اون راست میگفت؛ تو بزرگ ترین توجیه من برای تمامِ اشتباهات و نقص های زندگیمی.
امروز زنگ آخر یه نفری [ که اصلا ازش توقع نمیرفت ] بهم چاقاله تعارف کرد و من چند ثانیه با اخم بهش نگاه کردم که با چه رویی وقتی میدونی من روزم بهم چاقاله تعارف میکنی؟ تازه تو خودت که بیشتر از بقیه باید ادم روزه دارو درک کنی!! ولی بعدش یادم افتاد پریروز نمازِ عید خوندم.
کاش یکی بیاد منو بگیره و باعث شه دیگه قصد ادامه تحصیل نداشته باشم.
دیگه واقعا اینقدر بنایِ وجودی ندارم بزارم برای آدمی که خودش نمیخواد خودشو.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دیگه واقعا اینقدر بنایِ وجودی ندارم بزارم برای آدمی که خودش نمیخواد خودشو.
دلم میخواست نزدیک باشم ولی من جدا دلم نمیخواد مدت زمانی زیادی برای کسی غصه بخورم که خودش به خودش اهمیتی نمیده و به تو و حرفاتم اهمیتی نمیده.