eitaa logo
نادبون|Nadebun
139 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
384 فایل
موسسه فرهنگی ندبه سمنان ارتباط با مدیر کانال: @DoaNodbeSemnan
مشاهده در ایتا
دانلود
1_751390441.mp3
5.12M
💠 ترک گناه در جوانی 🔖برکات مجالس موعظه 🔖 ◀️داستان توبه یک پیرمرد مطرب و داستان یک جوان مطرب @Nadebun
✨﷽✨ 🌼چرامسلمانان گوشت خوڪ نمیخورند؟! "مختصرےدرمورد گوشت خوڪ" ✍خوڪ جسد و مردار گندیده میخورد حتی اگر مردار پدرش باشد.خوڪهمه چیز میخورد حتی ادرار و مدفوع خود و دیگر حیوانات مقدار سم ڪشنده در گوشت خوڪ 30 برابر گوشت گوسفند است.خوڪ عرق نمی ڪند ،پوست خوڪ اسفنجی است بە همین دلیل تمام ڪثیفی ها را جذب خود میڪند این خود فاجعە است. براےهضم ڪردن گوشت گوسفند به(٦-۹)ساعت زمان نیاز است و جگر انسان براے جذب ڪردن مقدار ڪمی از سم زمان زیادے نیاز دارد؛ اما براے هضم گوشت خوڪ به(۱-۲) ساعت زمان نیاز است به همین دلیل جگر پوشیده و مملو از آن سم ڪشنده خواهد شد. جنس نر خوڪ با هر حیوان دیگرے جفت می شود حتی اگر جفتش هم نر باشد به همین دلیل خوڪ منبع بسیارے از بیمارےهاست3ساعت بعد از ڪشتن خوڪ کِرم از بدنش خارج میشود .. نوعی کِرم در گوشت خوڪ موجود است ڪەنە با پختن نە سرخ ڪردن(برشتە) از بین نمی رود.پختن گوشت خوڪنیاز بە 6ساعت زمان دارد گوشت خوڪ قابل سرخ ڪردن نیست زیرا ڪم ڪم آب میشود تا چیزے از آن باقی نمی ماند (مانند گوشت انسان) 💥در سر خوڪ خون لختە زیادے جمع شدە است چون خوڪ تنها حیوانی است ڪە نمی تواند سرش رابە طرف بالا بلند ڪند.ڪرڪ و موے خوڪ جز با سوزاندن از بین نمی رود.خوڪ هرگز چیزے را ڪه می خورد بو نمی ڪند بلڪە اگر خوراڪش پاڪ هم باشد قبل از خوردن آب دهان و بینی اش را به آن می مالد.ڪسانی ڪه سازننده تاتو هستن اول روے پوست خوڪ آن را تست میکنند. @Nadebun
📚 خمس خانه مورد نیاز 💠 سؤال: شخصی نیاز را تهیه نموده ولی نمی تواند در آن سکونت کند، و یا مدتی آن را داده است، سپس از سکونت در آن منصرف می شود و آن را می فروشد، بر فرض که در این مدت، بر آن گذشته باشد، حکم خمس آن چگونه است؟ ✅ جواب: سکونت شرط نیست و همین که مورد نیاز و در او باشد، با گذشت سال خمسی بر آن، محسوب شده و ندارد حتی اگر پس از فروش باشد. @Nadebun
🔹آیت الله 🔹 🔸یک نهی از منکر هم نکرده؟!🔸 می خواستم ازدواج بکنم. سالها ازدواجم عقب می افتاد. در جلسه ای، یک حاجی بازاری را اسم بردند و گفتند که در تمام بازار تهران یک مخالف ندارد! دختر همین فرد را برایت بگیریم. گفتم نه! من دختر این را نمی خواهم. این چطور رفتار کرده که حتی یک دشمن هم ندارد؟!! یک امر به معروف هم نکرده؟ یک نهی از منکر هم نکرده است؟ این که نمی شود! اگر هم یک روز من و او با هم اختلافمان شد محکومِ اول خودم هستم! @Nadebun
