من درحال بیدلیل تبریک گفتنِ تولدِ رندوم ترین آدم دانشگاه به ریحانه.
ولی هرچی فکر میکنم تو دانشگاه ما بچههایِ فنی و انسانی خوشبخت ترینن. فکر کن بعدها تعریف میکنن که ما داشتیم یه جایی مهندسی میخوندیم که مثلا رامبد جوان دعوت میکردن، یا تویِ راهرو نمایشنامهخوانی داشتن، تاتر داشتن، ژوژمان داشتن..
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ولی هرچی فکر میکنم تو دانشگاه ما بچههایِ فنی و انسانی خوشبخت ترینن. فکر کن بعدها تعریف میکنن که ما
ولی از یه سمت دیگه اصلا برای بچههای هنری خوب نیست. دانشگاه ما فضای هنری و رنگی رنگی رشتههایِ هنری رو کم داره. شاید دلیل بزرگش این باشه که به همه رشتههایِ اونجا، صرفا به چشم رسانه نگاه میشه درحالی هر رسانهای ملزومات و روحیات خودش رو میخواد. و شاید دلیل دیگش اینه که بچههای فنی خیلی از بچههای هنری بیشترن و فضای غالب دانشگاه اونسمتیه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
ولی از یه سمت دیگه اصلا برای بچههای هنری خوب نیست. دانشگاه ما فضای هنری و رنگی رنگی رشتههایِ هنری
دلیل این فکرهای امروز، و شاید منشأ ایدههایی که این چند نصفهشب به ذهنم رسید برای دانشگاه، دیدن ویدیوهای دانشگاهِهنر توی اکسپلورم بود. رنگیرنگی بود میدونی؟ فضای دانشگاه ماهم رنگیرنگی هست، ولی نه همیشه. و برای یه لحظه، با همه دلایل برتریای که میدونم دانشگاه خودمون داره برام، گفتم: کاش منم اینجا قبول شده بودم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دلیل این فکرهای امروز، و شاید منشأ ایدههایی که این چند نصفهشب به ذهنم رسید برای دانشگاه، دیدن وید
و شاید اینگونه شد که تغییر فضای دانشگاه شد یکی از دغدغههایِ امسال من. امیدوارم که بتونم برای این دغدغه کاری کنم.
دلم میخواد برگردم به اون لحظهای که یازدهم بچهها توی نمازخونه برای تولدم سوپرایزم کردن. دلم برای احساساتِ خالصانم تنگ شده.
خدایِ مهربونِ من. نمیدونم چیشد که حتی امتحانهایِ کوچولویی هم که ازم میگیری اینقدر برای من سخت شده. ولی بیا محیط امتحان رو عوض کن. مثلا بیا از سالن طبقه دو بریم طبقه یک. بجای امتحان فیزیک، ازم اجتماعی بگیر. لطفا.