eitaa logo
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
4.7هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
143 فایل
بِسم‌اللّٰھ‹💙- همھ‌چےاز¹⁴⁰².².¹⁷شࢪو؏‌شد- نادم؟#پشیمون اینجا؟همہ‌چۍداࢪیم‌بستگے‌داࢪه‌توچۍ‌‌بخاۍ من؟!دختࢪدهہ‌هشتاد؎:) ڪپۍ؟!حلال‌فلذآڪُل‌ڪانال‌ڪپۍنشه! احوالاتمون: @nadem313 -وقف‌حضࢪت‌حجت؛ جان‌دل‌بگو:)!https://daigo.ir/secret/39278486 حࢪفات‌اینجاست @nadem007
مشاهده در ایتا
دانلود
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
تموم شدد
وسلام علیکم ورحمت الله
🇮🇷🔅بَُّْسَُّْمَُّْ اَُّْلَُّْلَُّْهَُّْ اَُّْلَُّْرَُّْحَُّْمَُّْنَُّْ اَُّْلَُّْرَُّْحَُّْیَُّْمَُّْ🔅🇮🇷 °💚° ∞بْسْمْ رْبْ اْلْشْهْدْاْ وْ اْلْصْدْیْقْیْنْ∞ °°°°°°°°°°شروع رمان↯ °•❣**جبهہ عاشقی**❣•° ]⇩ این رمان راجب عشق دو نفر در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق هست! زینب دختر 18 ساله ای که عاشق فرمانده پایگاه دو روستاست به اسم کمیل! کمیل هم بی نهایت عاشق زینب هست. پدر زینب علی خان کدخدای روستاست و طبق سنت روستا باید با پسر عموش یه دختر ازدواج کنه و زینب هیچ علاقه ای به سهند پسر عموش نداره!کمیل بار ها از علی خان درخواست کرده اجازه خاستگاری بده ولی اون قبول نکرده! زینب و کمیل تمام3 سال پنهانی همو می بنین و حرف می زنن و کمیل بهش تیراندازی و کار های رزمی یاد می ده و اما وقتی می رسه که کمیل می ره جبهه و به خاطر اینکه زینب بی تابی نکنه بهش نمی گه!و همون شب سهند میاد خاستگاری زینب که می بینه دارن از عشق ش جداش می کنن شبونه لباس نظامی می پوشه و قاطی رزمندگان می ره جبهه دنبال کمیل می گرده و ..... پایان خوش🌹 تمام اتفاقات در این رمان صحت ندارد و فقط رمان و تخیالات است
محمد حسیننننن بهترن مداح منننن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎بعد از دیدن این کلیپ 30ثانیه چشمات رو ببند و به این فکرکن که یه روزی این مهمانی نیز تمام می شود و ما می مانیم و اعمال خودمان.🤔
طورۍزندگۍکن‌ڪه‌وقتۍبهت‌گفتن الهۍخدایڪۍمثل‌خودت‌روبهٺ‌بده. راحت‌بتونۍآمین بگی... :)❤️💍 . 🧸✨️•⃟• •✾⸽@Sadatmolaali🧸✨️
آدمیزاد است دیگر، دوست دارد دق کند گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند :)⊹. ִ🐾 ((+_+))@Sadatmolaali