🇮🇷🔅بَُّْسَُّْمَُّْ اَُّْلَُّْلَُّْهَُّْ اَُّْلَُّْرَُّْحَُّْمَُّْنَُّْ اَُّْلَُّْرَُّْحَُّْیَُّْمَُّْ🔅🇮🇷
°💚°
∞بْسْمْ رْبْ اْلْشْهْدْاْ وْ اْلْصْدْیْقْیْنْ∞
°°°°°°°°°°شروع رمان↯
°•❣**جبهہ عاشقی**❣•°
#خلاصه]⇩
این رمان راجب عشق دو نفر در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق هست!
زینب دختر 18 ساله ای که عاشق فرمانده پایگاه دو روستاست به اسم کمیل!
کمیل هم بی نهایت عاشق زینب هست.
پدر زینب علی خان کدخدای روستاست و طبق سنت روستا باید با پسر عموش یه دختر ازدواج کنه و زینب هیچ علاقه ای به سهند پسر عموش نداره!کمیل بار ها از علی خان درخواست کرده اجازه خاستگاری بده ولی اون قبول نکرده!
زینب و کمیل تمام3 سال پنهانی همو می بنین و حرف می زنن و کمیل بهش تیراندازی و کار های رزمی یاد می ده و اما وقتی می رسه که کمیل می ره جبهه و به خاطر اینکه زینب بی تابی نکنه بهش نمی گه!و همون شب سهند میاد خاستگاری زینب که می بینه دارن از عشق ش جداش می کنن شبونه لباس نظامی می پوشه و قاطی رزمندگان می ره جبهه دنبال کمیل می گرده و .....
پایان خوش🌹
تمام اتفاقات در این رمان صحت ندارد و فقط رمان و تخیالات است
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎بعد از دیدن این کلیپ 30ثانیه چشمات رو ببند و به این فکرکن که یه روزی این مهمانی نیز تمام می شود و ما می مانیم و اعمال خودمان.🤔
#محاسبه_نفس
طورۍزندگۍکنڪهوقتۍبهتگفتن
الهۍخدایڪۍمثلخودتروبهٺبده.
راحتبتونۍآمین بگی... :)❤️💍
#ازدواج
#عاشقانههایحلال
.
🧸✨️•⃟• •✾⸽@Sadatmolaali🧸✨️
آدمیزاد است دیگر، دوست دارد دق کند
گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند :)⊹. ִ🐾
((+_+))@Sadatmolaali❤