eitaa logo
(✌️تاظهور✌️) ‌‌‌‌‌‌‌‌
4.6هزار دنبال‌کننده
58.6هزار عکس
53.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
https://eitaa.com/joinchat/3122724864Cdeade52bf9 (لینک مادرتلگرام) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://کانال.شهیدنوری https://t.me/Noori82325 #یازهرای_مرضیه #حضرت_زهرا #زهرا #مادر #ایام_فاطمیه #فاطمیه #عزاداری #فاطمه_الزهرا #حضرت_فاطمه #فاطمه_پاره_تن_من_است_هرآنكس_كه.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار 🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام *قسمت سی و نهم* پیک نادر بهمراه ده نفر سوار بسوی دهلی حرکت کردند ، آنها هنگامی که به جلال آباد رسیدند فرماندار جلال اباد آنها را احضار کرد ، وی هنگامی که متوجه شد آنها با نامه نادر بسوی دهلی حرکت می کنند آنها را از رفتن به دهلی برحذر داشت و گفت رفتن شما به دهلی ، هرگز به صلاح تان نیست زیرا محمدشاه گورکانی بشدت خشمگین است و چنانچه در حال حاضر نزد وی بروید بعید است جان سالم بدر ببرید ، ضمن اینکه در حال حاضر ، گروه فراوانی از افغانها و ایرانی های ساکن هند نیز در خطر است و هر لحظه ممکن است دچار خشم پادشاه شوند ، فرمانده سواران نادر به فرماندار جلال آباد گفت ما هیچ واهمه ای از پادشاه هندوستان نداریم و محال است بدون ابلاغ نامه سرورمان نادر به محمد شاه بازگردیم ، فرماندار جلال آباد خشمگین شد و به آنان گفت ، من بشما دستور میدهم همین حالا بازگردید ، پیک نادر در جواب فرماندار گفت ، محال است بدون انجام ماموریت خود بازگردیم و سپس بدون اینکه منتظر عکس العمل فرماندار جلال آباد بشود ، از نزد وی بیرون آمد و بسوی دهلی رهسپار شد در میان اطرافیان فرماندار جلال آباد ، یک افغانی فراری بنام میرعباس که بعلت یاغیگری و هجوم های گاه و بیگاه به مرزهای ایران ، تحت تعقیب نیروهای حکومتی ایران بود حضور داشت ، وی برای خوش خدمتی به فرماندار و حکومت هند با پنجاه نفر از یاران خود ، راه را بر پیک نادر و سواران همراه وی بسته و تحت عنوان خیرخواهی آنان را از رفتن به دهلی برحذر داشت و سپس با جلب اطمینان آنها ، ناگهان بسوی آنان حمله ور و تمامی آنان را دستگیر و پس از آن با دستان بسته ، پس از شکنجه های وحشیانه ، بطرز فجیعی پیک و ده نفر سواران همراه را به قتل رسانیده و سر از بدن آنها جدا و بر نیزه زده و به پایکوبی پرداختند ، فرماندار جلال آباد با وجودی که سعی فراوان کرد این خبر به اردوی نادر نرسد ولی سه روز بعد ، این خبر به نادر رسید حال نادر با شنیدن این خبر نگفتنی بود ، او به اندازه ای خشمگین شده بود که نزدیکترین یاران او نیز جرات نزدیک شدن به وی را نداشتند ، ظرف یه ساعت لشگری آراسته شد و نادر بدون استراحت ، شب هنگام بهمراه چهار هزار نفر سوار ، با شتاب تمام ، بسوی جلال آباد براه افتاد و بامداد روز بعد بدون حتی یک لحظه استراحت ، به آنجا رسید ، فرماندار شهر بهمراه میرعباس و دیگر وابستگان حکومتی ، سراسیمه جلال آباد را ترک و بسوی دهلی فرار کردند و شهر را بی دفاع بر جای گذاشتند نادر و سپاهیانش آماده هجوم به داخل شهر بودند که چند نفر از ریش سفیدان شهر ، با پرچم هائی که همرنگ ریش هایشان بود ، از دروازه های شهر بیرون شده و از نادر ، درخواست امان کردند ، نادر عفو عمومی اعلام کرد ولی دستور داد خانه های فرماندار و میرعباس و تمامی