برای تقویت رابطه خواهر برادری با داداشم و خواهرم سه تایی زدیم بیرون مثلا عشق و حال خواهرم فرمودن ما تاحالا ازین بابِل تیا نخوردیم حالا اومدیم بیرون بذا ببینیم چه طعمیه دیگه سه تا گرفتیم عین باکلاسا این نیُ کردم توش یدونه کشیدم بالا این چیز دایره ایا رفت تو حلقم داشتم خفه میشدم*

مزه ی هیچی بیسکوییت میداد

ازونجایی که خواهرم عاشق تست کردن چیزای جدیده و اول رو منو داداشم امتحان میکنه یدونه ام ازین گنده خمیرای خامه دار گرفته بود اونم مزه ی هیچی توت فرنگی میداد

نمی ارزید خلاصه این خمیرش میرفت تو حلق ادم راه تنفسو مسدود میکرد یه چایی باید روش بخوری تا به زندگی عادیت برگردی

You think you failed?! No, buddy. You just learned.

When what hurts and what’s right are the same When it kills you to leave or to stay When there’s nothing to fix and nothing left to save, You gotta let ’em go.

چقد خستم از ادمای بی ملاحظه ای که فقط اسایش و راحتی خودشون براشون مهمه. از من دور شو دیو خودخواه ارامش خواه.

عه من_

سلام. من یک اسلیپ فست هستم.

مکه ی عزیز. تسبیح مارا پذیرا باش

چه حس عجیبی تسبیحی که همیشه باهاش ذکر میگم داره میره مکه به خدا سلام بده ولی صاحبش بسیار از مکه دوره

خدایا، به تو از دور سلام