آن یتیمـان کـه به خرمــای عـــــلی سیـر شدنـد؛
پـای گـودال رسیـدند همگـی شــــیر شدنـد....
ذهنم؛ ابرِ ورم کردهیِ روضههایِ مجسمِ، میخواد بباره بیهوا، پراکنده، ویران کننده
یهو اشعاری به سراغم میان که عین دشنه قلب رو میشکافه
مثل همین حالا
مثل این ابیاتِ کشنده؛
پيرمردان ناتوان حتّی
با عصا مي زدند بر بدنت
همه را سياه مي ديدی
به فدای نفس نفس زدنت...
NASTOH ART|نستوهآرت
#محرم|#امام_حسین|#یا_ابا_عبدالله ,@NASTOH_ART
السلامعلیالشفاهالذابلات
سلام بر آن لبهای خشکیدهات آقا جان...
- گفتندنیستازشبِیلدادرازتر؛
- پیداستکهشامغریبانندیدهاند...
#محرم|#امام_حسین|#یا_ابا_عبدالله
,@NASTOH_ART
با احتیاط بخونید!:)
#تمامشد.
زندگی مسلم رو میگویم.
خستگی راه کاروان را میگویم.
آرزوی دامادی پسران زینب را میگویم.
دیدن قد و بالای علی اکبر را میگویم.
دیدن رخ امانتی حسن را میگویم.
شوق اب اوردن عمو عباس را میگویم.
لالایی خواندن رباب برای گل پسرش را میگویم.
تن سالم حسین را میگویم.
آرامش خیمه را می گویم.
شیرین زبانی رقیه را میگویم.
جوانی زینب را میگویم.
#شروعشد.
آتش زدن خیمه را میگویم.
اسیری زنان را میگویم.
جای انگشتر روی صورت سوگلی حسین را میگویم.
راه رفتن روی خار مغیلان را میگویم.
سرمای شب های بیابان را میگویم
اشک های بی پایان را میگویم
بی تابی کودکان را میگویم
کبودی تن زنان را میگویم
سر های روی نیزه را میگویم
انتظار قتلگاه رو میگویم
پیری زینب را میگویم...
NASTOH ART|نستوهآرت
#محرم|#امام_حسین|#یا_ابا_عبدالله ,@NASTOH_ART
بیپنآهکهشدیصدایشکـن.
اوحسـین"وِترَالمَوتور"است؛
میداندتکوتنهاشدنیعنیچه
ودرآغوشتمیگیرد:)