eitaa logo
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
1.7هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
905 ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌نگاھَش !♥🔗 ⌝ڪُلناقاسمڪ یا #خـٰامنہ‌ایۍ🇮🇷✊🏻⌞ شروع‌ـمون ↶ ⁰⁷'⁰⁸'¹⁴⁰¹ پایان‌مون ↶ ان‌شاالله شهادت ‹ #کپی؟ حلاله‌مشتی:) › خادم‌↓ @Eafkhami313 تبادلات↓ @Ea3796 - وقفِ آقایِ ۱۲۸ و مولامون حضرتِ ۳۱۳ -
مشاهده در ایتا
دانلود
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
:-)!
پشت دیوار بلند زندگی مانده‌ایم چشم انتظار یڪ خبر یک انا المهدی بگو یا بن الحسن تا فرو ریزد حصار درد و غم...💚 『 اَلهم‌عجل‌لولیک‌الفرج』
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
__
مـا‌دیگـه‌طرفـدار‌خامنـه‌ای‌نیستـیم! فـدائیِ‌او‌هستـیم.. +سیـد‌مصطفـی‌موسـوی
میگن‌کہ ‌استغفارخیلۍخوبھ.. حتۍاگہ‌بہ‌خیال‌ِ خودت‌ ... گناهۍرو مرتکب‌نشده‌باشے استغفارکن؛دلتو‌جلا‌میده..🌱
میگفت: بـرای آنچـه کـه اعـتقاد دارید ایسـتادگـی کنیـد حـتی اگــر هزیـنه‌اش تنـها ایستـادن بـاشـد./:
『𝑵𝒂𝒎𝒊𝒓𝒂|🇵🇸🇮🇷』
  •●❥  ❥●• #قسمت_ششم افشین به من علاقه مند شده بود،چند باری بهم گفت.حتی اگه نمیگفتم با اون همه قربو
  •●❥  ❥●• روز به روز از کیوان فاصله میگرفتم و به افشین نزدیکتر میشدم.. چند وقت بعد افشین دوباره ابراز علاقه کرد؛توقع داشت منم هم متقابلا اینکارو انجام بدم!!! نمیدونم چرا،اما اینبار ترسی وجودم روفراگرفت.. ترسیدم از این دوستت دارم های تایپ شده توی صفحه ی گوشی.. ترسیدم از اینکه دلم بی هوا بلرزه... ترسیدم از اینکه کسی بهم میگه دوستت دارم که نامحرمه و همسرم نیست!!! ترسیدم و لرزیدم... تمام تنم می لرزید... تا ساعات ها جواب افشین رو ندادم اون مدام پیام میفرستاد اما من گوشه خونه کز کرده بودم و زل زده بودم به نقطه ای نامعلوم... حس کردم سقوط کردم سقوط آزاد.. اما چطور نفهمیده بودم؟! تمام مکالمه روزای اول یادم بود همش گفته بودم درست نیست! یعنی چی درد و دل.. من همسر دارم!! وای من همسر د ا ر م😢 به اسم همسر که رسیدم بغضم ترکید های های گریه کردم😭 انقدر گریه کردم تا کمی آروم شدم توی آینه خودمو نگاه کردم،چشمام قرمز شده بود همش تو فکر بودم شب کیوان منو با این چشمهابینه،چی بهم میگه... به افشین گفتم اگر یه کلمه دیگه حرف از علاقه بزنه؛دیگه تو اینستا نمی مونم بزور قبول کرد! میخواستم همون شب از دنیای مجازی بیام بیرون.. اما وابستگی کار دستم داده بود!!! سخت بود یهو از کسی که 3ماه تمام برا دردودلام وقت گذاشته بود و گاهی کمکم کرده بود دل کند! مثل معتادی شده بودم که هی میگفتم از فردا، از فردا دیگه ترک میکنم آروم آروم روزای چت کردنمون رو کم کردم؛بعدش تایم چت ها رو.. دیگه استرس و اضطراب سراغم نمی اومد.. ترس چک شدن گوشیمو نداشتم.. حس میکردم یه پرنده ام.. پرنده ای که از قفس آزاد شده.. ادامه دارد...
مداحی ناب🌸❤️👆🏻
روزی که حرف از رفتن و راهی شدنش پیش اومد ، مخالفتی نکردم ! چون نمیخواستم که شرمنده اهل بیت بشم😔 همیشه با خودم می‌گفتم که اگر روز عاشورا و زمان امام حسین (ع) بودم ایشون رو یاری میکردم روزی که آقا محمد از رفتن صحبت کرد ، روز امتحان من بود! باید ثابت می‌کردم که چقدر به اعتقاداتم پایبندم من همسرم رو با جون و دل و با دست‌های خودم برای دفاع از اسلام و دفاع از عقیله بنے‌هاشم راهی سوریه کردم💔 محمد قرار بود ساعت ۸ روز ۱۵ دی ماه سال ۹۴ راهی بشه ؛ اما ساعت ۵ عصر بود که باهاش تماس گرفتن و هماهنگی لازم انجام شد . چون عجله‌ای شد ، من همه وسایلش روخیلی سریع حاضر کردم و آقا محمد مشغول بازی با حلما شد😇 خانواده‌هامون اومده بودن برای بدرقه محمد تو حیاط با همه خداحافظے کرد... حلما رو در آغوش گرفت و مرتب مے‌بوسید منو صدا کرد و با هم آخرین عکس یادگاریمون رو انداختیم🙂💚 بعد دستام رو گرفت و گفت: حواست به همه چی باشه...❤️ همسرشهیدمحمداینانلو