از کلهی سحر تا بوق سگ بیدار است و نمیدانم دنبال چی میگردد.
پدر پرسید: "دنبال چی میگردی؟"
آیدین گفت: "دنبال خودم."
اوایل خیال میکردم حتما یک همزاد دارد که آزارش میدهد. گاه به ذهنم میآمد که اجنه تصرفش کردهاند، اما هیچکدام از این چیزها نبود. دانستم که خودش را آزار میدهد و هی فروتر میرود. همهچیزش وارونه بود. عاشق شدنش هم به آدمیزاد نرفته بود. در تب عشق یک دختر ارمنی موبور میسوخت که اسمش سورمه بود. سالها در یک کارخانهی چوببری کار کرد. هرچه پول درآورد کتاب خرید، و همهاش خیال میکرد شاعر است.
پدر پرسید: "دنبال چه میگردی؟"
گفت:"دنبال خودم."
#سمفونیمردگان
در سایه آفتاب پدر
پدر. گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانهات، کودکیهایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هممعنی، کنار هم چیده شدهاند. یعنی در دائرة المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه السلام است.
#درخشش
پیچیدگی عرفانی
: ... 𝖳︎𝗁︎𝖾 𝗏︎𝗈𝗂𝖼︎𝖾𝗌 𝗂𝗇︎ 𝗆︎𝗒 𝗁︎𝖾𝖺𝖽 𝗐𝗈𝗎𝗅︎𝖽𝗇︎'𝗍 𝗌𝗁︎𝗎𝗍 𝗎𝗉. #bio
:
‹دلنهادمبهِصبوری،کهجزآنچارهندارم؛'
#bio
آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه های مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست
#فروغفرخزاد
#شعر
پیچیدگی عرفانی
: ‹دلنهادمبهِصبوری،کهجزآنچارهندارم؛' #bio
:
I Wanna Be Yours
#bio