فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هاکان فیدان رئیس میت (سازمان اطلاعات ملی ترکیه) نفر دوم از چپ، خیلی شیک و مجلسی داره تلفن فخرالدین آلتون رئیس ارتباطات ریاستجمهوری ترکیه را دید میزنه!
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
4_5956348216181001734.mp3
22.74M
🎧 سخنرانی آیتالله میرباقری در روز آخر جشن غدیر در حسینیه آیتالله حقشناس(ره)
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری که اخیرا از رفتار پلیس با یک دختر ۱۶ ساله دست بسته در ایالت دلاویر آمریکا منتشر شده
🗣نویتسا بانج
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از اسکان پناهندگان اوکراین در انگلیس .
🗣h.babaei
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
💢 تیتر مجله اکونومیست با عنوان؛ خطر زمستان آینده اروپا
🔸 خرس نماد روسیه است ، لوله های گاز بسته شده و همه جا یخ زده
شنل قرمزی نماد اروپاست، روسیه با قطع انرژی در زمستان اروپا را به قحطی خواهد کشاند...
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
☑️دیدهبان بود. روی ارتفاع شیاکوه گیلانغرب زخمی شد. بعثیها که نزدیکش شدند، گرای نقطه خودش را فرستاد تا آتش بریزند. در آخرین پیامش پشت بیسیم گفته بود: به امام و به مادرم بگویید شیاکوه لرزید اما انشایی نلرزید.
شهید #عبدالحمید_انشایی
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
گوشه ای از سیره امام کاظم علیه السلام.mp3
1.94M
💢 سخنرانی
💠 گوشه ای از سیره امام کاظم علیه السلام
🎙استاد محمدی شاهرودی
📎 #اعتقادی
📎 #امامت
📎 #میلاد_امام_کاظم علیه السلام
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
🌹صلوات امام کاظم (ع)🌹
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ
پروردگارا درود فرست بر امام امين و معتمد خلق حضرت موسى بن جعفر كه نيكوكار و وفادار و پاك و مهذب است
النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ
نور علمش مبين احكام الهى آنكس كه همه عمر با كمال كوشش و اجتهاد در انجام وظايف امامت بر آزار امت در راه رضاى تو صبور و شكيبا بود
اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
اى خدا چنانكه از پدران آن امام آنچه نزد او وديعه بود از امر و نهى دين تو همه را بخلق رسانيد و بار فرمان الهى را به راه شرع و طريق مستقيم برد
وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ
و با اهل غرور و سختگيران و در آنچه از جهال قومش ميكشيد مقاومت كرد و رنج برد.
رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
پس اى خدا تو بر آن بزرگوار درودى فرست بهتر و كاملتر از هر درود و رحمت كه بر احدى از بندگان مطيع خود و ناصحان بندگانت فرستى كه البته تو خداى آمرزنده گناه خلق و مهربان در حق بندگانى.
#نشردهید
#اللهمعجللولیڪالفرج✋💚
@NOORI82325
#التماس_دعامولاجانم😍💚
🛑زندگی نامه نادر شاه افشار
🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام
*قسمت بیست و چهارم*
پیک توپال عثمان پاشا زودتر از پیک نادر به بغداد رسید و از راه مخفی بداخل شهر رفت ، احمد پاشا به محض دیدن نامه توپال عثمان پاشا متوجه شد که نادر او را فریب داده و تعداد کمی از سربازان ایرانی در بیرون دژ بغداد حضور دارند ، لذا احمد پاشا بسرعت فرمان حمله داد
سپاهیان ایران در بیرون از بغداد ناگهان مشاهده کردند دروازه های شهر گشوده شد و خیل عظیم سپاهیان بغداد به فرماندهی احمد پاشا بسوی آنان تاختند ، سپاهیان ترک فریاد می زدند نادر کشته شد ، نادر کشته شد ، سپاهیان ایران که غافگیر شده بودند و از چند جهت محاصره شده بودند به مقابله با آنان پرداختند ولی حریف سپاهیان احمد پاشا که سه برابر آنان بودند نشدند ، بیش از دو ساعت از حمله ترکها نگذشته بود که تمامی سنگرهای ایران بدست ترکها افتاد و دوازده هزار نفر از سپاهیان ایران کشته شدند
