ادامه قبل👆👆
جرقهی اول: فهم است، زیرکی است، تیزی و بیداری است، دیدن است؛ دیدنی تیزبینانه، دقیق، هوشمندانه، نافذ.
یعنی نگذاری پدیدهها از برابر چشمانت بیتفاوت عبور کنند؛
باید مکث کنی، تأمل کنی، ژرف بنگری، بفهمی.
بفهمی پشت پردهی اتفاقات چیست، بفهمی که ظاهر ماجرا، تنها قشر نازک ماجراست.
اگر نفهمی، اگر حواست نباشد، اگر در خواب باشی، به یقین نخواهی رسید؛
چرا که یقین، فرزندِ نگاهِ ژرف و دقیق است، نه نگاه سرسری.
جرقهی دوم: دریافت حکمت است؛
یعنی حرفهای قرص یعنی رسیدن به دانایی و آگاهی است.
یعنی لمسِ حرفهای پرمغز، درکِ معانی سنگین، و اینکه هر حادثهای، نشانه است، آدرس است، چراغ راه است.
جرقهی سوم: پند گرفتن است؛
درس گرفتن از گذشته، از گذشتگان،
خواندن قصههای شان، عبرت از خطاها، شناخت مسیرها.
یعنی گذشته را بخوانی تاریخ را ورق بزنی و از دردها درس بگیری.
یعنی اگر کسی را دیدی که غرق شد، تو شنا را بیاموزی، نه اینکه غرق شوی.
و جرقهی چهارم: پیروی از راه و رسم صالحان است؛
یعنی راه آنان را بشناسی، ببینی، و به همان شیوه رفتار کنی،
تا آرامآرام همان نور در وجود تو هم روشن شود.
و بعد امام ع فرمود:
فَمَن تَبَصَّرَ فِی الفِطنَةِ تَبَیَّنَت لَهُ الحِکمَةُ
هر کس با چشم بیدار، با ذهن هوشیار، با دل آگاه نگاه کند، درهای حکمت به روی او گشوده میشود؛ چرا که وقتی چنین نگاهی در زندگی جاری شد، همهچیز، حتی کوچکترین چیزها، تبدیل به معلم و مربی میشوند؛
از یک قطره باران،
تا یک برگ خشک،
از یک سکوت شب،
تا یک شکست ساده.
همهی اینها میتوانند به انسان بیاموزند،
بیدارش کنند، دانایش کنند، و او را به یقین برسانند.
و سپس فرمود:
وَمَن تَبَیَّنَت لَهُ الحِکمَةُ عَرَفَ العِبرَةَ
هر کس به حکمت رسید، قدرتِ شناختِ عبرتها را پیدا میکند؛
یعنی دیگر از کنار وقایع عبور نمیکند،
بلکه پند میگیرد، میلرزد، عمیق میفهمد.
فرقش با دیگران این میشود:
وقتی برای دیگران از سقوط یک پادشاه میگویی، فقط یک خبر است؛
اما او که حکمت دارد، با شنیدن همان خبر، دلش میلرزد،
چراغی در جانش روشن میشود،
و زمزمهای در گوش جانش میپیچد که:
مغرور نباش، قدرت ماندگار نیست،
و دنیا وفادار نیست.
کسی که اهل حکمت است،
چشمش دیگر سطحی نمیبیند؛
وقتی جنازهای میبیند، انگار که یک کتاب باز کرده باشد.
اما آنکه حکمت ندارد، هرچه ببیند، نمیفهمد؛
اما آنکه حکمت دارد، هرچه ببیند، برایش معنا دارد. و هرچه میبیند از دل آن نور و پند و تلنگر در میآید. و دیگر هیچ لحظهای در زندگی برای او بیمعنا نیست همه چیز میشود نشانه، همه چیز میشود ندا همه چیز میشود دعوت.
و سپس فرمود:
وَمَن عَرَفَ العِبرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِی الأوَّلِینَ
کسی که اهل عبرت باشد،
انگار میان پیشینیان زیسته،
تجربههای آنان را لمس کرده،
تلخیها و شیرینیهایشان را چشیده،
و پخته شده، جاافتاده شده، عمیق و پیر شده است.
