با هرکسی که روابطمو قوی میکنم، دوباره سر یه اتفاق مهم اعتقادی یا سیاسی، خودِ واقعیشو میزنه تو صورتم. این چه حکمتیه خدا؟
کاش یک فرد موتور دار در زندگی من بود که منو میبرد میدون فلسطین. الان دقیقا الآن.
وعده صادق ۱، بعدش جذاب تر از این بود. رفتیم مدرسه گیس همدیگه رو کشیدیم، فحش دادیم، خندیدیم. حال نداد امروز خیلی زندگی بیهیجانی رو تجربه کردم.
آهنگایی که تویِ تابستون پاک کردم توی پاییز یادم اومدن و حالا ابراز وجود میکنن.
شبی که ساعت ۹ خانواده میگن: دیگه چایی دم نکن. اون شب، شب خوبی نیست. شب فروکش روحی خانواده ماست.