✍امام رضا علیه السلام
کسی که از خدا توفیق بخواهد، ولی تلاش نکند، در حقیقت، خودش را مسخره کرده است.
📚بحارالأنوارج78 ص356
@Nadebun
🌺محبت بی قید و شرط نسبت به فرزند
برای تربیت بهتر محبت نامشروط را فراموش نکنید!!
💠یکی از اصول مهم تربیتی برای تربیت بهتر فرزند این است که هرگز ابراز علاقه ومحبت خود را به موضوع خاصی گره نزند و آن را به شرطی مشروط نسازید.برای مثال هرگز به کودک نگویید "اگر درس نخوانی دیگ دوستت ندارم" یا "اگر این کار را بکنی دیگر مادر تو نیستم". ❌
💠این جملات تا حد زیادی اعتماد به نفس کودک را تخریب می کند و او را درگیر اضطرابهای مختلف میکند. در نتیجه تلاش کنید به او نشان دهید گاهی اوقات از کارهای او ناراحت میشوید اما در همه حال به عنوان والدین دوستش دارید و طردش نمیکنید. هیچ وقت تنها تکیه گاه کودک که خودتان هستید را از او نگیرید. در هنگام ناراحتی زیاد هم بگویید دوستت دارم ولی از این کارت ناراحتم باید جبران کنی!
@Nadebun
دوستای دفتر نقاشی.mp3
9.9M
#امام_زمان
#حجاب
#دهه_کرامت
🌷دوستای دفتر نقاشی🌷
👫بالای ۴ سال
🎤اجرا : اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🗣 تلاوت: سوره بقره آیه ۱۷۸
🎶 تدوین : اسماعیل کریم نیا
✍منبع:شبهای شیرین
@Nadebun
🍂آلوده ایم،حضرت باران ظهور کن....
آقا تو را قسم به شهیدان ظهور کن...
🍂هر دم دلم برای شما تنگ می شود...
پیدا ترین ستاره ی پنهان ظهور کن...
@Nadebun
🌹 یک شب را برای خدا بگذران...
🔹دزدی به خانه شیخی رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدیدن باشد.
🔸خواست نومید بازگردد که ناگهان شیخ، او را صدا زد و گفت:
ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!
🔹دزد جوان، آبی از چاه بیرون آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
🔸روز شد، کسی در خانه شیخ را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت:
این هدیه، به جناب شیخ است.
🔹شیخ رو به دزد کرد و گفت:
دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
🔸حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اندامش افتاد.
🔹گریان به شیخ نزدیکتر شد و گفت:
تاکنون به راه خطا میرفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا اینچنین اکرام کرد و بینیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه ثواب را بیاموزم.
🔸کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ گشت.
@Nadebun
📌 از تهران تا بهشت
🔸 از تصمیم عجولانهای که گرفته بود پشیمان بود، اما نه جرئت بیرون آمدن از پشت صندلی راننده و نشاندادن خودش به پدر احسان را داشت و نه تحمل دلآشوبه و تهوعی که هر لحظه بیشتر میشد. یاد مادرش افتاد. مادر اگر بود، حتماً قرص ضدتهوع همراه داشت. مثل همه سفرهایی که با هم رفته بودند.
🔹 دلش برای روزهای گذشته تنگ شد. روزهایی که نه مادر بلاگر و فعال فضای مجازی و مُد بود و نه پدر پُرمشغله و درگیر تجارت. آن روزها سالی دوبار با ماشین خودشان سفر میرفتند. تعطیلات نوروز میرفتند شمال، خانه آقاجان و دیدن اقوام پدری. تعطیلات تابستان میرفتند مشهد، دیدن خالهمهین که حق مادری به گردن مادرش داشت و بعد از فوت مادربزرگش همهکس مادرش بود.
🔸 یاد گذشته و دلتنگی و حسرت، دلآشوبهاش را بیشتر کرد. طاقتش تمام شد. از کف ماشین بلند شد و روی صندلی نشست و با عجله کلید پایینبر شیشه را چند بار فشار داد، اما کلید روی قفل کودک بود. ناچار با صدایی گرفته از درد و بریدهبریده گفت:
میشه شیشه رو بدید پایین، خیلی حالم بده.
پدر احسان، شوکه شد. وسط جاده ترمز کرد. سر پارسا به پنجره خورد. گوسفند نذری مادر احسان، به شیشه پشت مزدا وانت برخورد کرد و مراتب اعتراضش را بعبعکنان اعلام کرد.
🔹 راننده ماشین پشت سر که به زحمت ماشینش را کنترل کرده بود، دستش را روی بوق گذاشت و با نثار چند فحش آبدار از کنار ماشین احمدآقا گذشت.
احمدآقا به خودش مسلط شد. ماشین را کنار جاده کشید تا کمتر فحش بخورد و بفهمد ماجرا چیست.