انگار که با چشم خودش سقوطها و اوجهاشان را دیده، و دیگر خام نیست، ساده نیست، بیخبر نیست، بلکه پخته است و دلش پیر، و فهمش عمیق، و انگار قرنها زندگی کرده باشد و دیگر نیازی نیست خودش در هر چاهی بیفتد تا بفهمد تهش کجاست، نگاه میکند، میفهمد، میشنود درک میکند, برای همین دیگر ساده رد نمیشود, ساده نگاه نمیکند, ساده تصمیم نمیگیرد.
او دیگر نیاز ندارد همهچیز را خودش تجربه کند؛
از نگاه، از شنیدن، از تأمل، میفهمد.
نتیجه اینکه:
یقین، روشناییست در دل تاریکی،
آرامشیست در دل طوفان،
فهمیست در دل هیاهو.
و این یقین، میوهی نگاهیست که با دل دیده، با جان شنیده، و با عمل زندگی کرده است.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
۱. هیچ اتفاقی را سطحی نبین؛ پشت هر حادثه، درسی نهفته.
۲. تاریخ بخوان، قصهها را بشناس، از گذشتهها برای آینده نور بگیر.
۳. از اهل یقین، از اهل عمل، الگو بگیر. روششان را ببین، در زندگیات پیاده کن.
۴. مراقب نگاهت باش؛ تیزتر، دقیقتر، بیدارتر نگاه کن.
۵. عمل کن، حتی وقتی یقین نداری؛ چون در عالم معنا، یقین بعد از عمل میآید، نه قبل از آن.👆👆
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
متن 🌷صوت🌷
بخش چهارم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر
حکمت ۳۱
بخش چهارم
وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ [الْحِلْمِ] الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً
آنچه از کلام امام علیه السلام فهمیده میشود: عدالت را چهار ستون استوار است که بر آن تکیه دارد و بدون آن، بنیاد جامعه و جانِ آدمی بر جای نمیماند. نخست، فهمی ژرف که تنها در ظاهرِ کارها متوقف نمیشود، بلکه پرده از راز درون برمیدارد و به ریشه و نیتها راه مییابد. دوم، دانشی روشن که غبار جهل را میزداید و حقیقت را چنانکه هست مینمایاند؛ دانشی که در پرتو آن، انسان خیر را از شر، و راست را از ناراست بازمیشناسد. سوم، قضاوتی نیکو و سنجیده که بر پایهی انصاف و عقل استوار است، نه بر موج احساس و میل. و چهارم، پایداری در بردباری و خویشتنداری که چون نگهبانی بیدار، عقل را از شتاب و زبان را از لغزش بازمیدارد.
آنکه با دقت و عمق بیندیشد، درهای دانایی بر او گشوده میشود؛ و چون به گوهر دانایی دست یابد، از چشمه زلال احکام و معارف دین سیراب میگردد و در تاریکیهای شک و جهل، چراغ هدایت در دست دارد. و هر که بردباری را جامه خویش سازد، در تندباد حوادث نمیلرزد و در میان مردم، به بزرگی، وقار، و نیکنامی شناخته میشود.
عدالت چنین است؛ نه فقط در داوری میان مردم، که در رفتار با خود نیز باید برپا شود. هر کس در درون خویش میان عقل و هوا، حق و میل، عدل را رعایت کند، جهان درونش آرام و استوار میشود، و از آن آرامش، عدالت در میان خلق میروید.
