و وضعیت بدتر هم اینه که اونها فکر می‌کنن تو کوری و خودشون بینا

ظرفیت آدم‌ها برای «از دست دادن» نامحدود نیست. یک روز به خودت می‌گویی: «انگار ظرفیت من تمام شده است». #ابراهیم_سلطانی

شب است که آدم را اندوهگین می‌کند، یا آدم است که برای اندوهگین شدن، شب را انتظار می‌کشد؟ #ازدمیر_آصف

شام، 1900 از مارسل رایدر #هنر

‏«شاهی عزیز، من همیشه فکر کرده‌ام روزی خواهد رسید که من قرار بگیرم، در سر جایم باشم. و آن‌وقت خواهم توانست روشن باشم. دقیق باشم و بستگی خودم را با دوستان به آن نهایت دلپذیر و کمیاب برسانم. اما همیشه رابطه‌‌ی من با حوالی خودم نازک بوده است...» #سهراب_سپهری نامه به #ابراهیم_گلستان

تو تغییر نور را در آسمان تماشا می‌کنی من چشم‌های تو را. #اولگا_بروماس

تا از تو جدا شده است آغوش مرا از گریه کسی ندیده خاموش مرا #مولانا

از زندگی‌ام که باخبری، هنوز همان است که بود؛ دوست داشتنِ تو. #پابلو_نرودا

#anime #movie

و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می‌دهم، به این امیدِ نور کم‌سویی که در دوردست‌ها می‌درخشد. #اولگا_کنیپر نامه به #آنتوان_چخوف #درخشش

جزئیات زندگی روزمره‌ات را بنویس و برایم بفرست. دوست دارم آن‌ها را بدانم، حتی بی‌اهمیت‌‌ترین‌هایش را. #ژان_پل_سارتر

دست به بند می‌دهم گر تو اسیر می‌بری #سعدی