امروز بدترین روزی بود که میتونست همه چیزهای بد پشت هم اتفاق بیفته. با این حال شاید ادامهش بهتر باشه.
یه تعداد کاغذ باید چاپ کنم و در سطح شهر روی در و دیوار بچسبونم با این مضمون که "آقایون محترم، لطفا مشکی نپوشید! اینهمه رنگ، اونارو امتحان کنید، مشکی نپوش برادر من مشکی نپوش."
هرچی بیشتر سمت شب میره و جسمم تو خیابونه و تاریکی شب رو حس میکنه، روح و احساساتِ منم بیشتر سمتِ تاریکی میره.
هدایت شده از • خونه پیشولیا •
امروز فهمیدم آدم وقتی تنها بشه زورشم زیاد میشه...
حانیه خواهش میکنم پولاتو خرج نکن تا وقتی که دِدان تهران کنسرت بذاره، بعدش دیگه اصلا پولی نداری که بخوای خرج کنی و اینطوری راحت تری. باور کن عزیزم.
دو تا دانشجوی کفتر عاشق اینجا باهم جیک جیک میکردن، همزمان هم قند تو دلم آب کردن هم باعث شدن دلم بخواد بالا بیارم کف راهرو. عیش چه معنی میده جلو مجردا اینقدر جیک جیک؟
یاسهاسبزخواهندشد ؛
یه تعداد کاغذ باید چاپ کنم و در سطح شهر روی در و دیوار بچسبونم با این مضمون که "آقایون محترم، لطفا م
و یه سری کاغذ دیگه که " آقایون محترم ریشاتونو نزنید! اونا اسمش روشه 'محاسن'، حُسنه. نگاه کن دوباره ریشات در اومده چقدر خوشگل شدی؟ نزن برادر من شبیه تراکنش نا موفق میشی بدون اونا، ریشاتو نزن."