همراهان آنان را خراب ، و اموالشان را مصادره کرده و بدون فوت وقت به تعقیب آنان بپردازند سواران تعقیب کننده نادری ، پس از هشت ساعت راهپیمائی سریع ، به فراریان که خانواده هایشان را نیز بهمراه داشتند رسیدند ، جنگی سخت درگرفت و در مدتی کوتاه ، تمامی فراریان کشته شدند و خانواده و حرمسرای آنان به اسارت درآمده و به اردوی نادر اعزام شدند نادر از اینکه می دید میرعباس را زنده بحضورش نیاورده اند در حالیکه از خشم می لرزید در اقدامی عجیب که تا آنموقع سابقه نداشت ، دستور داد تمامی اعضای خانواده فراریان را اعدام کنند که دستور وی بلافاصله اجراء شد ، در اثناء این حوادث ، پیک محمد شاه گورکانی به جلال آباد رسید و مستقیما نزد نادر رفت پیک محمد شاه پس از حضور در چادر نادر ، نامه پادشاه را تقدیم کرد که در آن محمد شاه از نادر ، علت لشگرکشی به هندوستان را پرسیده بود ، نادر پس از خواندن نامه محمد شاه ، بدون آنکه پاسخی بدهد با بی اعتنائی ، از چادر خود بیرون رفت ، در این احوالات رضا قلی میرزا ، پسر ارشد و محبوب نادر از مشهد به حضور پدرش رسید ، نادر دستور داد نشستی با حضور سرداران و بزرگان تشکیل شود و در آن جلسه گفت ، جنگ من در هندوستان ممکن است به درازا بکشد ، چنانچه هر اتفاقی برای من بیفتد رضا قلی میرزا جانشین من و پادشاه ایران زمین خواهد بود ، بزرگان و سرداران همگی بالاتفاق سوگند خوردند از رضا قلی میرزا با خون خود پشتیبانی کنند و رصا قلی میرزا رسما ولیعهد ایران زمین شد ، نادر پس از تعیین جانشین خود ، با سپاه خود بسوی تنگه باریک و هراس انگیز خیبر براه افتاد امروز نیز در قرن بیست و یکم ، تنگه خیبر همچنان سخت گذر و رام نشدنی و خطرناک است ، عبور از این گذرگاه بطول پنجاه کیلومتر ، هنوز هم آنچنان دست نیافتنی است که تا به امروز ، دولت فعلی پاکستان هم نتوانسته قوم و قبیله پاتان ها را که در آنجا ساکن هستند را تحت سلطه خود درآوَرَد و ناچارا با آنها کجدار و مریز رفتار می کند ، حال شما محاسبه کنید که
نادر با تجهیزات آن زمان چگونه توانسته یکصد وبیست هزار سپاهی و یکصد و پنج هزار اسب و دوهزار شتر و تعداد زیادی چادر و مهمات و توپخانه سنگین و گلوله های آن را از چنین راه ناشناخته و دشوار ، آن هم در یک موقعیت جنگی که هر زمان با مقاومت مدافعان بی شمار هندی روبرو بود بگذراند ، در اینجا لازم است کمی به مشخصات منحصر به فرد تنگه خیبر بپرداریم در حال حاضر نیز با جاده سازی و بهسازی هائی که انجام شده ، در بسیاری از مسیر تنگه ، راه به اندازه ای باریک می شود که فقط یک جیپ ، با سختی و احتیاط زیاد می تواند از آن عبور کند زیرا اگر اندکی به چپ براند به دره ای بس عمیق به ژرفای هزار متر ، سقوط خواهد کرد و اگر اندکی به راست براند تیزی های بُران سنگ های خارای کوه ، به خودرو و سرنشین های آن ، آسیب جدی وارد می کند ، ضمن اینکه این سنگ های تیز ، تا دوهزار متر ارتفاع دارند و عبور از این مسیر پنجاه کیلومتری و بشدت پیچ در پیچ ، آن هم با وجود دشمنان آماده و غدار و کمین کرده ، منظره ای بس هولناک و دست نیافتنی را در ذهن هر رهگذری تداعی می سازد ، نادر بلافاصله پس از فتح جلال آباد بدون معطلی ، به سوی تنگه خیبر براه افتاد ، از آن طرف ناصر خان فرمانده فراری شهر کابل که از مقابل نادر فرار کرده بود بهمراه خیل بی شمار سربازان هندی ، در دهها نقطه و در پیچ های خطرناک تنگه خیبر ، با سنگ چین های بسیار و سلاح های آتشین با اعتماد به نفس کامل ، برای ورود نادر و گرفتن انتقام از وی لحظه شماری می کرد نادر شخصا بهمراه دوهزار تن از سربازان پیاده خود ، سخت ترین مسیر تنگه را که راهی سنگلاخ و بسیار باریک (در حدود نیم متر) و دارای شیبی تند ، بنام سه چوبه ، که فقط راهِ گذر چوپانان محلی و بزهای آنان بود را ، برای عبور و رسیدن به مدافعان تنگه برگزید ، این راه *(اگر بشود آن را ، راه نامید)* از نزدیکی قله های بسیار خطرناک ، با شیب های هزار متری و پرتگاهها و تیغه های تیز صخره های ریز و درشت و پیج های کوه همراه است ، ولی تنگه خیبر را دور میزند و در سی کیلومتری درون تنگه ، دوباره به آن می پیوندد ، (در بعضی از نقاط این مسیر ، فقط کوهنوردان ماهر و کاربلد قادرند بجلو حرکت کنند) ، ولی نادر و همراهانش با سختی و مشقت تمام ، بمدت چهار شبانه روز فقط با چهار ساعت خواب شبانه و خوردن آب و غذا در حال حرکت (غذای نادر و همراهانش به لحاظ سبک بار بودن در این چهار روز کوهنوردی ، فقط نخود و کشمش و مقادیری خرما بود) در نهایت توانستند تنگه را دور بزنند و بدون اینکه دیده شوند در چند کیلومتری پشت مدافعان هندی ، در لابلای سنگ ها و دیگر موانع طبیعی تا موعد مقرر پنهان شدند بدون اینکه حتی صدای نفس کشیدنشان شنیده شود (در سپاه نادر بجز سه نفر از سرداران وی ، هیچکس از عزیمت نادر به پشت سر مدافعان تنگه ، خبر نداشت) از این سو ، یعنی از سمت مقابل ، مدافعان هندی به فرماندهی ناصر خان (فرمانده فراری شهر کابل) که از سوی محمد شاه گورکانی ماموریت دفاع از تنگه را یافته بود از بالای ارتفاعات تنگه ، مشاهده کردند ستون نیروهای ارتش ایران ، آرام آرام ، در نهایت هوشیاری و احتیاط ، همانند ماری بزرگ و خزنده ، که در گذرگاه باریکی می خزد به پیش می آیند ، و پیشتازان سپاه با بیل و کلنگ و پتک های سنگین ، در حال پاک کردن راه و در بعضی نقاط عریض و پهن نمودن محدود راه ، برای عبور بعضی تجهیزات سنگین هستند ، در نهایت نیروهای ایران رفته رفته و با آرامی آمیخته با سختی به محلی رسیدند که دیدبانهای هندی و جلوداران سپاه ایران ، یکدیگر را می دیدند ، ناصر خان و سربازانش مطمئن بودند حتی یکنفر ، زنده از این جهنم دره عبور نخواهد کرد ، سپاه ایران در همان محل توقف کرد بدون اینکه بتواند قدمی از قدم به جلو بردارد ، شب فرا رسید و دو طرف ، هوشیار ولی آماده ، به استراحت پرداختند صبح روز بعد ناگهان دیدبانهای هندی با یورش یکهزار تن از نیروهای ایرانی مواجه شدند (حمله صوری و غیر واقعی بود) شلیک تفنگ ها از هر دو طرف آغاز شد ، در این بین ، بدون اینکه اینکه کوچکترین آسیبی به مدافعان تنگه وارد شود تلفات اندکی به سپاه نادر وارد آمد ، شب هنگام نیز مجددا حمله دیگری صورت گرفت که بی نتیجه بود ، روز و شب فردا و پس فردا نیز ، همان حملات محدود ، تکرار و باز هم تکرار شد ، مدافعان هندی به لحاظ بیخوابی های مداوم ، به سختی افتاده بودند ولی سپاه ایران حتی یکقدم به جلو نگذاشته بود در شب پنجم ، ناصرخان مشاهده کرد عده ای از سپاهیان ایران با مشعل های روشن در حال عقب نشینی هستند ، این عقب نشینی تا نیمه های شب بدون توقف ادامه داشت ، ناصر خان نفسی به راحتی کشید و غریو شادی نیز ، در میان مدافعان تنگه بلند شد و سرداران به ناصر خان تبریک گفتند *عقب نشینی دروغین سربازان ایران از ابتکارات بی همتای نادر بود و آن ، از این قرار بود که سربازان ایرانی در تاریکی شب ، با مشعل ها