پارسا به سرعت از ماشین پیاده شد و خودش را به کنار جاده رساند. معدهاش که سبک و دلآشوبهاش کمتر شد، سرش را بالا آورد. احمدآقا با بطری آب معدنی بالای سرش ایستاده بود.
- لا اله الا الله. پسر جون تو اینجا چیکار میکنی؟! نزدیک بود هر دومون رو به کشتن بدی.
پارسا با شرمندگی آبی به صورتش زد و جرعهای آب نوشید.
- تو رو خدا بذارید من باهاتون بیام. قول میدم تو مسیر حرف نزنم و فقط تا حرم مزاحمتون باشم.
🔸 احمدآقا با کلافگی دستی بر سر کممویش کشید و گفت: امان از دست این احسان که هرچی تو خونه و ذهن ما میگذره رو به تو میگه. مگه شهر هرته؟! میدونی الان پدر و مادرت چه حالی دارن؟ با خودت چی فکر کردی که بیاجازه و یواشکی سوار ماشین شدی؟ اصلاً مگه تو درس و مدرسه نداری پسرجون؟
پارسا جرئت نگاه کردن به صورت برافروخته و رگهای برآمده پیشانی و گردن احمدآقا را نداشت. سرش را پایین انداخت و سعی کرد بغضش را قورت دهد، اما زور غمش بیشتر بود.
خودش هم نفهمید چه شد که خودش را در آغوش احمدآقا انداخت.
🔹 - تو رو خداااا. بذارین باهاتون بیام. به خدا هیچکس نگران و منتظر من نیست. اینجوری مامان و بابام هم راحت و بدون دردسر از هم جدا میشن. شایدم امام رضا دلش به حال من بسوزه و یه کاری واسم بکنه. دیگه از این همه تنهایی خسته شدم.
احمدآقا، پارسا را پدرانه در آغوش گرفته بود و موهای مجعد خرماییاش را نوازش میکرد.
گریه پارسا که بند آمد، احمدآقا مهربان، اما جدی توی چشمان عسلیاش زل زد. قلبش از دیدن غم چشمان پارسا- که تازه وارد ۱۴ سالگی شده بود- فشرده شد.
🔸 - پارسا! من همسایه دیوار به دیوار شمام. پدر و مادرت رو میشناسم. میدونم این روزا خیلی شرایط خونهتون روبهراه نیست، اما مطمئنم پدر و مادرت چند ساعت دیگه کل شهر رو واسه پیدا کردنت زیر پا میذارن. اصلاً شاید همین الان فهمیدن که خونه نیستی و دارن دنبالت میگردن.
📖 #داستان_کوتاه ؛ قسمت اول
ویژه ولادت #امام_رضا علیهالسلام
@Nadebun
19.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅داستان شنیدنی دزد و واعظ
👈 برای آخرتتان از این کارها انجام دهید...!
🔰#استاد_انصاریان
@Nadebun
11.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جرعهای از زلال قرآن
📖سوره مبارکه بقره ، ۹۸ و ۹۹
💠 مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ
وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ مَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ
💠 ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺎﻧﺶ ﻭ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻭ ﻣﻴﻜﺎﺋﻴﻞ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺎﺷﺪ [ﻛﺎﻓﺮ ﺍﺳﺖ] ﻭ ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺧﺪﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ. (٩٨) ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮ ﺁﻳﺎﺗﻲ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺰ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﻧﻤﻰﺷﻮﻧﺪ. (٩٩)
@Nadebun
#نکته_تربیتی💊
🔻به فرزند خود رشوه ندهید
🔸برای اینکه فرزندتون مطابق اصول رفتار کنه، بهش رشوه ندین.
منظور از رشوه اینه که مثلا بهش نگین اگر مسواک بزنی، فلان خوراکی رو برات میخرم.
🌀 ایراد این کار اینه که همگام با بزرگشدن کودک، مبلغ این رشوه هم افزایش پیدا میکنه و اگر این شیوه در فرزندمون درونی بشه، شما هربار باید برای انجام کار درست، جایزه بزرگتری بهش بدین و این مانع از تقویت خویشتنداری در کودکان میشه🤦🏻
🔰ما هنگام رانندگی سبقت غیرمجاز نمیگیریم و به خاطر رعایت کردن این قانون، جایزه هم نمیگیریم.
کودک هم باید یاد بگیره که انجام کار درست، به نفع خودشه و به خاطرش نمیتونه طلبکار باشه.
@Nadebun
گنجشک پرحرف.mp3
10.1M
#امام_زمان
#حجاب
#دهه_کرامت
🌷گنجشک پرحرف🌷
👫بالای ۴ سال
🎤اجرا : اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🗣 تلاوت: سوره بقره آیه ۱۷۹ تا ۱۸۱
🎶 تدوین : اسماعیل کریم نیا
@Nadebun
#مولا_جانم
🌱به تو دل بستم و غير تو کسی نيست مرا
جز تو اى جان جهان دادرسی نيست مرا
🌱عاشق روی توام ای گل بىمثل و مثال
به خدا غير تو هرگز هوسی نیست مرا
@Nadebun