آیا اصلاً هنوز قادر به خندیدن هستی ؟
می ترسم که خندیدن را در میان این مردمان تلخ کاملاً فراموش کنی .
- نیچه
سالها پیش دنده هایم شکستند . حزن هم همین است ، از بیرون خوب به نظر میرسی ، ولی از درون ، با هر نفس درد میکشی .
- دیوید کسلر
از ته دل میخواستم و آرزو می کردم که خودم را تسلیم خواب فراموشی کنم . .
- صادق هدایت
انسان ها بیشتر اماده تلافی زخم خوردن هایشان هستند تا لطف ، زیرا قدردانی سخت و انتقام ، لذت بخش است .
۴۸قانون قدرت - رابرت گرین
آبـےعزیزمن ؛
بیمار ِ اتاق ِ ۳۷ : داشتم چه میگفتم ؟ بله . من زیبا بودم . این کم عذابی نیست . از شما چه پنهان از
بیمار ِ اتاق ِ ۳۷ حرف هایش تمامی نداشت . انگار که در قفس پرنده ای را گشوده باشی :
از همه اینها حالم به هم میخورد .
مضحک اند ؛ مزخرف و حوصله سربر .
از خودم هم که بارها به عرضتان رسانده ام چقدر بیزارم .
احمقانه ترین چیزها دور هم جمع شده اند و تکرار میشوند .
روزهای لعنتی .
شب های تهوع آور .
من در مقابل آنها چه میکنم ؟
بله من حتی مغزم را هم دور انداخته ام .
مینگرم . داد میزنم . فحش میدهم . رد میشوم .
خدای من چقدر از این کلمه متنفرم اما خسته ام یا شاید خالی .
انگار که نیستی درونم ریشه دوانده .
شاید هم ابلیس است .
نمیدانم .
نمیفهمم چه مرگم شده .
اصلا نمیدانم چه میگویم .
شما هم بروید . برای همه مان بهتر است .