+ چرا اینطوری نگاهم میکنی؟
داری فکر میکنی چقدر میتونم
احمق باشم؟
- نه دارم فکر میکنم که اگر به جای سلول
از باقالی تشکیل شده بودی
اینقدر احمق نبودی.
برقها که میره دلم میخواد درِ یخچالرو باز کنم برم اونجا زندگی کنم.
صبح تا شب با خودم میجنگم و منطقم رو میذارم روی ماکسیمُم. به خودم میفهمونم که امید داشتن احمقانه و ابلهانهس و هیچ آدمی مجبور نیست به دوستداشتن. و همه چیز به نظر درست و قابل پذیرشه. و منم انگار دیگه اونقدر قرار نیست به احساساتم بها بدم و دارم کم کم میپذیرم و رها میکنم! ولی کافیه شب بشه، عینِ یه زخمِ تازه که دوباره سر باز کرده، خونریزی میکنه. شبها باید حانیه امیدوارِ درونم رو بُکشم، چون حالا فهمیدم که امید اصلا نوعی صلاحِ دفاعی بیولوژیک نیست، یه وسیله ترورِ بیولوژیکه. کاش هیچوقت نبود، کاش هیچوقت نبودی.
بچههاجون میدونم که همش با پرویی همینرو ازتون میخوام ولی میشه این شب و روزها منو خیلی دعا کنید، من خیلی بهش احتیاج دارم:))))))
کانال داری یه تابع (؟) نماییه اکثر اوقات. کلا با فراز و فرود زیادی همراهه. تا رشد کنه پدرت در میاد، بعد یه مدت خیلی خوب رشد میکنه، خوشحالی، کلی رفیق خوب داری توی مجازی، کلی چنل نویس هستن که حمایتت میکنن. بعد دوباره یه مدت انگار از اذهان همه محو میشی، وجود نداری، رفیقات میرن، نمیتونی ارتباط بگیری، یه عالمه آدم لف میدن، تا این دوره بگذره دوباره رشد کنی و دوباره و دوباره هی تکرار میشه. کار اعصاب خورد کنیه حقیقتا. قسمتهای خوبش باعث میشه خوشحال باشی ولی سطحی و موقت. کانال داری رو جدی نگیرید، بقیه زندگیتون جدی تر و مهم تره.