0:00 برای معشوقه آفتاب‌گردان بوی آبنبات ترش رو می‌شنوی؟ آخه اینجا یک مغازه آبنبات فروشیه! روکش‌های رنگی رنگی و نازکِ روی آبنبات‌ها و بلوز بافتنیِ نارنجی رنگ آبنبات فروش. بعضی مواقع کتابای موردعلاقش رو بهت قرض میده تا تو هم بخونی.

0:00 برای سبز تر از سبز اینجا شهر شادیه دوتا رنگین کمون همیشه توی آسمونش هست و بوی سبزه‌های چمن رو میده جایی که همیشه از حس خوب سبقت می‌گیری چون آدم خیلی باحالی اونجاست و روی دروازه شهر نوشته شده: "لطفاً با لبخند وارد شوید"

0:00 برای روزمرگی من به کانون "دانش‌آموزان ِ بدخواب" خوش‌آمدید. مشکلی نیست اگر شب‌ها نمی‌خوابید. ورود به اینجا رایگان است و شما میتوانید در کمال آرامش دروس مورد نظر را مطالعه کنید. ساعت ورود : از ۲ بامداد تا ۶ صبح

0:00 برای Epobangpo² یک خونه که البته جایگاه یک کلوپ برای نوجوانان رو داره. به جای لوستر رقص نور گذاشته شده و چند تا بطری نوشابه کنار قرص‌های نعنایی روی مبل راحتی و چیپسای ریخته شده کف زمین آشکار می‌کنه که داستان توی این خونه چیه.

0:14 برای دفترچه یادداشت به انجمن داستایوفسکیانِ دیوانه‌وار خوش اومدین. یک انجمن که تعصب خاصی روی یک نویسنده روسی داره کمی هم تاریکِ (هر چند برعکس مدیر انجمن😂!)

0:00 برای آنه شرلی با موهای مشکی اینجا؟ یه خواربارفروشی کوچولوعه هر چیزی که فکر کنی و بخوای بخری اینجا هست؛ از طرح و مدل لباس گرفته تا گریه های زشت و.. فقط مواظب باش گم نشی!

0:00 برای یاشیل یک مکان که بتونی هرچیزی که جنبه معنوی داشته باشه رو حس کنی؟ اینجا یک باغ با سبزه‌های کوتاه و پر از گل‌های ظریفه که گوشه و کنارش پخش شده و با کمی چاشنی امید..

1:20 برای samin's not اتاق شادی یک اتاق پر از بادکنک و کاغذ رنگی.. صاحب اتاق خوره فیلمه و برای همین روی دیوار پوستر فیلم‌هایی رو میبینی که متناقض تم اتاقه و همین تفاوت‌ها جالبش کرده.

0:00 0:59 برای بِ‌رکه. اداره پستی که در نزدیکی یک ساحل قرار داره. گاهی اوقات آدمایی که سواد ندارن میان پیشت و تو نامه‌هاشون می‌خونی. مثل چند روز پیش که نامه دختری رو برای مادرش خوندی.گاهی هم امواج دریا با خوندن نامه‌هات هم‌نوا میشن و موسیقی رو می‌سازن‌.

0:44 برای "انجمنِ مخفی دیوانه‌ها" شمشیرها از جنس عشق‌های دروغین و در مقابل اراده‌ای از جنس غم و دردِ تبدیل شده به خشم و غضب.. پیروز این میدان جنگ کیست؟

0:34 برای کالیگو دفتر شعرِ شاعری که سپید می‌سرایید. دفتر شعر هم مکانه؛ مکانی برای حرف‌ها، گفته‌ها، گلایه‌ها و احساسات صادقانه. مگه نه؟

برای جامانده یک کتابخونه که توی هر قفسه موضوعات مختلف چیده شده و روی دیوارهای کتابخونه عکسایی که مربوط به موضوعات هست و خودش گرفته رو توی قاب گذاشته.