➪•⸤•حالم و ذاتت یه ارتباط مستقیم دارن با هم):🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
➪•°دوری از خدا غربت است
گرچه همه مردم وطنت باشند...(:🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
تو نظر کن به دلم حال دلم خوب شود
حال و احوال گدایت به خدا جالب نیست🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
بسیجۍبودنعشقمیخواد!
ماجانمیدیمبراےاینانقلاب
خستگیهمتوڪٰاࢪمونمعنانداره!..
یازهرا''🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولد🎂
─── · · · ☽︎ · · · ───
🧠🤍
🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
#بگراند💙👖
─── · · · ☽︎ · · · ───
🧢🤍
🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
الهیکهتوتاریکترینلحظات،نور وارد زندگیتونبشه . .
#شبتـونپرازعینشـینقـٰآف♥️🌚( :
🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تم_ایتا 🌱
🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
#تم_ایتا 🌱 🐾 ((+_+))@Sadatmolaali❤
قول همیشگی
یه تم
با مداحی
Hossein Pooyanfar - Az bacheghi Shadi (128).mp3
10.18M
#محمد حسین پویانفر
دلم شکسته
-خـۅآستمبھتیـٰآدآۅر؎ڪُنم
ادآمھبدھتۅبھاندازھڪـٰآفۍخـۅبهَستۍ...!:)
‹ 📻🌿⸾⸾ #انگـیزشۍ ›
𝐉𝐎𝐈𝐍🤍‹
@Soeud_313
⊰⊹•••••❖•••••⊹⊱
مَاوَدَّعَكَرَبُّكَوَمَاقَلَىٰ . .🕊♥️؛
-خـدآےعشقتـوبود؎؛کتـٰآبعشقغـزلشد
بیـٰآقبـولکنـممـن؛خـودمپیـَمبرےاترا...!:)
‹ 🌧💙⸾⸾ #ست_گـراف ›
𝐉𝐎𝐈𝐍🤍‹
@Soeud_313
⊰⊹•••••❖•••••⊹⊱
مَاوَدَّعَكَرَبُّكَوَمَاقَلَىٰ . .🕊♥️؛
مــــــنازلیلۍومجنـون
دࢪسِعشقمࢪانمۍگیࢪم
کہباشــــدحضـࢪٺِزهࢪا
هنــوزملیـلۍِحـیـدࢪ؏:)
#عآشقآنھ_مذهبی
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
‹🤎⃟🎻⸾⸾@sajad110j
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋☀️🦋
🦋☀️🦋☀️
🦋☀️🦋
🦋☀️
🦋
#ࢪمان√
🌸دختࢪعموۍچآدࢪۍمن!🌸
#به_قلم_بانو ❄️
#قسمت2
#یاس
دستاشو توی جیب کاپشن ش کرد و ریلکس گفت:
- ۵ دقیقه وقت داری چمدون ببندی عزیزم.
خدایا این از کجا اومد سر راه من؟
بعید نبود واقعا دست و پامو ببنده و ببرتم.
با خشم وایسادم که خودش فهمید و رفت بیرون .
سریع وسایل مو توی چمدون چیدم و بیرون زدم نگاهشو از گوشی ش گرفت و گفت:
- بده بهم چمدون رو.
نمی خوادی گفتم که دستش اومد سمت چمدون من سریع ولش کردم دستم به دست ش نخوره.
نگاهی بهم کرد و چمدون و برداشت.
در ها رو قفل کردم گاز و قطع کردم.
خواستم برم عقب بشینم که گفت:
- راننده ات نیستم که بیا جلو بشین بیینم.
نفس مو با شدت بیرون دادم و ایت الکرسی زیر لب خوندم ارامش بگیرم.
با سرعت سرسام اوری راه افتاد.
به شدت از سرعت بدم می یومد ولی این خیلی ریلکس بود.
نتونستم طاقت بیارم و گفتم:
- اروم تر برید.
نگاهی بهم انداخت با خنده و مسخرگی گفت:
- اخی ترسیدی؟
جواب شو ندادم و سرعت شو کم کرد.
ظبط و روشن کرد که اهنگ رپ ماشین و پر کرد.
متنفر بودم از این اهنگا و هر اهنگ دیگه ای! فقط مداحی دوست داشتم و مولودی و نماهنگ.
خیلی داشت بد و بیراه می گفت منم فلش و در اوردم و فلش خودمو گذاشتم که پاشا وارفته گفت:
- این چیه؟ مگه بابات مرده؟
اخمی کردم و گفتم:
- چه ربطی داشت؟
فلش و کشید انداخت تو بغلم و دوباره فلش خودشو زد و صداشو زیاد کرد.
منم فلش و کشیدم از پنجره انداختم بیرون .
نگاه خیره اشو روی خودم حس می کردم.
نگاهشو بلاخره از روم برداشت و گفت:
- باشه مادمازل باشه!
پشت چراغ قرمز مونده بودیم و به بیرون داشتم نگاه می کردم و نمی دونستم چجوری از دست این خلاص بشم؟ بریم اونجا مطمعنن امشب که منو گیراوردن رسما زن ش می کنن!
که شیشه سمت من رفت بالا.
چیکار به شیشه داشت؟
دوباره دادم پایین که داد بالا و خواستم بدم پایین که گفت:
- بسه دیگه اون بی ناموس ها دارن نگاهت می کنن بزار لامصب بالا بمونه!
نگآه کردم یه ماشین مدل بالا که چند تا پسر توش بود و زل زده بودم به این ماشین.
اصلا متوجه شون نشده بودم.
تا حرکت کردیم خودش شیشه مو داد پایین منم از لج کشیدم بالا.