوان خنده‌ای بلند کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟! پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خودِ جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشمهایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم، آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم بدست تو کشته می‌شوم. مرد عرب جوان را بلند کرد گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب كه اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من، مهر دختر عمویت شود. جوان بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من می‌خواهم از امروز غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر، غلام علی بن ابیطالب. یا علی به حق قنبرت دست ما رو هم بگیر.»➡️ ✅متاسفانه این داستان در فضای مجازی منتشر شده و مع الأسف در برخی کانال‌ها و گروه‌های فرهیخته نیز انتشار یافته است، در حالی که کاملا ساختگی و جعلی است و این مطلب، هیچ مستند و منبعی نداشته و در هیچ کتابی نقل نشده است، نه منبع تاریخی و نه منبع حدیثی. علاوه بر اینکه بنابر تصریح شیخ مفید در کتاب الإرشاد، قنبر در یکی از جنگهای مسلمانان با ساسانیان، اسیر شد و از همانجا با امام علی علیه السلام همراه شد. 👈بیائید قبل از انتشار مطلبی در فضای مجازی، از صحت یا بطلان آن مطمئن شویم. چه بسا داستانی یا مطلبی بظاهر زیبا و جذاب باشد اما در حقیقت، نه تنها باطل بلکه موجب خدشه به اعتقادات و باورهایمان باشد. به قلم كارشناس و پژوهشگر قرآن و حدیث 👇👇👇 @AliAkbarKhoddamiyan 💎 @Moshfeghoun 💐