واژهها:
العدل : انصاف، برابری، عدالت
منها : از آن، از آنها، از میان آنها
على : بر، روی، به
أربع : چهار
شُعب : شعبهها، بخشها، ارکان
غائِصِ : غوطهور، فرو رفته، غرق
الفهم : فهم، درک، شناخت
غورِ : عمق، ژرفا، درون
العلم : علم، دانش، معرفت
زهرَةِ : درخشش، درخشندگی، تابش
الحكمِ : حکم، قضاوت، فتوا
رسَاخَةِ : پایداری، استحکام، ثبات
الحلمِ : بردباری، صبر، آرامش
فمن : کسی که، هر کس که، آن که
فهم : فهمیدن، درک کردن، شناختن
علم : دانستن، آگاهی یافتن، فهمیدن
غور : غور، عمق، بطن
صدَرَ : صادر شدن، آغاز شدن، به وجود آمدن
شرائع : شریعت، قوانین دینی، دستورات دینی
الحلمِ : حلم، بردباری، شکیبایی
لم : نه، هیچگاه، هرگز
يفرّط : کوتاهی می کند، اهمال می کند، غفلت می کند
في : در، درون، در میان
أمرِ: کار، وظیفه، مسئولیت
عاشَ : زندگی کرد، زیست، بود
في : در، به درون، در داخل
الناسِ : مردم، انسانها، جامعه
حمیداً : ستوده، نیکو، خوشنام
👇👇👇👇
ادامه 👆👆👆👆
شرح:
در یک باغچه، هم گل میروید و هم خار. ولی شما آیا بیطرفید؟ یعنی گل و خار را با یک چشم میبینید؟ هرگز! بلکه شما طرف گل را میگیرید، خار را از باغچه بیرون میکشید و میگویید: جای خار در باغچه نیست، خار باید در بیابان باشد. باغچه جای گل است، نه خار.
و اینجاست که باغچه دیدنی میشود، نفس گل تازه میشود، شاداب میشود، جان میگیرد.
و عدالت، دقیقاً همین است؛ یعنی هر چیز در جای خود باشد. یعنی گل در باغچه و خار در بیابان.
پس، عدالت بیطرفی نیست؛ عدالت یعنی جانب گل را گرفتن. عدالت، ایستادن در کنار گل است، و گل همان حق است.
پس باید طرف حق را گرفت. حال اگر حق در هر سمتی بود، آنگاه باید بیطرف بود؛ درست مانند باران.
باران که میبارد، چه بر بام کاخ شاه و چه بر سقف کلبهی فقیر، بیطرف است و بیتفاوت، و برای باران، شاه و گدا یکیست.
حال، امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید:
این عدالت تحقق نمییابد مگر با چهار چیز:
اوّل، فهم است.
تنها کسی میتواند عادل باشد که بفهمد؛ آن هم نه سطحی، بلکه عمیق. باید به درون ماجرا نفوذ کند، به عمق ماجرا برسد، زیر پوست حقیقت برود.
باید خوب گوش بدهد، کمتر سخن بگوید، بیشتر بشنود، شتابزده تصمیم نگیرد، هیجانی برخورد نکند.
همانند غواصی که به عمق دریا فرو میرود، باید تا ته حقیقت، تا کنه حرفها و نیتها فرو برود.
دوّم، علم است.
یعنی داشتن دانش، آگاهی لازم و اطلاعات دقیق در زمینهی موضوع مورد قضاوت.
باید بداند چه چیز درست است و چه چیز نادرست؛ و باید بداند که قانون چه میگوید، عرف چه حکم میکند، منطق چه مسیری را نشان میدهد.
فرد عادل نمیگوید «فکر میکنم اینگونه است»، بلکه میگوید «میدانم اینگونه است».
سوّم، حکم است.
هنگام داوری و صدور رأی، باید روشن، روان و شفاف حکم را صادر کرد؛ بیابهام، بیپنهانکاری، بیدوپهلوگویی.
نه خاکستری، نه مصلحتاندیشی بیمبنا، نه تعارفهای بیجا، نه ضربه زدن به انصاف.
حکم باید قاطع باشد، محکم، بیلرزش و با وضوح کامل.
چهارم، حلم است.
و اینجاست که کار دشوار میشود. چراکه هر حکمی که صادر میشود، خواهناخواه یک طرف محکوم میگردد.
محکوم گاه ناسزا میگوید، گاه تهمت میزند، گاه برچسب ناروا میزند.
همانند همان بوتهی خاری که وقتی از باغچه کنده میشود، ممکن است دست و جامه شما را زخمی کند.
اما شما نباید بلرزید، نباید به خشم بیایید. باید صبور باشید، آرام بمانید، خونسردیتان را حفظ کنید.
به جای فریاد، لبخند بزنید. به جای دعوا، سکوت کنید. به جای انفجار، بردباری پیشه سازید.
حِلم یعنی دلتان نسوزد وقتی کسی قدرتان را نمیداند.