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌷 آیه 249 سوره بقره 🌸 فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُّلَاقُواْ اللَّهَ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ واللَّهُ مَعَ الصاَّبِرِينَ ‏ 🍀 ترجمه:پس هنگامى كه طالوت، به همراه سپاهیان (از شهر) خارج شد، به آنها گفت: خداوند شما را به یک نهر آب آزمایش مى‏كند، پس هر كه از آن بنوشد از من نیست و هركسی از آن نخورد از من هست، مگر آنكه به اندازه یک کف آب بنوشد ، پس (همین كه به نهر آب رسیدند،) جز اندكى همه از آن نوشیدند، سپس هنگامى كه او و یاران با ایمان او از آن نهر گذشتند، (و دشمن را دیدند) گفتند:امروز ما توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم. امّا آنهایی كه اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند: چه بسا گروهى اندک كه با اذن خدا بر گروهى بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران است. 🌷 :جدا شدن 🌷 : جمع جند به معنای لشکر است الجنود یعنی سپاهیان ، لشکریان 🌷 :از ابتلا به معنای آزمایش و امتحان است 🌷 : رود آب 🌷 : نوشید 🌷 : پس نیست 🌷 : از ریشه اغتراف یعنی به اندازه یک کف آب نوشیدن 🌷 :رد شدن ، گذشتن 🌷 :ملاقات کردن 🌷 :گروه 🌷 :اندک 🌷 :پیروز شد 🌷 :زياد 📚 این آیه در ادامه داستان آیات 246تا248 سوره بقره می باشد. بعد از اینکه بنی اسرائیل از پیامبرشان در خواست کردند که فرمانده نظامی تعیین کند تا به همراه او خود را از دشمن پس بگیرند و اسیران خود را نجات دهند خداوند را به فرماندهی نظامی بنی اسرائیل مبعوث کرد سرانجام طالوت به همراه سپاهیان از شهر خارج شد تا به نبرد با جالوت بروند. فرمانده کافری بود که دشمن سرسخت بنی اسرائیل بود ، طالوت به آنها گفت: خداوند شما را به یک نهر آب آزمایش می کند پس هر که از آن بنوشد از من نیست و هر کسی از آن نخورد از من هست ، مگر آنکه به اندازه یک کف آب بنوشد. ببینید چگونه امتحان می کند یک طرف بیابان هست گرما هست تشنگی هست و یک طرف رود پر آب است. 📚 پس همین که به نهر آب رسیدند بیشتر آنها از آن نوشیدند و فقط تعداد کمی اطاعت کردند. خداوند می خواست افراد سست اراده را از افراد با ایمان واقعی جدا کند همین که لشکر دشمن به فرماندهی جالوت و سپاهیان او را دیدند گفتند: امروز توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم. اما افراد با ایمان گفتند:چه بسا گروهی اندک که با اذن بر گروهى بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران است.امام باقر علیه السلام مى‏‌فرماید: افرادى كه تا آخر كار به وفادار ماندند، سیصد و سیزده نفر بودند. الآن 313 نفر می خواهند به جنگ چند هزار نفری سپاه جالوت بروند. حساب دو گروه روشن است، هر كسی ننوشد قطعاً خودى است و هر كسی بنوشد قطعاً بیگانه است، ولى كسانى كه فقط یک کف آب نوشیدند، نه خودى هستند و نه بیگانه. باید آنان را مأیوس نكرد. 🔹 پیام های آیه 249سوره بقره 🔹 ✅ قبل از برخورد و مقابله با دشمن، باید تمرین كرد. «مبتلیكم بنهر» ✅ باید نیروهاى غیر مفید را طرد كند. «فمن شرب منه فلیس منّى» ✅ تسلیم فرمانده بودن، رمز است. «من لم یطعمه فانّه منّى» ✅ كسانى كه از میدان پیروز بیرون آیند، اندک هستند. «الا قلیلاً» ✅ بودن مهم نیست، انقلابى ماندن مهم است. در این ماجرا شعار دهنده بسیار بود، ولى آنان كه در آزمایشات موفق شدند، اندک بودند. «الاّقلیلاًمنهم» ✅ به معاد و وعده‏هاى الهى، توانایى ایستادگى در برابر سختى‏‌ها و مشكلات را ایجاد مى‏‌كند. «ملاقوا اللّه» ✅ فراوانى در برابر اراده خداوند چیزی نیست. «کم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة بإذن الله» ✅ مخلص ، پیروزی را از خدا می داند. ✅ اگر صبر پیشه کنند نباید از تعداد زیاد دشمن بترسند. زیرا خداوند با صابران است. «و الله مع الصابرين» @Nadebun
