هدایت شده از - قرین -
ای خدای پر زورِ من:))
مگه پلنمون با امام رضا همین نبود که هی بخونم تو مبین که خاکم از خستگیها و شکستگیها ( استعاره از نداشتن پول و رها نشدن از کار ) تو بخواه تا به سویت ز هوا سبکتر آیم و بعد جادویی طلبیده شم ؟ امشب میخوام بگم پلن مهمم دیدن زمستون و برف حرمته ، آدمیزاد همیشه همینه انتظار چیزهای نیومده رو میکشه ، پس ای خدای پر زور به امید دیدار زمستان مشهددددد:*)) 🏹
دو روزه دارم بچههایی که برای مصاحبه میان رو توی جایجای دانشگاه میبینم. بعضیهاشون استرس دارن و این مشخصه از چشماشون، یاد خودم میافتم پارسال همین موقعها، دوست داشتم یه سریهاشون رو امروز بغل کنم و بگم که اینقدرایی که فکر میکنی عجیب و سخت نیست. یادم میاد که منم استرس داشتم و چقدر اون لحظه برام مهم بود اینجا بودن، اینجا قبول شدن. چقدر همه چیزِ این ساختمونها برای من جذاب و خواستنی بود. شاید خستگی و شرایط الان باعث شده باشه که یکم از دانشگاه دلگیر باشم، و به نظر بیاد شاید دانشگاه اونقدرم ارزش استرس کشیدن نداشت. ولی حقیقت اینه که اینجا بودن برای من یک روز هدف بوده، یه هدف مهم و کلیدی. ولی حالا که به دست اومده عادی و روزمره شده؟ فقط خواستم امروز به خودم یادآوری کنم که این یه چیز روتین و روزمره نبوده، قسمت بوده که اینجا باشم، هدف بوده و مهمه! مهمه حانیه.
زندگی بی هیجانی دارم. فکر کن پاییزه و هیچ خبرِ جالبی تو زندگی من نیست. تو زندگی اطرافیانم هستا ولی نه، تو زندگی خودم میخوام. واقعا ناراحتکننده است.