من هر هفته درباره دانشگاه به نظر جدید دارم. الان فکر میکنم که شوقم به فعالیتهای گوگولی در دانشگاه داره گند میزنه به درس و دانشگاهم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من هر هفته درباره دانشگاه به نظر جدید دارم. الان فکر میکنم که شوقم به فعالیتهای گوگولی در دانشگاه د
این هفته خیلی خوشحال بودم، ولی عذاب وجدان نخوندن درسام و عقب افتادن از کلاسهام داره درونم رو میخوره.
دلم میخواد گریه کنم. از بیآرتی متنفرم، از آدمهای بیآرتی متنفرم، از اتفاقاتِ بیآرتی متنفرم. از دانشگاه، از آمفی تاتر، از هفته فیلم از همهچیز فی الحال متنفرم.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دلم میخواد گریه کنم. از بیآرتی متنفرم، از آدمهای بیآرتی متنفرم، از اتفاقاتِ بیآرتی متنفرم. از دا
خب فعلا نفرت پراکنی دیگری ندارم. از دانشگاه به بعد رو جدی نگفتم ولی نیاز داشتم ابراز کنم یه جایی.
من اصلا این گزارهای که میگن پسر هنری اوکیه که سیگار بکشه رو نمیفهمم. مثلا پسر هنری داره چه غلط متفاوتی میکنه که بقیه پسرها نمیکنن و به سببش این حق داره سیگار بکشه ولی بقیه نه؟ چرا برای هنریها معمولی و منطقیه و جالبه؟ در هرحالت ناجالبه. اگر ناراحتی پاشو گمشو برو طراحی کن، برو خودتو کتک بزن، برو یکی دیگه رو کتک بزن. سیگار چه کوفت و مرضیه؟
برای همین چیزها از امیدواری میترسم. همین فروپاشیها، همین به پوچی رسیدنها. خدای پُر زور من، به من امید نده.