اگر کسی با پیرهن الیافی یا چهارخونه بیاد خواستگاریم واقعا بهش بله میگم، واقعا.
هدایت شده از - فواد -
دردیداررهــبربامداحانیهمداحلبـنانی
بهنامحسینخیرالدینهمدعوت
شدهبودند!
ایشانگفتنــد؛
اگرنائــبامامزماناینگونهاسـت!؟
پسخودامامزمــانچگونهاســت(:!
بچه ها مبینا سر کار میخوابه، اونوقت من عین سگ جون میکنم، واقعا برای خودم و این زندگی متاسفم😔.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
اتفاقاتِ عجیبی تویِ خیابون برام میفته واقعا!
اولِ مسیر یه خانمی تویِ خیابون با تمامِ نفرتش داشت بهم نگاه میکرد، جوری که احساس کردم قطعا یه مقطعی از زندگیم پدرش رو کشتم ولی فراموش کردم، و اِلّا این حجم از نگاهِ خشونت بار اصلا طبیعی نبود.
انتهایِ مسیر هم یه جا که برایِ یه کاری ایساده بودیم، بعد از چند دیقه یه موتور دیگه هم ایستاد و ترکِ موتورش، که یه خانمِ برازندهیِ زیبا بود و یه کولهیِ گربه ایِ مامان هم داشت، پیاده شد بره شیرینی بگیره. حالا رانندهیِ موتور؟ بخدا اگر بگم عرفانِ اسماعیل نژادو دیدم باور نمیکنید ولی باید باور کنید چون برگ هایِ خودم هم ریخت که چطوری میشه در عین حال وقتی نگاش میکنی هم عرفان و ببینی هم اسماعیل نژاد رو! شبیهِ یک دیوانه زل زده بودم به مردم تو خیابون بخدا، هیم بیشتر دقت میکردم ببینم واقعا چشمام باباقوری میبینه یا اینو خدا فرستاده من و اذیت کنه؟ این دوتا خیلی چهره های متفاوتی دارن چطور ممکنه؟
احساس میکنم خدا اون بالا نشسته بهم نگاه میکنه و غش غش به اتفاقاتی که برام رقم میزنه میخنده.