در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم
بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
ای خضر جنون! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم
#شفیعیکدکنی
#شعر
کسانی که در خود احساس حقارت می کنند به دیگران رحم می کنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می کشند و می خواهند با دیگران هم دردی کنند. کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است.
#نیچه
آیا خدا نمیگوید که ما به شما از رگ گردنتان نزدیکتریم؟ خدا فرسنگها دورتر بر یک تخت تکیه نداده که! او همیشه و همهجا درون همهی ماست. بههمین خاطر هرگز ما را ترک نمیکند.
#ملتعشق
آﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ
ﺑﺎ ﺍﺑﺮﻫﺎﯾﯽ ﺗﯿﺮﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺩﯾﺪﻩ اﻡ
ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮ ﺍﯼ ﺑﺮﮒ!
ﺩﺭ ﺍﻓﻖ ﺍﯾﻦ ﺷﺒﮕﯿﺮﺍﻥ
ﮐﺎﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ
ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ
ﭘﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﯾﺎﺭ ﺯﻧﺪﺍنیست؟؟
#شفیعیکدکنی
#شعر