1_755943383.mp3
8.98M
🌹دوستانی که همدیگر رو نشناختند(۱)🌹 👨‍👧‍👧بالای ۶ سال 🎤با اجرای:اسماعیل کریم‌نیا 🗣قرائت : 🎶 تدوین : خانم دری 📚منبع:سایت وولک @Nadebun
🌺🌺تربیتی دیدید نوجوان گاهی کفشش رو در نمیاره شوت میکنه. لباس را روی جالباسی نمیگذاره پرت میکنه. از کنار خواهر یا برادرش رد میشه شاید یه چکم بهش بزنه. یا تو مدرسه داره میره دیدید میز هول میده. دوستش داره کتاب میخونه کتاب دوستش را میبنده مادرش میگه این دائماً با خواهرش درگیره. این درگیری نداره این نوجوان باید تکان بخورد اما شرایط تکانش را فراهم نمی کنید این به خواهر، برادرش ور میره تو سر اون میزنه، مداد رو از دست اون میکشه.تو خونه دارن تلویزیون میبینن تلویزیون را خاموش میکنه. این باید فعالیت کنه.انرژیش تخلیه بشه. فردی اومد پیش من گفت: من پسر و دختری دارم دائم باهم درگیرن. گفتم تقصیر توئه. گفت چیکار کنیم ما. گفتم مثلا تو خونه چادر را بیار وسط بگو من و خواهرت این طرف مامان و تو اون طرف ،خط قالی هم خط مسابقه است شروع شد مسابقه ،بکشیم، مامان بکش، بابا بدو یه بازی با شور و نشاط انجام بدید خونه میشه نشاط رابطه میشه عالی بابا میخوای باپسرنوجوان صحبت کنی میخوای بگی که اونجا وایستادی برای من یک لیوان آب بریز همینجوری نگو، مثلا لیوان پلاستیکی رو روی هوا براش بنداز اونم رو هوا بگیره و برای تو آب بیاره. وقتی این لیوان رو روی هوا میزنه، این با بابا عشق می کنه و این انرژی داره تخلیه میشه و تامین میشه باید این خونه رو پر از شور و نشاط و هیجان کنید و کن فیکون کنید. ما نشاط و هیجان برقرار نمی کنیم دائم هم غر میزنیم .مثلا چرا اتاقت نامرتبه تو میخوای فردا عروس بشی.. @Nadebun
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ( قسمت 24) 🌹نیک گفت:بهشتی که روز قیامت برپا خواهد شد شامل هشت دروازه هست، یکی مربوط به پیامبران و صدیقین، یکی برای شهدا و صلحا، دیگری برای مسلمانانی که بغض و دشمنی با اهل بیت نداشتد و پنج دروازه هم برای شیعیان و دوستداران اهل بیت میباشد. 🌼وادی السلام آیینه ی ضعیف و قطعه ی کوچکی از بهشت است... 🌱آنگاه به یکی از مسیرها اشاره کرد و گفت: مسیر ما این است،عجله کن برویم. چیزی نرفته بودیم که نسیم روح بخشی وزیدن گرفت و هوای معطر و نسیم لطیفی را استشمام کردم. 🌷صورت زیبای نیک را که شاد و خندان بود جلوی صورتم دیدم و با تعجب گفتم: چه شده که اینگونه مرا نگاه میکنی؟ 🌼 نیک با شادی گفت: این بوی خوش بهشت است که از سوی وادی السلام وزیدن گرفته 💥 و نشان از این است که به مقصد نزدیک شده ایم و من باید بروم. ♨️ناگهان خنده از صورتم محو شد و با اضطراب پرسیدم کجا بروی؟مگر قرار نیست من و تو با هم باشیم؟؟ 🔆نیک لبخندزنان گفت: چرا ترسیدی؟ قرار نیست از هم جدا شویم بلکه من باید زودتر از تو بروم و دار السلام را که برایت در نظر گرفته اند آماده سازم. ✅با خوشحالی پرسیدم: دارالسلام کجاست؟ نیک گفت: هر مومنی در دار السلام جایگاهی دارد که خانه ی امن و اسایشگاه اوست و آن منزل همان دارالسلام است. ✨از شادی وجودم لبریز شد. لبخند زنان گفتم: من چه کنم؟ صبر کنم تا برگردی؟ نیک همان طور که به راه افتاده بود گفت: تو آهسته به راهت ادمه بده وقتی نزدیک دروازه رسیدی مرا خواهی دید. نیک به سرعت دور شد و من آرام به راهم ادامه دادم تا اینکه کم کم دروازه های وادی السلام مشخص شد. 💥سرعتم را بیشتر کردم.صبرم را از دست دادم و شروع به دویدن کردم. ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که پرواز کنان به پیشوازم آمدند. ❄️به احترام آنها ایستادم. 🍀همگی بالای سرم قرار گرفتند و گفتند: سلام بر تو ای بنده ی خوب خدا،بهشت و راحتی بر تو مبارک باد. 🌻من در جواب گفتم: خدا را سپاس که مرا از نعمت بهشت بی بهره نکرد.فرشتگان خداحافظی کردند و رفتند . 🌳من هم با سرعت بیشتری به راهم ادامه دادم تا سر انجام به دروازه ی دار السلام رسیدم... 🔵مراسم استقبال 🔶وقتی چشمم به درون وادی السلام افتاد؛ ناخوداگاه از حرکت ایستادم و غرق دیدن آن منظره ی باورنکردنی شدم... ♻️نمیدانم چه مدتی در آن حال بودم که ناگهان دستی به شانه ام خورد. رویم را برگرداندم نیک را دیدم که لبخند زنان به من نگاه میکرد. از اینکه او را دوباره کنار خودم میدیدم خوشحال و ذوق زده شدم و او را در آغوش کشیدم. 🔅نیک گفت: گروهی از مومنین به استقبالت آمده اند. 🌟از نیک جدا شدم و گروهی از مومنین را دیدم با صورتهای خندان کناری ایستاده بودند.وقتی به انها رسیدم همگی سلام کردند و خوش آمد گفتند. من هم تک تکشان را در آغوش کشیدم و تشکر کردم. ❄️بعد از آن ،یکی از مومنین حال برادرش را پرسید، گفتم : هنوز در مزرعه ی دنیا مشغول کشت اعمالش است. ⚡️دیگری از فلان شخص سوال کرد،گفتم : او سالها قبل از آمدن من به عالم برزخ،دنیارا ترک گفته بود. شخص سوال کننده سرش را بزیر انداخت و گفت:خدا به فریادش برسد. گفتم چرا چی شده؟ گفت: آخر او هنوز به اینجا نیامده است. ☄فهمیدم که آن شخص یا در راه گرفتار شده یا در وادی العذاب است... 🍃پس از ان مومنی جلو آمد و از احوال یکی از ستمکاران🔥 پرسید،گفتم او هنوز زنده است و مشغول ظلم و ستم به مردم... مومن گفت : نگران نباش. خداوند از روی خیر و مصلحت به کافران و ظالمان طول عمر نمیدهد بلکه با این کار زمینه ی گناه بیشتر را برایشان فراهم میکند تا بعد از مرگ عذاب دردناکش را به انها بچشاند... 🌸در این هنگام مراسم استقبال تمام شد و آنها آماده ی رفتن شدند. من که به آنها انس گرفته بودم دوست نداشتم از ایشان جدا شوم ولی نیک گفت: نگران نباش،باز آنها را و حتی سایر مومنان را ملاقات خواهی کرد. 🍀 چون اینجا مومنین با هم دیدار میکنند اما مدت و زمان این دیدار بستگی به مقام و درجه ی هریک از آنها دارد. 🌸سپس دستم را گرفت و گفت: بیا برویم که خانه ات را برایت آماده کرده ام... ✍ادامه دارد... 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 @Nadebun