ی فروزان به سمت عقب میرفتند و پس از پنهان شدن از دید مدافعان تنگه ، مشعل ها را خاموش کرده و مجددا به جای اول بازمی گشتند و دوباره با روشن کردن مشعل همان عمل را تکرار و باز هم تکرار می کردند ، بطوریکه عقب نشینی سپاه ایران از نظر دیدبانها ، حتمی قلمداد شده و به فرماندهان خود گزارش کردند ، در حالیکه حتی یکنفر هم ، عقب نشینی نکرده بود* ، بیشتر مدافعان تنگه که در این چند روز خواب با چشمانشان بیگانه شده بود ، شادمان و آسوده خاطر از عقب نشینی ارتش ایران ، بدستور ناصر خان به استراحت پرداختند آن شب ، شب بیست و یکم شعبان بود ، ماه نه به آن اندازه کم نور بود که نادر و همراهانش نتوانند پیش پای خود را ببینند ، و نه آنقدر درخشان ، که نیروهای هندی از دور آنها را ببینند ، شب از نیمه گذشته بود و سپیده هنوز ندمیده بود که نادر و همراهانش ، با سکوتی مطلق و سنگین ، از بلندترین بخش کوهستان ، بدون اینکه صدائی از آنان برخیزد ، به بالای سر مدافعان تنگه رسیده بودند ، و منتظر علامت از پائین کوهستان و درون تنگه بودند ، از این سو ، از روبروی مدافعان تنگه ، ده هنگ نیرومند از ارتش ایران آماده حمله بود ، سکوتی مطلق و سنگین حکمفرمای کوهستان شده بود ، در حالیکه لهیب آتشی سوزنده و جانگداز ، از زیر خاکستری خاموش ، در حال زبانه کشیدن بود در این لحطات حساس تاریخ ، ناگهان هنگ های مهاجم ایرانی ، با سرعت تمام بسوی جلو حرکت کردند و خواب شیرین مدافعان تنگه را برهم زدند ، آوای شلیک تفنگ ها از هر دو طرف آغاز شد ، تمام توجه ناصر خان و سربازانش رو بجلو بود و در عین اینکه محاسبات خود را نقش بر آب می دیدند ولی با توجه به موقعیت برتر خود ، به پیروزی خود ایمان داشتند و ترسی به دل راه نمی دادند هنگ های ایران با شلیک های پی در پی تفنگ ها ، دست به حمله زدند ولی ماموریت اصلی آنان شکستن سکوت کوهستان و توجه مدافعان تنگه به جلو بود ، حمله و دفاع تا نزدیکی دمیدن خورشید از افق ، با شدت ادامه یافت که ناگهان فریاد تُندَرآسای نادر در کوه پیچید و بدنبال آن شلیک بی امان گلوله ها از پشت سر ، وقتی مدافعان تنگه را از خواب خرگوشی بیدار کرد که کار از کار گذشته بود و هیبت نادر و یاران فداکارش ، خواب خوش آنان را به کابوسی وحشتناک مبدل کرده بود حمله غافلگیر کننده نادر ، شیرازه نیروهای هندی را از هم پاشید ، نادر و همراهانش بالای سر آنان رسیده بودند و جنگی سخت و تن به تن درگرفته بود ، در سپیده دم بامدادی ، شمشیرها ، خنجرها ، تفنگ ها ، گرزها و در آخر تبرزین نادر چنان در هم تنیده شده بود که از هر دو سو ، سرها و بدنهائی بود که بر سنگ های ناهموار و تیز کوهستان سقوط می کرد ، نادر نیز مانند همیشه ، به سانِ شیری خشمگین و مهاجم می غرید و تبرزین را در هوا می چرخاند و بر سر و گردن هندیان فرود می آورد ، در این هنگام ، فرمانده منصوب نادر در پائین گذرگاه از موقعیت ایجاد شده استفاده کرد و با شتاب تمام دستور پیشروی سریع داد و سربازان ایرانی با حالت دویدن از گذرگاه عبور کردند و بدنبال آن ، تعداد زیادی تدارکات سنگین و توپخانه و گلوله های آنرا با عجله ، از منطقه خطر عبور دادند ، مدافعان هندی که در بالای کوه ، مبتلا به دلاور بی باکی بنام نادر شده بودند ، حتی نتوانستند کوچکترین عکس العملی از خود بروز دهند