تنها گروهی اندک توانستند از مهلکه بگریزند و در گوشه و کنار بیابانها مخفی شده و یا بسوی شمال بغداد به سوی اردوی نادر حرکت کردند ، که البته عده ای از آنان در راه ، از گرسنگی و تشنگی جان سپردند و آرزوی دیدن خانه و خانواده را به گور بردند
پس از سه روز راهپیمائی ، باقیمانده سپاهیان ایران به خاک وطن مراجعت کردند ، نادر دستور داد با تحویل لباسهای نو و پول به سربازان ، آنها را مرخص نموده و سپس بیدرنگ به میرزا مهدی استرآبادی منشی مخصوص خود دستور داد به سراسر استانهای ایران نامه ای نوشته و از آنها بخواهد بدون فوت وقت ، نیروهای تازه نفس و تجهیزات و خواربار تهیه ، و به اردو بفرستند ، درون نادر اما ، آتش انتقام شعله می کشید ، او آرام و قرار نداشت و قسم خورد یا توپال عثمان پاشا را شکست می دهد و شهرهای ایران را باز پس می گیرد و در گوشه ای ناشناس از همگان کناره گیری خواهد کرد تا بمیرد ، نادر حتی به پایتخت بازنگشت و در نقطه ای بین همدان و سنندج اردو زد
نادر هر بامداد به تنهائی به اطراف اردوگاه می رفت و نیمروز باز می گشت ، در یکی از روزها به چادر پیرزنی رسید ، نادر که گرسنه شده بود از پیرزن خواست غذائی به وی بدهد ، پیرزن که نادر را نمی شناخت کاسه ای سفالی را از آش پر کرد و به نادر داد ، نادر بیدرنگ آش را سرکشید و لب و دندانش سوخت ، پیرزن آرام ضربه ای بر سر نادر زد و گفت ، معلوم می شود تو هم مثل نادر نادان هستی و شتابزده کار می کنی ، تو باید ابتدا صبر می کردی تا آش خنک شود و بعد از آن آرام آرام از گوشه های کاسه از آش میخوردی و سپس تمام آش را میخوردی تا اب و دندانت نسوزد
نادر لحظه ای به فکر فرو رفت و پند پیرزن در گوشش صدا می کرد ، او پیوسته خود را سرزنش می کرد و با خود تکرار می کرد ، بله حق با پیرزن است ، اگر عجله نکرده بودم شکست نمی خوردم و سربازانم آنطور مظلومانه در غربت کشته نمی شدند و آبرویم نمی رفت
بامداد یک روز دیگر نادر که از اردوگاه دور شده بود به کنار چشمه ای رسید ، زنی زیبا دید که سرگرم پر کردن کوزه ای آب است ، نادر رو به آن زن زیبا کرد و از وی پیاله ای برای نوشیدن آب طلب کرد ، زن پیاله ای به او داد ، نادر بسرعت پیاله را پر کرد و نوشید و چند بار با ولع تمام اینکار را تکرار کرد
زن نگاهی به نادر کرد و به او گفت ، عقل تو با عقل نادر و عقل شوهر من هر سه کم است و آدم های ابله و نادانی هستید
نادر یکه ای خورد ولی به روی خود نیاورد و پس از سیراب شدن ضمن قدردانی رو به زن زیبا کرد و گفت ، ای خاتون ، من از سربازان نادر هستم و از لشگر او دور افتاده ام و دو روز است چیزی نخورده ام آیا مرا به یک وعده غذا میهمان میکنی ، زن زیبا قبول کرد و به نادر گفت که بدنبالش برود
با رسیدن به کلبه زن زیبا ، وی غدای خوشمزه ای آماده و برای نادر آورد ، ولی با تعجب مشاهده کرد نادر لب به غذا نمی زند ، علت را پرسید ، نادر رو به زن گفت ، تا علت بی عقلی من و نادر را نگویی غذایت را نمی خورم
زن زیبا گفت ، تو با سینه و بدن گرم و عرق دار و خسته ، بیدرنگ آب سرد چشمه را نوشیدی و با این سن و سال ، آنقدر عقل نداشتی که بدانی اینکار ، تو را بیمار می کند ، در حالیکه باید صبر می کردی تا بدنت خنک شود و سپس آب می نوشیدی ، نادر رو به زن زیبا گفت
در مورد من درست گفتی و حق با تو بود ولی از کجا دانستی که نادر هم مثل من کم عقل و نادان است ، زن گفت
عقل نادر هم کم است ، برای اینکه خیلی بخود مغرور و یکدنده است و حرف هیچکس را قبول ندارد ، همیشه با شتاب پیش می رود ، سرداران پخته و آزموده را در خانه نشانده و جوانان کم تجربه را با خود به کشوری بزرگ برده که دارای نیرومندترین ارتش های جهان و آزموده ترین سردارهاست ، نتیجه این کم عقلی اش هم آن شد که جان هزاران تن افرادی مانند تو را به هدر داد و کسی هم جرات ندارد که بی عقلی اش را به او گوشزد کند ، مگر نشنیده ای که سعدی شیر