eitaa logo
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
1.7هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
903 ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌نگاھَش !♥🔗 ⌝ڪُلناقاسمڪ یا #خـٰامنہ‌ایۍ🇮🇷✊🏻⌞ شروع‌ـمون ↶ ⁰⁷'⁰⁸'¹⁴⁰¹ پایان‌مون ↶ ان‌شاالله شهادت ‹ #کپی؟ حلاله‌مشتی:) › خادم‌↓ @Eafkhami313 تبادلات↓ @Ea3796 - وقفِ آقایِ ۱۲۸ و مولامون حضرتِ ۳۱۳ -
مشاهده در ایتا
دانلود
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم🌱 اعراف ۱۷۹ 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
- 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
‌و لا تُحوِجنا و لا تُفقِرنا إلی أحَدٍ سِواك ؛ - ‌مارا به کسی جز خودت نیازمند مکن ! 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
🖤✨..!'
در‌میان‌ِسیل‌ِغم‌هاغم‌دِی‌راچه‌کنیم..💔!' _حاجی‌جان🥺💔!' 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
#قصــہ‌_دلبــرے #قسمت_پنجاه_و_ششم درمجالسی که می رفتیم و او نبود ، باز دلتنگی خودش را داشت..💔 به
آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما زخم زبان ها را نه ..💔 زخم زبان به این زودی ها تسکین پیدا نمی کند. برای همین افتاد به ولخرجی های بیجا و الکی .. فکر می کرد با این کارها نگاهم مثبت می شود‌. وضعیت مالی اش اجازه نمی داد ، ولی می رفت کیف و کفش مارک دار و لباس های یکدست برام می خرید ، اما فایده ای نداشت.. خیلی بله قربان گو شده بود😐 می دانست که من باهیچ کدام از این ها قرار نیست تسلیم شوم.. دیدم دست بردارنیست ، فکری کردم وگفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند... خیلی بالا پایین کردم ، فهمیدم نمی تواند به این سادگی ها به دلیل موقعیت شغلی اش سفر خارجی برود. خیلی که پاپی شد ، گفتم:((به شرطی که من رو ببری کربلا!))☺️ شاید خودش هم باورش نمی شد محل کارش اجازه بدهند ، اما آن قدر رفت وامد که بلاخره ویزا گرفت. مدتی باهم خوش بودیم. باهم نشستیم از مفاتیح ، آداب زیارت کربلا را دراوردیم. دفعه اولم بود می رفتم کربلا😍 خودش قبلا رفته بود. آنجا خوردن گوشت را مراعات می کرد ونمی خورد. بیشتر با ماست سالادوبرنج واین ها خودش را سیر می کرد. تبرکی های سنگ حرم را خریدیم.❤️ برخلاف مکه ، نه رفتیم بازار و نه خرید .. وقت نداشتیم و حیف مان می امد برای بازار وقت بگذاریم . می گفت:((حاج منصور گفته توی کربلا خرید نکنید.اگه خواستین برین نجف!)) از طرفی هم می گفت: ((اکثر این اجناس تهران هم پیدا می شه ، چرا بارمون رو سنگین کنیم؟)) حتی مشهد هم که می رفتیم ، تنها چیزی که دوست داشت بخریم ، انگشتر و عطر بود. زرشک و زعفران هم می آمد تهران می خرید. 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
#قصــہ‌_دلبــرے #قسمت_پنجاه_و_هفتم آدم می تواند زخم ها و جراحی ها را تحمل کندرچون خوب می شود ، اما
همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم😍 زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت ... زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل. هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم .. در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش.. هم مداح بود هم پاسدار! مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود .. می خواست دو نفری باهم باشیم . می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره!»💛 قسمت شد خادم حرم حضرت عباس علیه السلام فیش غذا به ما داد .. خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت 😍 با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود . میدانستم چقدر منتظر است... مأموریت بود . زنگ که زدم بهش گفتم ، ذوق کرد . میخندید 😅 وسط صحبت قطع شد .. فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده . دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم!»✨ این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید 😉 خیلی انتظارش را می کشید.. در ماموریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح ‌‌. در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتر... از نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم .. دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم . خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم تا اسمش میامد هوس می کردم. 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
#قصــہ‌_دلبــرے #قسمت_پنجاه_و_هشتم همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بم
پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! » اما محمدحسین برایم می خرید.. داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!» لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت : « زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂 نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم . وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد 🙃 برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد . پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم. بعضی را خودش تنهایی می خواند 😂 زیاد تربت به خوردم میداد. به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها.. خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!» اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود . به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد . گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! » می گفت : « اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! »😁 با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم . راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر.. سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع)💔 زایمانم در بیمارستان خصوصی بود .. لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق . به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند.. برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت😂 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
با هر نفسم حسین گفتم اما با هر تپش قلب حسن میگویم:)💚 ¹¹⁸ 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
+صرفاً‌جهت‌زیبایی😍🤍 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
روزگار پر از فتنه ای بر مردم خواهد شد که جز به کتاب هایشان انس و آرامش نگیرند :))) | امام صادق ع |   𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
مشهـد،حرم، ورودۍبـٰاب‌الـجوادتان ؛ آقـٖاعجـیب‌دلم‌گـرفته‌بـرایتان.💔':)) 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
هیچ عملی نزد خداوند ، محبوب تر از نماز نیست ؛ پس هیچ کار دنیایی شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد . ـ‌مولا‌علی؏
مفید باشید برای امامتون،دینتون، جامعتون، مردمتون،اطرافیانتون ؛ این شخصیت ِبارز یک انقلابی ِاصیل است:(🌱 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
_
عشق ِتو ازل ِمن است و من با روی خمار کننده‌ی ضریحت زندم یل ِقتال العرب . 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
ازشھیدان‌بطلب‌آنچه‌تمناداری . . بخدا‌کارگشاۍهردل‌سوخته‌اند:) 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
چه‌ بسا‌ گمراهانی‌ که‌ لیاقتِ‌ شهادت‌ پیدا‌ کردند ؛ و‌ چه‌ بسا مدعیانی که‌ غرقِ‌ در‌ معصیت‌ شدند . . ! 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
غدیری ام ، سقیفه ای نیستم در پی هر خلیفه ای نیستم خورده گره بند دلم باعلی غیر علی با دگری نیستم..♥️✨ 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
"و تو شهید شدی که به همه عالم بگویی شهادت مرد و زن ندارد فقط باید خدا عاشقت بشود!" 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
دل‌ماتنـگ‌رخ‌ٺـوسـٺ‌عݪـمدار سِیِّدعـݪۍ(:💔 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
شهیده زهرا سالاری: ما چه کردیم آیا خواستیم و مهدی نیامد آيا بخاطر او دست از گناه برداشتیم؟💚 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
- به‌یاد ممنوعه‌ترین چهره‌ی اینستاگرام:) 𝐣𝐨𝐢𝐧🤍⤦ @Namira_org