نمیدونم چرا از دفتر بیرونم کردن
پیش میاد بالاخره ممکنه ادم نتونه جلو خندشو بگیره
جامی از تاریخ ادبیات از جلوم رد شد و گفتم سلام نگار،
خندید و گفت اسکل جامی ام. چشات درست کار نمیکنه انگار
پریدن تو چاله ای که توش بارون باریده و اب جمع شده، و هدایت کردنش سمت رفیقام از کارای مورد علاقه زندگیمه.