یعنی دستانتان نلرزد وقتی شما را متهم میکنند.
یعنی از عدالت کوتاه نیایید، فقط چون دیگران خوششان نمیآید یا پذیرای آن نیستند.
پس، عدالت سفریست با چهار منزل: آغازش با فهم، ادامهاش با علم، پیشرویاش با حکم، و ماندگاریاش با حلم است.
بهعنوان نمونه، معلمی را تصور کنید که در کلاس نشسته است.
دو دانشآموز با یکدیگر درگیر شدهاند. یکی میگوید آن دیگری او را زده و آن یکی میگوید اولی آغازگر درگیری بوده.
حالا معلم باید قضاوت کند و عدالت را در داوری رعایت کند.
اگر شتابزده تصمیم بگیرد، یا فقط به سخن یکی از آنان گوش بسپارد، چه خواهد شد؟
اگر نداند اصل دعوا از کجا آغاز شده، چه؟
اگر بخواهد دل هر دو را بهدست آورد و بگوید: «هر دوی شما مقصرید»، چه پیامدی خواهد داشت؟
و از همه دشوارتر، اگر یکی از دانشآموزان پس از اعلام حکم، از معلم برنجد، فحاشی کند، قهر کند یا لج کند،
آیا معلم باید از کوره در برود؟ باید تسلیم شود؟ باید برای حفظ سکوت کلاس، بیعدالتی کند؟
نه، امیرالمؤمنین میگوید: معلم اگر میخواهد عادل باشد، باید چهار ویژگی را داشته باشد:
اوّل، خوب بفهمد چه رخ داده؛
دوّم، بداند چه درست است؛
سوّم، قضاوتی شفاف و روشن ارائه دهد؛
و چهارم، صبوری و بردباری پیشه کند، آرام بماند، و خشمگین نشود.
بر همین اساس، امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:
«وَ العَدْلُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ»
عدالت بر چهار شاخه استوار است؛ چهار ریشه دارد.
یعنی اگر این چهار ویژگی را داشته باشی، به مسیر عدالت راه یافتهای:
نخست: عَلى غائِصِ الفَهْمِ — فهمی ژرف و عمیق
یعنی فرد باید مسئله را بهدرستی و از عمق درک کند.
دوّم: وَ غَوْرِ العِلْمِ — نفوذ در ژرفای دانش
باید به دانشی جامع، عمیق و همهجانبه در آن حوزه مسلط باشد. مثلاً اگر اختلافی میان مالک و مستأجری وجود دارد، نخست باید سخن هر دو را بشنود و سپس با قوانین حقوقی مرتبط با مالکیت و اجاره بهخوبی آشنا باشد.
سوّم: وَ زُهْرَةِ الحُكْمِ — صدور حکمی روشن و شفاف، بدون ابهام، بیپیرایه، با شجاعت و صراحت کامل.
چهارم: وَ رَساخَةِ الحِلْمِ — بردباری و حلمی ریشهدار
یعنی بردباری و حلم در تار و پود جان و روح او جاری باشد؛ از ژرفای جانش بجوشد.
👇👇👇👇👇👇
سپس حضرت میفرمایند:
ادامه 👆👆👆👆👆
فَمَنْ فَهِمَ غَوْرَ العِلْمِ؛
هرکه فهمی درست و عمیق داشت، و فهمیده داوری کرد، ژرفای دانش را پیدا میکند؛
یعنی خداوند او را با حقایق بیشتری آگاه میکند؛
درست مثل فرزند دولتمندی که از داشتههای خود کمالِ حُسن استفاده را میکند، و اینجاست که پدر، او را برخوردارتر خواهد نمود.
وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ العِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرائِعِ الحُكْمِ؛
و کسی که از علم و آگاهی فراوانی برخوردار شد، از سرچشمههای ناب داوری، سیراب بیرون خواهد آمد؛
یعنی چنین قضاوتی که ریشه در علم و آگاهی داشته باشد، برای او مانند آب، مایهی حیات و طراوت و سرزندگی است.
