جامی از تاریخ ادبیات از جلوم رد شد و گفتم سلام نگار،
خندید و گفت اسکل جامی ام. چشات درست کار نمیکنه انگار
پریدن تو چاله ای که توش بارون باریده و اب جمع شده، و هدایت کردنش سمت رفیقام از کارای مورد علاقه زندگیمه.
بخش قشنگ ترش اونجاس که شاکی میشن میفتن دنبالت ولی چون هر لحظه ممکنه بازم اب شوت کنی سمتشون نمیتونن بیشتر از یه حدی سمتت بیان