کاش بودی و یه گوشی با کیفیت داشتی که من میگرفتم ازت و باهاش عکاسی میکردم.
من هنوز همون خونه هارو دوست دارم، همون پنجره های نور گیر و ردِ نور روی دیوار، گلدونای جورواجور کنار پنجره، پرده های بلندِ قدیمی، رو فرشی، رو میزی، رو رو فرشی، رو مبلی، خونه های چند قسمتی که یه اتاق پذیرایی داشت و چند تا اتاق دیگه، فرشای قرمز دستباف و پشتیاش، سفره هایِ بلند از این سر خونه تا اون سر خونه، حیات و باغچه و حوضش، سماور و اجاق و شومینه. اینو دوست دارم نه یه واحد حتی خیلی بزرگ تویِ یه آسمون خراش وسط شهر. از اون خونه ها متنفرم. آبی ان حتی روح ندارن.
هدایت شده از مـــاهـ🌙ـلـــنـــد
20M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی وقتا که تویِ یه جمعی قرار میگیرم به خودم یمگم کاش هیچوقت دیگه حرف نزنم، کاش خفه شم، کاش نخندم، کاش تموم بشم برم تو زمین، بسه بودن ، بسه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
گاهی وقتا که تویِ یه جمعی قرار میگیرم به خودم یمگم کاش هیچوقت دیگه حرف نزنم، کاش خفه شم، کاش نخندم،
انگار ک نه کسی براش مهمه ن گوش میده، از صدای خندت آزار میبینن، از حرف زدن و بودنت سخته میشن، تو دلشون میگن چرا این اینشکلیه؟
نسبت یه همهیِ ادما همین فکرو دارم، همشون همنطوری نگاهم میکنن، لعنت به من.