این روزهام پُر کاره. آخرِ شبها چشمهام التماس میکنن که بخوابم، و صبح التماس میکنن که بیدار نشم. این شبها لِه به خونه میرسم ولی با همه اینها، خوشحالم. چون تا حدی مطمئنم که انسانِ مفیدی بودم.
ببین اینکاری که میکنی، شایسته نیست. من روزهای سختی رو میگذرونم که شبهاش به اندازه کافی، خسته هستم. خواهش میکنم پاتو از خلوتِ ذهن من بکش بیرون. بذار من چند ساعت تا وقتی که دوباره میخوام به خورشید سلام کنم بخوابم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
محرم نجاتم میده، من مطمئنم که نجاتم میده.
دیدی نجاتت داد حانیه؟ غر زدی، ولی نجاتت داد.
من عصبیم، خیلیهم عصبیم.
چرا؟ خب چونکه این آخر هفته، یه کار فورس داشتم که باید تحویل میدادم و اگر همه ساعت های مفید این دو سه روز رو، منهایِ همه وقتهای تلف شده، ناهار و نماز اینور و اونور حساب کنیم، شاید جمعاً بیستوچهار ساعت فرصت داشتم که از این بیستوچهار ساعت، ۸ ساعتش برق قطع بود. و همه کارهایِ منم رویِ سیستمِ متصل به برق. بله عصبیم چون چند روزه ساعت برق رفتن از دو ساعت کش اومده تا سه ساعت. وقتی هم زنگ میزنی اداره برق زنیکه پشت خط، یه عبارت رو مدام تکرار میکنه که مفهومش اینه: آره خودمون میدونیم داریم چه غلطی میکنیم ولی فعلا شما مجبورید که صبر کنید. مثل ضرب المثل مامانه. دارن شبیه قورباغهای که گذاشتنش تویِ دیگِ آبِ سرد کمکم زیرمون رو زیاد میکنن تا آبپز بشیم، بدون اینکه بفهمیم. ولی میفهمیم! چون تو بدترین و گرم ترین ساعت روز هر یه دقیقهای هم که برق نباشه، برای آدم، مخصوصا وقتی کارش لنگه، صدساعت میگذره. میفهمیم چون شاید خیلی وقته دیگه رعیتِ سر زمین نیستیم، مردمیم. دلم برای بالادستیهایی که مارو به جای رعیت مردم میدیدن، تنگ شده.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من عصبیم، خیلیهم عصبیم. چرا؟ خب چونکه این آخر هفته، یه کار فورس داشتم که باید تحویل میدادم و اگر هم
من حقیقتا میدونم باید فوش این شرایط و حقارت رو به کی بدم. به اون یارو که وسط میدون خراسون ازش پرسیدم: چرا میخوای به پزشکیان رأی بدی؟ و گفت: بخاطر اینکه میخوام دخترم وقتی بدون روسری تردد میکنه تو شهر امنیت داشته باشه، کسی بهش گیر نده، میخوام واتساپ رفع فیلتر بشه. من همه مناظره هارو دیدم پزشکیان از همه با سواد تره..
قطعا میدونم که قراره به کی لعنت و نفرین بفرستم، به این احمقها. ولی همینهایی که مخاطب لعن و نفرین منن، فوش میدن به کی؟ آفرین به آقا. به جمهوری اسلامی. که درسته ما هربار، هرباااار وقتی بحث انتخابات میشه، از سر لجِ با شما به یکی رأی میدیم که رَگههایی از برندازی و مخالفت با نظام داشته باشه و این مردم رو بیچاره کنه، ولی هیچوقت ما مقصر نیستیم! از وقتی جوون بودیم و یا حتی جوونی ننه باباهامون، همیشه آدمایی مثل خاتمی و هاشمی و روحانی رو انتخاب کردیم، چون اوناهم مثلِ ما به شما فوش میدادن. خوشمون میومد. حالا مگه مهمه که کشور رو از مسیر پیشرفت صد هزار سال انداختیم عقب؟ مقصر همه چیز تویی جمهوری اسلامی، تویی و رهبرت، نه ما. حالا هم گند زدیم. خودمون بازم اگر انتخابات باشه یکی از همین هارو انتخاب میکنیمها، چون باید باید گند بزنیم. ولی به بچههامون یاد دادیم کلا بشن مخالف نظام. اینطوری آدم راحت تر میتونه غر بزنه و خراب کردن سرنوشت میلیونها آدم رو توجیه کنه.
دارم فکر میکنم که الان آدما، میفهمن رئیسی چیکار داشت میکرد؟ یا همچنان به مسیر بلاهت ادامه میدن؟ یا همچنان حاضر نیستن ببینن؟ دلم برای تو میسوزه رئیسی، دلم برای خودمهم.
ولی فکر میکنم که وقتی اونسر دنیا یه سری آدم دارن با همه وجود و زندگیشون هزینه میدن برای اسلام و مقاومت، حداقل هزینهیِ منم حرص خوردنه دیگه نیست؟