پیچیدگی عرفانی
:🕊 نیاز دارم برگردم به زمانی که ساعتها با هم حرف میزدیم میخندیدیم. #bio
:💔
پس بگو چرا هماننده یک مرده ام...تو مرا در قلب و ذهنت کشته ای!
#bio
هدایت شده از طوسی مات
پر شده ام از اشک های یک درد ، صدایم را نمی شنوند ، چشمانم را نمی خوانند و گمان میکنند حالم خوب است!
و آنها ندیدند برای گرمایِ یک زندگی به دست هایم فوت میکنم.
بگذار گمان کنند؛
می نویسم و می دانم در نوشته هایم به دنبالِ نشانه هایی از یک سقوط نمی گردند.
⇦خاکستر زرد
پیچیدگی عرفانی
:💔 پس بگو چرا هماننده یک مرده ام...تو مرا در قلب و ذهنت کشته ای! #bio
:
𝖺 𝗀𝖺𝗏𝖾 𝗆𝗒 𝗅𝗂𝖿𝖾 𝖿𝗈𝗋 𝗒𝗈𝗎.
جانم را برای تو دادم
#bio
یکی از عجیبترین حسها، اونجاییه که پیش خودت فکرمیکنی چقد دلم برای این لحظه تنگ میشه درحالی ک هنوز تموم نشده.
#حرفَک
هیچ کس اندوهی را از دلم درنیاورد؛ من همیشه تک و تنها در گوشه کناری، همه را بخشیدم.
#متنَک
کاش میتونستم برای یک نفر کل داستانو تعریف کنم و بگم که چرا من به این روز افتادم.
#متنَک
عشق حسی است مبهم
که در وصال من نیست
و آنگه
آن منم در فراق و حسرت دیدار تو.
#متنَک