و نیز فرمودند:
وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ؛
و هرکه بردباری پیشه کند، و پس از داوری، صبر و تحمل نشان دهد، و از سرزنشها نهراسد، از تهمتها نلرزد،
در کار خود کوتاهی نکرده، بلکه حق را تمام و کمال ادا کرده است.
و چنین فردی، حقیقتاً عادل است.
و نتیجهاش آن است که:
عاشَ فِی النّاسِ حَمیداً؛
در میان مردم، ستوده و محبوب و محترم و مغتنم خواهد بود.
و به خاطر رأی پختهاش، قضاوت عاقلانهاش، داوری منصفانهاش، و تصمیم درست و سنجیدهاش، همه او را تحسین خواهند کرد.
نتیجهگیری:
عدالت، صرفاً بیطرفی نیست؛ بلکه آگاهانه و مسئولانه در کنار حق ایستادن است. و این، تنها با چهار خصلت به دست میآید: فهم عمیق، علم دقیق، حکم روشن و حلم استوار.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
۱. قبل از قضاوت دربارهی هر مسئلهای، بهجای واکنش سریع، لحظهای مکث کرده و تلاش کن عمق ماجرا را بفهمی.
۲. هرجا خواستی نظر بدهی، مطمئن شو اطلاعات و دانش کافی در آن زمینه داری.
۳. شفاف، بیطرف و بدون تعارف نظر بده، حتی اگر به مذاق اطرافیان خوش نیاید.
۴. وقتی مخالفت یا نقدی شنیدی، آرام بمان، دلگیر نشو، و بهجای دفاع عجولانه، در سکوت استقامت کن.
۵. عدالت را در خانواده، محل کار، کلاس درس، گروه دوستان و حتی در قضاوتهای درونیات تمرین کن.
⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با لینک منتشر کنید. متشکریم👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
48.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نهجالبلاغه
حکمت_31
بخش پنجم
محمد رضا رنجبر
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش پنجم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
37.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش ششم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش هفتم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
حکمت ۳۱
بخش هفتم
حواست به انحراف باشه
وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ.
امیر گلها که درود خدا بر او باد فرمود: و هرکس از مسیر حق فاصله بگیرد، خوبیها در چشمش زشت جلوه میکنند و زشتیها برایش زیبا به نظر میرسند. دلش چنان در مستیِ گمراهی فرو میرود که دیگر چیزی را درست نمیبیند. و آنکه با حق و اولیای حق دشمنی کند، راه زندگیاش سخت و ناپایدار میشود، مسیرهایش پر از سنگلاخ و بیم میگردد، مشکلاتش گره میخورند و هیچ راه روشنی برای نجات در برابرش نمیماند.
واژه ها:
وَ: و، همچنین، نیز
مَنْ: هرکس، کسیکه، آنکه
زَاغَ: منحرف شد، کج رفت، پیچید از مسیر
سَاءَتْ: بد شد، زشت شد، خراب شد
عِنْدَهُ: در نظرش، برای او، نزد او
الْحَسَنَةُ: خوبی، نیکی، کار پسندیده
وَ: و، همچنین، نیز
حَسُنَتْ: خوب جلوه کرد، زیبا به نظر رسید، پسندیده شد
عِنْدَهُ: در نظرش، برای او، نزد او
السَّيِّئَةُ: بدی، زشتی، کار ناپسند
وَ: و، همچنین، نیز
سَكِرَ: مست شد، از خود بیخود شد، گیج شد
سُكْرَ: مستی، حالت بیخودی، گیجی
الضَّلَالَةِ: گمراهی، بیراههرفتن، انحراف از حق
وَ: و، همچنین، نیز
مَنْ: کسیکه، هرکس، آنکه
شَاقَّ: دشمنی کرد، مخالفت کرد، درافتاد
وَعُرَتْ: ناهموار شد، سخت شد، خشن و زمخت شد
عَلَيْهِ: بر او، برایش، نسبت به او
طُرُقُهُ: راههایش، مسیرهایش، گذرگاههایش
أَعْضَلَ: گره خورد، پیچیده شد، دشوار شد
عَلَيْهِ: برایش، بر او، نزد او
أَمْرُهُ: کارش، وضعیتش، امورش
ضَاقَ: تنگ شد، بسته شد، بیراه شد
عَلَيْهِ: بر او، برایش، نزد او
مَخْرَجُهُ: راه بیرونرفت، گریزگاه، راه نجات
ادامه👇👇👇👇👇
ادامه 👆👆👆👆
شرح:
آب، در اصل خود، پاک است؛ زلال، شفاف، حیاتبخش. و اگر در مسیر طبیعیاش حرکت کند، رود میشود، میرود و میرویاند. از دل خاک خشک، سبزهها میدمد، دشتها را زنده میکند و جان تازه میبخشد. درختان بهخاطرش جان میگیرند، خاکها شکوفا میشوند و زندگی ممکن میشود.