با عبور عده زیادی سپاهی ایران از تنگه ، نیروهائی که توانسته بودند از تنگه عبور کنند به کمک نادر و همراهانش که در ارتفاعات بالا با از جان گذشتگی ، در حال نبرد بودند شتافته و به نیروهای ناصرخان که با شدت تمام می جنگیدند رسیدند ، جنگ مغلوبه شد ، ناصرخان علاوه بر اینکه در برابر این شاهکار جنگی نادر ، مات و مبهوت شده بود روحیه خود را نیز باخته و با اندک نیروهای خود که هنوز زنده مانده بودند روی به گریز نهاد و بسوی رودخانه سند براه افتاد *پایان قسمت سی و نهم*
🥀🍂برادر شهـیدم،رحمان عزیزم🍂🥀 دلم گرفته ،غم بزرگی بر قلبم سنگینی میکند، غمی از جنس از دست دادن فرزند دلبندم *علی عزیزم* روحـم پـژمـرد صبر و طاقتم بـه سـرآمـد ... از گذشـتـه ها شـــرمنـده ام و از آینده ها بیمناڪـم... تنها تسلے ام آب دیده است اشـڪـے ڪـه تقـدیم تـو و فرزند دلبندم میڪنیم ... آبے ڪـه با آن دل خــود را شستــشــو مـیدهـیـم و بـا ایـــن وسیله غمهــاے درونے خـود را تسـڪـین میبخـشیم ... از آتش درونے خــود میڪاهـیـم و بـراے لحـظـه اے آرامش ضـمیــر مــے یــابیـم ... 🥀🍂برادر شهیدم رحمان جان،🍂🥀 دعایمان ڪن که برای صبوری براین غم جانکاه به دعایت سخت محتاجیم. ✋😔 🌷پنج شنبه است 🌹 رویاد کنیم... 🌺با و یک ... 🖤برای در گذشتگان 🌷 شاید همه دلتنگیم ؛ بهر 💐که نیست. یااینکه دل دیوانه وار دلتنگ ♥️ . که دلتنگ جگر گوشه مان ،فرزند دلبندمان،گل نشکفته زندگیمان که زود پژمرده شده. قرین ❤️تمام اسیران خاک ♻️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ♻️ 👈 به نیابت از قمرالعشیره ابالفضل العباس علیه السلام () ✨جهت تعجیل و تسهیل در امر فرج ✨ @noori82325
💚 نجات اهل عالم با حسین(ع) است 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Sabahan Va Masa'a 01.mp3
13.07M
▪️" صباحاً و مسائا " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎧روایت اول: فردای روز واقعه... صباحا_و_مسائا
02 Harekate Karavan Be samte Koufeh.mp3
11.76M
▪️" صباحاً و مساءً " بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام می‌بیند و خون می‌گرید! 🎵روایت دوّم: حرکت کاروان به سمتِ کوفه... صباحا_و_مساء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فیلم حمله صدام با تانک به حرم امام حسین علیه‌السلام | زمان انتفاضه عراق...
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‍ 💻 فیلم مستند: حمله صدام به کربلا و حرم امام حسین (ع) 👈 اوایل دهه 1370 ش / حمله صدام با توپخانه، به گنبد و بارگاه امام حسين‏ (عليه‎السلام) و آثار دلخراش آن در حرم سيدالشهدا و حضرت ابوالفضل (عليهما‎السلام) همراه با ناله های شیعیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان عجیب صدام پس از ارتحال امام خمینی (ره) 🔹این صدام است که دارد در جمع فرماندهانش صحبت می‌‌کند؛ اما وقتی صحبت از امام خمینی می‌شود، می‌گوید خمینی که شاید خدا رحمتش کند دشمن ما بود... بعد برای جمع توضیح میدهد که حالا که [امام] خمینی از دنیا رفته ما در غیاب او که دشمن ما بود چیزی نمی‌گوییم و محاسبه اعمال او با خداست و خلاص... 🔹 عجیب است که منافقین و مجاهدین خلق لااقل به اندازه صدام جنایتکار هم تظاهر به ادب نمی‌کنند و در اظهاراتشان نسبت به امام خمینی بشدت کینه می‌ورزند. این بلیه حتی گریبانگیر برخی روشنفکرنمایان درون کشور نیز می‌باشد.