🍃🌺 #مهدی_جان این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را تو در میان جمعی و من در تفکرم کاندر کجا روم که پیدا کنم تو را #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج #تعجیل_فرج_صلوات @Nadebun
✨🌸﷽🌸✨ 💠 داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ 💠 ✍امام صادق(ع) مى فرمايد: گروهى نزد پيامبر خدا آمدند و او را به مرگ سعد بن معاذ خبر دادند، پيامبر با اصحاب براى تجهيز سعد حركت كردند، به غسل دادن بدن سعد فرمان دادند. هنگامى كه او را كفن كردند و بر تخته اى براى حمل به سوى بقيع قرار دادند، حضرت با پاى برهنه و بدون عبا دنبال جنازه حركت كردند، گاهى طرف راست جنازه را بر دوش مى گرفتند و گاهى طرف چپ را تا به قبر رسيدند. پيامبر وارد قبر شد و با دست مباركش لحد چيد و از اصحاب مى خواست كه سنگ و خاك به حضرت دهند تا روزنه هاى بين لحد را بگيرد؛ چون فارغ شدند و خاك روى لحد ريخته شد و قبر به طور كامل بسته شد، فرمود: من مى دانم به زودى جنازه مى پوسد ولى خدا بنده اى را دوست دارد كه هرگاه كارى مى كند محكم و استوار انجام مى دهد، به اين خاطر در چينش لحد و بستن روزنه هاى آن با سنگ و خاك دقت كردم. در آن لحظه مادر داغديده ى سعد از گوشه اى فرياد برداشت: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، ولى پيامبر فرمودند: اى مادر سعد! مطلبى را بر پروردگارت در مورد فرزندت اين گونه قاطع و يقين نسبت مده؛ زيرا فشار سختى به سعد وارد شد!!! چون پيامبر و مردم از دفن سعد برگشتند، گفتند: اى پيامبر خدا! كارى را از شما در مورد سعد ديديم كه بر كسى نديديم، با پاى برهنه و بدون عبا تشييع جنازه آمديد. فرمودند: در اين حالت به فرشتگانى كه به تشييع آمده بودند اقتدا كردم. گفتند: گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ جنازه را بر دوش گرفتيد. 💥فرمود: در تشييع جنازه دستم در دست جبرئيل بود، آنچه او انجام داد من انجام دادم. گفتند: شما براى غسلش اجازه دادى و بر او نماز گزاردى و لحدش را چيدى آن گاه فرمودین: فشارى سخت بر او وارد شد! فرمود: آرى، زيرا با خانواده اش بداخلاق بود! ولى اگر انسان از ايمانى متوسط يا حداقل، و عملى اندك برخوردار باشد ولى با سرمايه اى سرشار از مكارم اخلاقى زندگى كند، و با خانواده و اقوام و مردم در همه ى زمينه هاى اخلاقى خوش رفتار باشد در دنيا كمتر دچار مشكل مى شود و در آخرت مكارم اخلاقش رحمت و فيوضات بى نهايت حق را جذب مى كند. 📚برگرفته از کتاب زيبائى هاى اخلاق @Nadebun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ (علیه السلام) چه زمانی خواهد بود؟ وچه نقشی در حکومت امام زمان (عج) خواهند داشت؟ @Nadebun
مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند: "خدایا من از این فرزندم نمی گذرم" یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی. پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود. حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم، نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم" ˝آیت الله (ره)˝ @Nadebun