اما اگر همین آب، فقط کمی از مسیرش منحرف شود، چه میشود؟ در جایی جمع میشود، راکد میماند، کمکم گند میزند و بو میگیرد. به جای گل و گلزار، لجن و لجنزار به بار میآورد و به جای حیات و زندگی، بیماری و مرگ میپراکند. و این فقط از یک انحراف آغاز شد. پس انحراف آب، آغاز گنداب شدن است؛ و نقطه آغاز باتلاق شدن، همان لحظهای است که آب میتوانست رود باشد، اما حالا مرده است. چیزی که قرار بود حیات ببخشد، حالا خودش بوی مرگ میدهد.
دل انسان نیز مثل جریان آب است. اگر در مسیر حق باشد ـ یعنی مسیر صداقت، عدالت، مهربانی، تواضع، تقوا و حقیقت ـ هم خودش زنده میماند و هم دیگران را زنده میکند. اما اگر منحرف شود، کمکم راکد میشود. تکبر و خودخواهی جای فروتنی را میگیرند، توجیهگری جای صداقت را، تردید جای ایمان را، و نفسپرستی جای بندگی را. در نهایت، این دل به لجنزار تبدیل میشود. و اینجاست که امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «انحراف، ستون کفر است.» چون انحراف با دل آدمی همان میکند که با آب میکند.
ما معمولاً وقتی میشنویم «انحراف از حق»، ذهنمان میرود به سمت گناههای بزرگ و آشکار. اما همیشه اینطور نیست. گاهی انحراف فقط یک بیتوجهی ساده است. کفر همیشه از طغیان نمیآید، از کجراهههای آرام آغاز میشود. کسی یکشبه کافر نمیشود، همانطور که یکشبه خائن یا ظالم نمیشود. همه اینها از یک نقطه انحرافی کوچک شروع میشوند، مثل همان آب که روزی به جای ادامه دادن مسیر رود، پیچید سمت مرداب.
فرض کن در محل کار، مدیر اشتباهی کرده و از تو میخواهد برای لاپوشانیاش دروغ بگویی. تو هم با اینکه میدانی این کار انحراف از صداقت است، به خودت میگویی: «همین یکبار، اشکالی ندارد.» همین یک قدم شاید در ظاهر چیزی را تغییر ندهد، اما وجدانت یکذره تیرهتر میشود. بار بعد راحتتر دروغ میگویی. بعدتر، خودت را توجیه میکنی: «همه دارن همین کار رو میکنن.» و این یعنی تو قدم در یک مسیر لغزنده گذاشتهای. همین کج شدن کوچک، کمکم تبدیل به سقوط کامل میشود.
کسی که برای فرار از مسئولیت، دروغ کوچکی به دوستش میگوید، شاید ابتدا از این کار شرم داشته باشد، اما بار دوم برایش عادی میشود. بار سوم دیگر مهم نیست. بعد به جایی میرسد که اعتماد هیچکس برایش ارزشی ندارد. او دیگر رود نیست، مرداب شده است. انحرافهای کوچک روزمره، اگر اصلاح نشوند، تبدیل به عادت میشوند، سپس باور و در نهایت سرنوشت.
آدمی باید همیشه خودش را در مسیر نگه دارد و از همان یک قدم انحراف هم بترسد. تمام لجنزارهای دنیا از انحراف یک قطره آغاز شدهاند. از اینرو، امیرالمؤمنین علیهالسلام نمیگوید کفر از گناه بزرگ آغاز میشود، بلکه میفرماید از انحراف شروع میشود. انحرافی که شاید در ابتدا زیبا و بیخطر بهنظر برسد، اما پایانش تاریکی، مرداب و تباهی است.
