دلم میخواد حافظمو از دست بدم تا یه بار دیگه بتونم کالکشن مارولو با لذت ببینم.
برای هر کسی نمونه کار میفرستم میگه شمارو ذخیره کردیم برای پروژه های بعدی. خب زن مومن، مرد مومن بگو نمونه کارت خوب نیست دیگه این حرفا چیه.
بچه ها خودتون باشید، هیچ چیز مهم تر از این نیست که خودتون باشید. افکار خودتون رو بروز بدید و شبیه خودتون حرف بزنید و عمل کنید.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
•Inktober_ day 6_ Trek•
•Inktober_ day 9_ Sun•
من واقعا نیاز دارم یه نفر از آسمون بیاد زمین و بگه ببین عزیزم، من به ایده تو خیلی فکر کردم، اینجاشو اینطوری کن، اونجاشو اینطوری کن، این قهرمانته، این ضد قهرمانته، این موانع و اوج و فرودته. بساز و ازش لذت ببر. واقعا میخوام گریه کنم.
ته دلم یه ترس هست که شیرینه. در عین اعصاب خورد کننده بودنش، شیرینه و امیدوارم میکنه به زندگی.
عزیزم من خیلی لجباز تر و پرو تر و یه دنده تر و سمج تر و ول نکن تر از اون چیزیم که تو فکرش رو کردی.
صلاح همیشه اون چیزی نیست که من دوست دارم و براش تلاش میکنم. درسته که تلاش و تغییر ایجاد کردن در زندگی لازم و بایده، ولی گاهی هم اینقدر سفت فرمون رو نچسب که اگر خدا هدایتت کرد به یه فرعیِ زشت تا با مسافت کمتری به مقصد برسی، گریه کنی.
یکی از بزرگترین خاطره هایی که طعم شیرینیش هنوز زیر زبونمه، مربوط به پارسال همین وقتاست تقریبا، البته آبان بود. یه شب جمعه، خیلی یهویی با بچه ها، یعنی بچه های خانواده، تصمیم گرفتیم بریم بیرون و حتی نمیدونیم کجا فقط رفتیم. و اون شب خیلس به من خوشگذشت هم بخاطر یهویی بودنش هم بخاطر برنامه ریزی نشده بودنش و هم به خاطر آدما و واقعی بودنشون.