« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
وسط حجره گاه گاه افتاد
نفسش در شماره، آه افتاد
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
ناگه از درد تشنگی برخاست
سمت در، نا امید راه افتاد
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
رو زد و آب، نه نمی دادند!
به کنیزان چو کار شاه افتاد
« نــٰادِم | ɴᴀᴅᴇᴍ »
نه کمی رقص و هلهله کم شد
نه به جان دادنش نگاه افتاد