دل آرامآرام از نور فاصله میگیرد، عقل مشغول توجیه کجیها میشود، اعمال رنگ ریا و نفاق میگیرند و انسان از درون فاسد میشود؛ حتی اگر ظاهرش مذهبی یا موجه باشد. این همان لحظهای است که امام علیهالسلام آن را تولد کفر مینامد. انحراف ستون کفر است؛ یعنی اگر همان ابتدا متوقف نشود، دیر یا زود به کفر میانجامد. همانطور که لجن از انحراف یک رود پاک پدید میآید.
پس حتی یک چرخش کوچک از صداقت، پاکی یا انصاف را هم باید جدی گرفت. از قطره تا باتلاق شدن، فقط یک پیچ کافیست. و از نگاه امام، انحراف بهخودیخود شاید کفر نباشد، اما قطعاً آغاز راه کفر است.
انحراف، نگاه انسان را وارونه میکند. زشتیها در چشم او زیبا میشوند و زیباییها بیارزش. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ»؛ کسی که منحرف شود، زیبایی را زشت و زشتی را زیبا میبیند و در مستی گمراهی فرو میرود. مثل همان آب گلآلود که دیگر آسمان را شفاف نمیبیند.
وقتی انسان از مسیر حق منحرف میشود، نه فقط اعمالش، بلکه ادراک و معیارهایش هم تغییر میکنند. ظلم را قاطعیت میبیند، چاپلوسی را مهارت ارتباطی مینامد، ریاکاری را نشانه دیانت میداند، بیغیرتی را روشنفکری میپندارد و خودخواهی را عزت نفس تعبیر میکند. این وارونگیِ ادراک، آغاز نابودی انسان است. چون وقتی معیار عوض شود، دیگر اشتباه، اشتباه شمرده نمیشود. بلکه به آن افتخار هم میشود. و انسان مست میشود؛ مست از قدرت، گناه، شهوت، مقام، دنیا و نفس.
ادامه 👇👇👇👇👇
👆👆ادامه👆👆
چون عقل رفته، فطرت خوابیده، وجدان خاموش شده، دل پوسیده، راه گم شده و حق فراموش شده است.
چهارمین ستون کفر، به فرموده امام علیهالسلام، شقاق است؛ یعنی دشمنی با خدا. دشمنی با اولیای خدا، یعنی بیاعتنایی به سخنشان، نشنیدن و نشنیده گرفتن کلامشان. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ»؛ کسی که با خدا دربیفتد، راهش هموار نمیشود، کارش دشوار میگردد و در تنگنای بیراهی میافتد.
---
نتیجهگیری کوتاه:
هر انحراف کوچکی، اگر بیتوجه رها شود، میتواند آغاز گندابی بزرگ باشد. آغاز کفر و تباهی از همان لحظهای است که دل از مسیر نور و حقیقت منحرف میشود.
برای پیادهسازی این حکمت در زندگی:
۱. هر شب دقایقی برای بررسی نیتها و رفتارهایت وقت بگذار؛ آیا نشانهای از انحراف بوده؟
۲. از دروغ، حتی به شوخی یا برای مصلحتسازی، اجتناب کن.
۳. دوستی انتخاب کن که اهل تذکر و صداقت باشد؛ آیینهای برای دل تو.
۴. نهجالبلاغه را بخوان و بر کلمات امام علیهالسلام تأمل کن؛ معیارهایت را با آن بسنج.
۵. از قدمهای کوچک غلط بترس، و آنها را نادیده نگیر. اصلاح زودهنگام آسانتر از درمان دیرهنگام است.
⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با لینک منتشر کنید. متشکریم👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad
32.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷نهجالبلاغه 🔷حکمت :،31
سی و یکم
بخش هشتم
🌷در محضر نهج البلاغه⚫️🌸🌼
به روش ساده و جذا ب وشیرین دلنشین 🌷
حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا محمد رضا رنجبر🌷👇👇👇👇
مسند نهج البلاغه
https://eitaa.com/joinchat/1323761855C2e67316f89
@Mosnad
http://Eitaa.com/Mosnad