مانند شیشهای که خریدار سنگ بود
این دل شکستنِ تو برایم قشنگ بود...
خوشبخت آن دلی ڪہ براے تـو میپتد
خوشبخت آن دلی ڪہ براے تـو تنگ بود...
تو: یـڪ جهانِ تازه پر از صلح و دوستی
من: ڪشوری ڪہ با همہ در حال جنگ بــود...
با من هر آن چہ از تو بہ جا ماند، نـام بود
از من هر آن چہ بی تو بـہ جا ماند، ننـگ بود...
پایین نشستهام که تو بالانشین شوی؛
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود:)!